persistent

/pərˈsɪstənt//pəˈsɪstənt/

معنی: پایا، مزمن، مصر، ماندگار، مداوم، لجوج، سمج، مقاوم، ایستادگی کننده
معانی دیگر: (در برابر مشکلات و مصایب) پایدار، با استقامت، پایمرد، دارای پشتکار، پافشار، سر سخت، یکدنده، سرسختانه، پافشارانه، با سماجت، مصرانه، (مقاوم در برابر دوا و درمان) دیر پا، طولانی، پر بسامد، مکرر، پی در پی، بی وقفه، پردوام، دیرزدودنی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: persistently (adv.)
(1) تعریف: continuing, lasting, or holding on, despite opposition or difficulties.
مترادف: persevering, stubborn, tenacious
مشابه: assiduous, diligent, dogged, enduring, everlasting, firm, indefatigable, lasting, obdurate, patient, pertinacious, relentless, sedulous, steadfast, unshakable

- a persistent salesman
[ترجمه Me] فروشنده ایی مصر
|
[ترجمه گوگل] یک فروشنده مداوم
[ترجمه ترگمان] یک فروشنده سمج،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: happening continuously or repetitively.
مترادف: continual, continuous, perpetual, recurrent, repeated
متضاد: intermittent, occasional
مشابه: chronic, constant, dogmatic, endless, frequent, incessant, unceasing

- persistent interruptions
[ترجمه مهدی،۰۷۷۳۲۸۰۸۱۴] وقفه های ماندگار یا پایدار.
|
[ترجمه گوگل] وقفه های مداوم
[ترجمه ترگمان] وقفه های مداوم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: enduring or long-lasting.
مترادف: enduring, lasting
مشابه: abiding, chronic, constant, continuous, incessant, obstinate, relentless, stubborn, tenacious, unremitting

- a persistent cough
[ترجمه گوگل] سرفه مداوم
[ترجمه ترگمان] سرفه های مداوم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. persistent cancer
سرطان دیرپا

2. persistent effort
کوشش سرسختانه

3. persistent in good works
پایدار در انجام کارهای نیک

4. a persistent cough
سرفه ی قطع نشدنی

5. a persistent suitor
خواستگار سمج

6. the persistent odor of boiled cabbage
بوی ماندنی کلم آب پزشده

7. he remained persistent in the face of all kinds of difficulties
او در مقابل انواع مشکلات پایمردی خود را حفظ کرد.

8. mustard gas is a persistent gas that remains deadly for several minutes
گاز خردل گاز دیرپایی است که تا چندین دقیقه مهلک باقی می ماند.

9. Three children were removed from the school for persistent bad behaviour.
[ترجمه گوگل]سه کودک به دلیل رفتار بد مداوم از مدرسه حذف شدند
[ترجمه ترگمان]سه کودک برای رفتار نامناسب مداوم از مدرسه اخراج شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Persistent criminals who have gone unpunished by the courts have been dealt with by local people.
[ترجمه گوگل]با مجرمان مستمری که توسط دادگاه ها بدون مجازات مانده اند، توسط مردم محلی برخورد شده است
[ترجمه ترگمان]مجرمان سرسخت که توسط دادگاه ها مجازات نشده اند توسط مردم محلی مورد رسیدگی قرار گرفته اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Persistent offenders face a prison sentence.
[ترجمه گوگل]مجرمان مستمر با مجازات حبس روبرو هستند
[ترجمه ترگمان]مجرمان سرسخت با محکومیت زندان مواجه هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Some infections can be quite persistent.
[ترجمه گوگل]برخی از عفونت ها می توانند کاملاً پایدار باشند
[ترجمه ترگمان]برخی از عفونت ها می تواند کاملا مقاوم باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Famine is a persistent problem in many parts of the world.
[ترجمه گوگل]قحطی یک مشکل دائمی در بسیاری از نقاط جهان است
[ترجمه ترگمان]قحطی یک مشکل ماندگار در بسیاری از نقاط جهان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. A persistent ringing roused Christina from a pleasant dream.
[ترجمه گوگل]صدای زنگ مداوم کریستینا را از رویای دلپذیری بیدار کرد
[ترجمه ترگمان]یک صدای زنگ به گوش رسید که کریستینا را از خواب دلنشینی بیدار کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Severe penalties are dealt out to persistent offenders.
[ترجمه گوگل]مجازات های شدیدی برای متخلفان مستمر در نظر گرفته می شود
[ترجمه ترگمان]مجازات های شدید در مورد مجرمین سرسخت انجام می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. I can't take much more of this persistent criticism.
[ترجمه گوگل]من نمی توانم بیشتر از این انتقاد مداوم را تحمل کنم
[ترجمه ترگمان]بیش از این نمی توانم این انتقاد پایدار را تحمل کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پایا (صفت)
abiding, stable, permanent, lasting, perennial, persistent, durable

مزمن (صفت)
persistent, chronic

مصر (صفت)
persistent, exigent, demanding, recalcitrant, exacting, clamorous, insistent, unrepentant, urging, pressing, importunate

ماندگار (صفت)
constant, persistent, continuous, indissoluble, perdurable, indelible, immanent, ineffaceable

مداوم (صفت)
stable, persistent, continuous, uninterrupted, steady, unremitting, continuing, ongoing, running

لجوج (صفت)
persistent, opinionated, dogged, obstinate, set, stubborn, stuffy, intractable, obstreperous, pertinacious, mulish, obdurate, dour, irrefragable, waspish

سمج (صفت)
persistent, stubborn, pertinacious, importunate, insisting

مقاوم (صفت)
resistant, persistent, opposing, insistent, refractory, resisting, renitent

ایستادگی کننده (صفت)
persistent

تخصصی

[عمران و معماری] پایدار
[ریاضیات] پایا، پا بر جا، دیر پا، پایدار، دیر پای، ماندگار

انگلیسی به انگلیسی

• tenacious, stubborn; persevering; constant, continual; diligent
something that is persistent continues to exist or happen for a long time.
someone who is persistent continues trying to do something, even though it is difficult or other people oppose them.

پیشنهاد کاربران

سرسخت و سمج
مداوم
persistent \ pər - ˈsi - stənt \ adjective
1. stubbornly unyielding
2. existing for a long time or longer than expected
3. continuing without change even in the event of interference
4. retained or held on to for a long time
دوستان معمولا برای چیز های که خوب نیستن و باعث ازار و اذیت میشین استفاده میشه:
persistent headaches
سر درد های طولانی و ماندگار
بی امان : باران بی امان می بارید
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : persist
اسم ( noun ) : persistence
صفت ( adjective ) : persistent
قید ( adverb ) : persistently
مزمن، همیشگی
۱. مصر، مصرانه، سمج
۲. مداوم، تداوم دار، ادامه دار، متداوم، بی وقفه، مستمر، مکرر
سرسخت
ادامه داشتن
Perisist on
پافشاری کردن💟
urgently=با اصرار
pertinacious=کله شق
single - minded=راسخ، یک طرفه
پیگیر
مستمر
persistent ( شیمی )
واژه مصوب: دیرپا
تعریف: ویژگی رادیکال هایی که در محلول های رقیق خنثی عمری چنددقیقه ای یا حتی بیشتر دارند
همیشگی
پایدار
مقاوم ( پزشکی )
مُصِر، مداوم، مقاوم، ماندگار، مزمن
ادامه دار
a persistent cough
persistent rumours
persistent headaches
درون مان
کله شق
مستدام

دارای پشتکار و اراده بالا در انجام کار
سمج
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٥)

بپرس