percentage

/pərˈsentɪdʒ//pəˈsentɪdʒ/

معنی: مقدار، قسمت، در صد، چند در صد، صدی چند
معانی دیگر: در هرصدتا، درصدی، درصدانه، (عامیانه) فایده، سود، بخش، نسبت، سهم، (عامیانه - معمولا جمع) قمار یا مخاطره ای که احتمال برد آن زیاد است، احتمال برد، حق العمل، پورسانتاژ، شمار، تعداد، میزان، برحسب درصد

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: some portion of a whole based on a total of one hundred parts.
مشابه: content

(2) تعریف: part of a whole.
مشابه: fraction, portion, proportion

- the largest percentage of the profits
[ترجمه گوگل] بیشترین درصد سود
[ترجمه ترگمان] بیش ترین درصد سود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: a commission, duty, or amount of interest based on a hundred parts.
مشابه: commission

- He receives a salary plus a percentage.
[ترجمه گوگل] حقوق به اضافه درصد می گیرد
[ترجمه ترگمان] او یک درصد حقوق به علاوه درصد دریافت می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a percentage of the audience
بخشی از حضار

2. no percentage in worrying
دلواپسی فایده ندارد.

3. the higher the income, the larger the percentage saved
هرچه درآمد بیشتر باشد درصد پس انداز بیشتر است.

4. The figure is expressed as a percentage.
[ترجمه گوگل]این رقم به صورت درصد بیان می شود
[ترجمه ترگمان]شکل به صورت یک درصد بیان می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The percentage of girls in engineering has increased substantially.
[ترجمه گوگل]درصد دختران در رشته مهندسی به میزان قابل توجهی افزایش یافته است
[ترجمه ترگمان]درصد دختران در رشته مهندسی به میزان قابل توجهی افزایش یافته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Unfortunately belts are worn only by a small percentage of drivers and passengers.
[ترجمه محمدربانی] متاسفانه تعدادکمی ازرانندگان ومسافران کمربند میبندند.
|
[ترجمه گوگل]متاسفانه تنها درصد کمی از رانندگان و مسافران از کمربند استفاده می کنند
[ترجمه ترگمان]متاسفانه کمربندهای چرمی تنها با درصد کمی از رانندگان و مسافران فرسوده می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. A small percentage reduction in the cost of materials would mean a significant increase in profit.
[ترجمه گوگل]کاهش درصد کمی در هزینه مواد به معنای افزایش قابل توجه سود خواهد بود
[ترجمه ترگمان]کاهش درصد کمی در هزینه مواد به معنی افزایش قابل توجه سود می باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The percentage of school leavers that go to university is about five per cent.
[ترجمه گوگل]درصد ترک تحصیلی که به دانشگاه می روند حدود پنج درصد است
[ترجمه ترگمان]درصد مدارسی که به دانشگاه می روند حدود پنج درصد است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. What percentage of the students were absent?
[ترجمه گوگل]چند درصد از دانش آموزان غایب بودند؟
[ترجمه ترگمان]چه درصدی از دانش آموزان غایب بودند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The percentage has increased by 15 to 4
[ترجمه زیزی] درصد از ۱۵ درصد به ۴ درصد کاهش یافته است
|
[ترجمه گوگل]درصد 15 به 4 افزایش یافته است
[ترجمه ترگمان]این درصد از ۱۵ تا ۴ درصد افزایش یافته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Television attracts a large percentage of the people.
[ترجمه گوگل]تلویزیون درصد زیادی از مردم را به خود جذب می کند
[ترجمه ترگمان]تلویزیون درصد زیادی از مردم را جذب می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. A surprising percentage of the population are illiterate.
[ترجمه گوگل]درصد شگفت انگیزی از جمعیت بی سواد هستند
[ترجمه ترگمان]درصد شگفت آور مردم بی سواد هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She gets a percentage for every record sold.
[ترجمه گوگل]او به ازای هر رکورد فروخته شده درصدی دریافت می کند
[ترجمه ترگمان]او درصد برای هر رکورد فروخته شده را دریافت می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. What percentage of eligible voters cast their ballots?
[ترجمه گوگل]چند درصد از واجدین شرایط رای خود را به صندوق انداختند؟
[ترجمه ترگمان]کدام درصد از رای دهندگان واجد شرایط رای خود را به صندوق ها انداختند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مقدار (اسم)
extent, measure, value, content, amount, size, deal, scantling, quantity, quantum, magnitude, proportion, mouthful, percentage, certain number, dose, summa

قسمت (اسم)
detachment, section, party, leg, share, portion, sect, lot, division, dole, proportion, segment, canton, arm, chapter, department, ratio, plank, feck, parcel, percentage, compartment, snick, grist, internode, kismet, rasher, whang

در صد (اسم)
cent, percentage, percent

چند در صد (اسم)
percentage

صدی چند (اسم)
percentage

تخصصی

[نساجی] درصد - پورسانتاژ - بر حسب درصد - درصدی
[ریاضیات] درصد
[آمار] درصد

انگلیسی به انگلیسی

• rate or proportion per hundred, part of a whole expressed in hundredths; proportion, part
a percentage is a fraction expressed as a particular number of hundredths.

پیشنهاد کاربران

درصد
مثال: A large percentage of the population is unemployed.
یک درصد بزرگی از جمعیت بیکار است.
درصد، نسبت
The percentage of students who passed the exam was high.
درصد دانش آموزانی که در آزمون قبول شدند بالا بود.
درصدگیری
به معنی درصد است ، ولی نه درصدی که برای آمار استفاده میکنیم برای آمار از ( Percent ) استفاده میشه.
ولی این کلمه بیشتر به معنای پورسانت هست یعنی درصدی از فروش یا کارکرد
percentage ( عمومی )
واژه مصوب: درصدانه
تعریف: دستمزدی که در معامله، برحسب درصدی از کل مبلغ، به شخص واسطه پرداخت شود|||متـ . درصد|||* مصوب فرهنگستان اول
پورسانت
درصد

بپرس