pent

/ˈpent//pent/

معنی: بسته، محصور، مقید
معانی دیگر: (معمولا با: up) محبوس، زندانی، (احساسات و غیره) فرو خورده، سرکوب شده، زمان گذشته و اسم مفعول: pen، بسته غالبا با up وin

بررسی کلمه

( verb )
• : تعریف: a past tense and past participle of pen
صفت ( adjective )
• : تعریف: shut up or confined.

جمله های نمونه

1. he was pent up for ten years
او ده سال در زندان بود.

2. I don't think anybody would like being pent up in the house all the time.
[ترجمه گوگل]فکر نمی کنم کسی دوست داشته باشد همیشه در خانه حبس شود
[ترجمه ترگمان]فکر نمی کنم کسی دوست داشته باشد که در تمام مدت در خانه باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He needs an outlet for his pent - up anger.
[ترجمه گوگل]او به یک خروجی برای خشم فروخورده خود نیاز دارد
[ترجمه ترگمان]او به یک خروجی برای خشم - نیاز دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. All that pent up frustration gushed out in a torrent of abuse.
[ترجمه گوگل]تمام آن ناامیدی فروخورده در سیلابی از سوء استفاده سرازیر شد
[ترجمه ترگمان]تمام این ناامیدی مهار شده در سیلی از سو مصرف جاری شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He needs an outlet for all that pent - up anger.
[ترجمه گوگل]او برای تمام آن خشم فروخورده به یک خروجی نیاز دارد
[ترجمه ترگمان]او به یک خروجی برای تمام این خشم - نیاز دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Her pent - up anger was released in a torrent of words.
[ترجمه گوگل]خشم فروخورده او در سیلابی از کلمات رها شد
[ترجمه ترگمان]خشم pent در سیل کلمات منتشر شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. A door blew open and the pent sounds burst out fleeing.
[ترجمه گوگل]دری باز شد و صداهای دریده شده در حال فرار ترکیدند
[ترجمه ترگمان]دری باز شد و صدای pent در حال فرار بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The pent - up air burst hotly from Rainsford's lungs.
[ترجمه گوگل]هوای بسته به شدت از ریه های رینفورد بیرون آمد
[ترجمه ترگمان]هوای pent با حرارت منفجر می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. " This so aggravated Hitler's pent - up feelings that he burst forth into one of his old harangues.
[ترجمه گوگل]«این به قدری احساسات فروخورده هیتلر را تشدید کرد که او به یکی از خانه‌های قدیمی‌اش نفوذ کرد
[ترجمه ترگمان]این قدر احساسات هیتلر را تشدید کرده بود که در یکی از harangues سابقش شروع به فریاد زدن کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The feelings pent up through the day would have vent.
[ترجمه گوگل]احساساتی که در طول روز پنهان می شوند، تخلیه می شوند
[ترجمه ترگمان]احساساتی که در طول روز دیده می شد خالی از آب می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Reliving past experiences can release powerful feelings that have been pent up too long.
[ترجمه گوگل]احیای تجربیات گذشته می تواند احساسات قدرتمندی را که برای مدت طولانی سرگردان بوده اند را آزاد کند
[ترجمه ترگمان]تجربیات گذشته Reliving می تواند احساسات قدرتمندی را منتشر کند که بیش از حد طولانی شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She explains to Comus what would happen should she actually choose to break her silence, should she actually choose to unleash all of the rhetorical powers that she has pent up inside of her.
[ترجمه گوگل]او به کوموس توضیح می‌دهد که اگر واقعاً تصمیم بگیرد سکوتش را بشکند، چه اتفاقی می‌افتد، اگر واقعاً تصمیم بگیرد تمام قدرت‌های بلاغی را که در درونش نهفته است آزاد کند
[ترجمه ترگمان]او توضیح می دهد که چه اتفاقی خواهد افتاد اگر او بخواهد سکوت او را بشکند، آیا او واقعا می خواهد تمام قدرت های rhetorical که او را در درونش دارد آزاد کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Though there had been no fight, he had at least vented some of his pent - up feeling.
[ترجمه گوگل]اگرچه هیچ دعوای صورت نگرفته بود، او حداقل بخشی از احساس فروخورده خود را تخلیه کرده بود
[ترجمه ترگمان]با وجود این که دعوایی در کار نبوده، لااقل چند تا از آن احساسات pent را بروز داده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. A passionate encounter with your mate should help alleviate that pent - up energy.
[ترجمه گوگل]یک برخورد پرشور با همسرتان باید به کاهش آن انرژی فروخورده کمک کند
[ترجمه ترگمان]یک برخورد شدید با نایب شما باید به کم کردن این انرژی کم شده کمک کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بسته (صفت)
solid, bound, connected, closed, shut, barred, frozen, pent

محصور (صفت)
closed, pent, besieged, restricted, surrounded

مقید (صفت)
bound, tight, pent, constrained, uptight, bound up, chained, bounden

تخصصی

[ریاضیات] پنج، پیشوندی به معنای پنج

انگلیسی به انگلیسی

• shut in, jailed, confined; shut, closed

پیشنهاد کاربران

بپرس