perspicacious

/ˌpɜːrspɪˈkeɪʃəs//ˌpɜːspɪˈkeɪʃəs/

معنی: زیرک، تیز هوش، بینا
معانی دیگر: ژرفنگر، با ذکاوت، زودفهم

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: perspicaciously (adv.), perspicaciousness (n.)
• : تعریف: keenly perceptive or understanding; discerning.
مترادف: astute, clearheaded, discerning, keen, perceptive, percipient
مشابه: acute, alert, aware, brilliant, clever, incisive, intelligent, judicious, knowing, mordant, penetrating, sharp, shrewd, thoughtful, understanding

- She was awarded a prize for her perspicacious essay.
[ترجمه آرش] او برای مقاله زیرکانه اش جایزه دریافت کرد
|
[ترجمه گوگل] او برای مقاله دقیقش جایزه ای دریافت کرد
[ترجمه ترگمان] او برای مقاله perspicacious جایزه ای به او اهدا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. He was perspicacious enough to realize that things were soon going to change.
[ترجمه گوگل]او به اندازه کافی زیرک بود که متوجه شد همه چیز به زودی تغییر خواهد کرد
[ترجمه ترگمان]او به اندازه کافی باهوش بود که بفهمد همه چیز به زودی تغییر خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. It was very perspicacious of you to find the cause of the trouble so quickly.
[ترجمه Mrjn] این از ذکاوت شما بود که خیلی سریع علت مشکل را فهمیدید.
|
[ترجمه گوگل]این که به این سرعت علت مشکل را پیدا کردید، بسیار زیرک بود
[ترجمه ترگمان]خیلی وقت پیش بود که به این سرعت دردسر را پیدا کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. His perspicacious grandfather had bought the land as an investment, guessing that there might be gold underground.
[ترجمه گوگل]پدربزرگ هوشیار او زمین را به عنوان سرمایه خریده بود و حدس می زد که ممکن است در زیر زمین طلا وجود داشته باشد
[ترجمه ترگمان]پدربزرگش این سرزمین را به عنوان سرمایه گذاری خریده بود و حدس می زد که ممکن است زیر زمین طلایی باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Khrushchev may have been perspicacious enough to imagine the day when his turn would come and he would become Special Pensioner Khrushchev.
[ترجمه گوگل]خروشچف ممکن است آنقدر زیرک بوده باشد که روزی را تصور کند که نوبت او می رسد و خروشچف بازنشسته ویژه می شود
[ترجمه ترگمان]ممکن است خروشچف به اندازه کافی گیج شده بود تا روزی را تصور کند که نوبت به او برسد و تبدیل به pensioner Khrushchev شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He is a perspicacious skeptic who makes no claim to be able to explain the world.
[ترجمه گوگل]او یک شکاک باهوش است که هیچ ادعایی برای توضیح جهان ندارد
[ترجمه ترگمان]او مردی شکاک است که ادعا نمی کند قادر به توضیح جهان نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Keen, calculating, perspicacious, acute and astute — I was all of these.
[ترجمه گوگل]مشتاق، حسابگر، زیرک، تیزبین و زیرک - من همه اینها بودم
[ترجمه ترگمان]او کین، حسابگر، حساس و زیرک بود - من همه اینها بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. It is very perspicacious of you to find the cause of the trouble so quickly.
[ترجمه گوگل]این که شما به این سرعت علت مشکل را پیدا کنید بسیار زیرک است
[ترجمه ترگمان]خیلی عاقلانه است که به این زودی علت این دردسر را پیدا کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He's an impartial and perspicacious judge.
[ترجمه گوگل]او یک قاضی بی طرف و زیرک است
[ترجمه ترگمان]او یک قاضی بی طرف و perspicacious است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Towards the end of the infantile period the child is becoming more perspicacious.
[ترجمه گوگل]در اواخر دوره شیرخوارگی کودک هوشیارتر می شود
[ترجمه ترگمان]در اواخر دوران کودکی، کودک در حال تبدیل شدن به perspicacious بیشتر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

زیرک (صفت)
brilliant, clever, sharp, nifty, parlous, smart, acute, keen, alert, shrewd, nimble, cunning, adroit, agile, versatile, insinuating, astute, designing, sagacious, subtile, subtle, knowledgeable, gash, perspicacious, canny, wily, resourceful, elusive

تیز هوش (صفت)
brisk, lynx-eyed, fly, quick-witted, witted, perspicacious, sharp-witted

بینا (صفت)
perspicacious, discerning, seeing

انگلیسی به انگلیسی

• perceptive, discerning; sharp, acute; understanding
someone who is perspicacious notices, realizes, and understands things quickly; a formal word.

پیشنهاد کاربران

متبحر
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : perspicacity / perspicaciousness
✅️ صفت ( adjective ) : perspicacious
✅️ قید ( adverb ) : _
perspicacious = تیزبین
spic یا spect به معنی دیدن هست که در کلمه بالا وجود دارد
دست عرفی نقاب راز گشود خرد تیزبین ما بگریخت
باهوش. زیرک
The student is so perspicacious about this problem.

بپرس