patient

/ˈpeɪʃənt//ˈpeɪʃnt/

معنی: مریض، بیمار، شکیبا، بردبار، صبور، از روی بردباری
معانی دیگر: شکیب، ناشتاب، خوددار، پرتحمل، پر حوصله، با گذشت، حاکی از صبر، صبورانه، پرپشتکار، ساعی، کوشا، پر استقامت، مشتری پزشک، (نادر) غیر فعال، کنش گیر، منفعل، رام، وارفته، (قدیمی) دردمند، رنجکش، پذیرش

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: a person or animal undergoing medical treatment.
مترادف: case
مشابه: client, inmate, invalid, outpatient, victim

- The patient listened carefully to the doctor's explanation.
[ترجمه امین رضا کمالی] بیمار با دقت به توضیح دکتر گوش کرد
|
[ترجمه 🦋] - بیمار با دقت به توضیحات پزشک گوش فرا داد
|
[ترجمه Tiam] بیمار بادقت به توضیحات پزشک گوش داد.
|
[ترجمه ssh] مریض با دقت به توضیحات پزشک گوش 👂👂👂 داد
|
[ترجمه محمد حسین رحمانی] بیمار ( مریض ) با دقت به توضیحات دکتر گوش داد
|
[ترجمه Mohamad] بیمار با دقت ب توضیحات دکتر گوش داد
|
[ترجمه مهبد گنگ] بیمار با دقت به نصیحت های دکتر گوش می داد
|
[ترجمه گوگل] بیمار با دقت به توضیحات دکتر گوش داد
[ترجمه ترگمان] بیمار با دقت به توضیحات دکتر گوش می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The dentist's waiting room was filled with patients.
[ترجمه آراز فرشباف] اتاق انتظار آن دندان پزشک پر از بیماران بود.
|
[ترجمه محمد ارشاد کوهی] اتاق دندان پزشک با بیماران کامل شده بود
|
[ترجمه 🦋] اتاق انتظار دندانپزشک پر از بیماران شد
|
[ترجمه Tiam] اتاق انتظار دندانپزشک پر از بیمار بود.
|
[ترجمه B] اتاق انتظاد دندان پزشک با بیماران پر شده بود یا اتاق انتظار دندان پزشک پر از بیمار بود.
|
[ترجمه .] مریض صبور به حرف های دکتر عمل کرد
|
[ترجمه گوگل] اتاق انتظار دندانپزشک پر از بیماران بود
[ترجمه ترگمان] اتاق انتظار The پر از بیماران بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
صفت ( adjective )
مشتقات: patiently (adv.)
(1) تعریف: enduring misfortune, pain, or hardship calmly or without complaining.
مترادف: long-suffering, tolerant
متضاد: rebellious
مشابه: enduring, meek, philosophic, resigned, steadfast, stoic

- His parents were patient folks who calmly accepted what they believed was their lot in life.
[ترجمه امیررضا رحیم زاده] پدر و مادرش کسانی بودند که به آرامی آنچه را که باور داشتند در زندگی شان بود پذیرفته بودند
|
[ترجمه پارسا تقوی] پدر و مادرش کسانی بودند که به آنچه را که باور داشتند در زندگی شان پذیرفته بودند.
|
[ترجمه گوگل] والدین او افرادی صبور بودند که با آرامش آنچه را که معتقد بودند سهمشان در زندگی بود پذیرفتند
[ترجمه ترگمان] پدر و مادرش کسانی بودند که به آرامی آنچه را که باور داشتند در زندگی شان بود پذیرفته بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: willing or able to wait calmly when faced with delay or obstacles, or when tempted to take immediate action.
مترادف: forbearing
متضاد: impatient
مشابه: calm, composed, cool, imperturbable, nonchalant, self-possessed, serene, unflappable

- Be patient. The bus will be here soon.
[ترجمه گوگل] صبور باش اتوبوس به زودی می آید
[ترجمه ترگمان] صبور باشید اتوبوس به زودی به اینجا خواهد رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- They wanted to marry right away, but they were patient and decided to wait.
[ترجمه فاطی طلا] انها میخواستند به زودی با او ازدواج کنند اما بیمار بودند و تصمیم گرفتند صبر کنند
|
[ترجمه گوگل] آنها می خواستند بلافاصله ازدواج کنند، اما آنها صبور بودند و تصمیم گرفتند صبر کنند
[ترجمه ترگمان] آن ها می خواستند با او ازدواج کنند، اما بیمار بودند و تصمیم گرفتند منتظر بمانند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: steadily persevering; persisting.
مترادف: persevering, persistent
متضاد: impatient
مشابه: assiduous, determined, diligent, dogged, industrious, sedulous, staunch, tenacious, tireless

- She was remarkably patient in pursuing her goals.
[ترجمه گوگل] او در تعقیب اهدافش صبور بود
[ترجمه ترگمان] او به طور قابل ملاحظه ای در پی گیری اهداف خود صبور بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: tolerant of others' shortcomings.
متضاد: impatient

- I was lucky to have a patient piano teacher.
[ترجمه سوگند تجری ] خوش شانس بودم که یک معلم صبور پیانو داشتم.
|
[ترجمه گوگل] من خوش شانس بودم که یک معلم پیانو صبور داشتم
[ترجمه ترگمان] شانس آوردم که معلم پیانو صبور داشته باشم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- If you would be more patient with her, she would not be so afraid of you.
[ترجمه گوگل] اگر بیشتر با او صبور بودید، او اینقدر از شما نمی ترسید
[ترجمه ترگمان] اگه تو با اون بیشتر صبور بودی، اون از تو خیلی نمی ترسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: having or showing forbearance when faced with opposition or challenge from others.

- The boss was patient and listened carefully to all the various objections to his proposal.
[ترجمه گوگل] رئیس صبور بود و به تمام ایرادات مختلف به پیشنهادش با دقت گوش داد
[ترجمه ترگمان] رئیس صبور بود و با دقت به همه مخالفت های مختلف با پیشنهاد او گوش می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(6) تعریف: marked by patience.
متضاد: impatient

- Being a counselor requires patient listening.
[ترجمه گوگل] مشاور بودن مستلزم گوش دادن صبورانه است
[ترجمه ترگمان] مشاور بودن نیازمند گوش دادن به صبور است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She gave a patient response to the irate questioner in the audience.
[ترجمه گوگل] او به پرسشگر خشمگین حاضران پاسخ صبورانه ای داد
[ترجمه ترگمان] او پاسخ بیمار را به \"سوال کننده خشمگین\" در میان حضار داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. patient negotiations
مذاکرات صبورانه

2. patient of
1- پر طاقت،پایدار،پراستقامت،تاب آور 2- معنی دار،دارای معنی بخصوص

3. a patient face
سیمای پرشکیبا

4. a patient in guarded condition
بیماری که در وضع وخیم و غیر قابل پیش بینی قرار دارد

5. a patient worker
یک کارگر پشتکار دار

6. the patient became unconscious
بیمار از هوش رفت.

7. the patient became worse
حال بیمار بدتر شد.

8. the patient doesn't look quite right
بیمار کاملا سالم به نظر نمی رسد.

9. the patient experienced chest pains again
بیمار دوباره احساس درد در سینه ی خود کرد.

10. the patient expressed his gratefulness to his doctor
مریض مراتب حق شناسی خود را به دکترش ابراز کرد.

11. the patient gained ground daily
بیمار روز به روز بهتر می شد.

12. the patient hemorrhaged to death
بیمار از شدت خونریزی مرد.

13. the patient is deficient in vitamin c
بیمار کمبود ویتامین ث دارد.

14. the patient is doing well
حال بیمار خوب است.

15. the patient is on her way to the theater
دارند بیمار را به اتاق عمل می برند.

16. the patient is passing blood
از بیمار خون می رود.

17. the patient is slipping fast
حال بیمار به سرعت بدتر می شود.

18. the patient is under continuous observation
بیمار دائما تحت مراقبت است.

19. the patient kept repeating his mother's name
بیمار مرتبا نام مادرش را تکرار می کرد.

20. the patient lay propped on two pillows
بیمار در حال تکیه دادن به دو متکا دراز کشیده بود.

21. the patient man listened to their insults and prayed
مرد پرتحمل به توهین های آنان گوش داد و دعا کرد.

22. the patient seems to be out of the woods
به نظر می رسد که بیمار از خطر جسته است.

23. the patient spoke with effort
بیمار با سختی حرف می زد.

24. the patient vomited blood and died
بیمار خون بالا آورد و مرد.

25. the patient wants the strength to walk
بیمار توانایی راه رفتن ندارد.

26. the patient was easier after the sedative
پس از (خوردن) مسکن،بیمار آرام تر شد.

27. the patient went through convulsions
بیمار دستخوش تشنج شد.

28. this patient is a goner
این مریض مردنی است.

29. this patient should be separated from the others
این بیمار را باید از دیگران مجزا کرد.

30. a disordered patient
بیمار روانی

31. a feverish patient
بیمار تب دار

32. a mental patient
بیمار روانی

33. a moribund patient
بیمار مردنی

34. a terminal patient
بیمار مردنی

35. an ambulatory patient
مریض قادر به راه رفتن

36. the cancer patient has gone into remission
بیمار سرطانی دوران بهبودی را می گذراند.

37. the cancer patient was heavily doped
بیمار سرطانی را سخت تحت تاثیر مواد مخدر قرار داده بودند.

38. the cancer patient wasted away and died
بیمار سرطانی نحیف شد و مرد.

39. to be patient
صبور بودن،شکیبیدن

40. today the patient seems very low
امروز بیمار خیلی بی رمق می نماید.

41. a heavily drugged patient
بیماری که به او مواد مخدر زیادی داده اند.

42. a salvaged cancer patient
بیمار سرطانی درمان شده

43. he asked the patient to rotate her eyes
از بیمار خواست که چشمانش را (در حدقه) بچرخاند.

44. nurses prepped the patient for surgery
پرستاران بیمار را برای جراحی آماده کردند.

45. to discharge a patient from the hospital
بیمار را از بیمارستان مرخص کردن

46. to inject the patient with penicillin
پنی سیلین به بیمار زدن

47. to palpate a patient for signs of liver inflammation
برای بررسی نشانه های آماس کبد (سینه ی بیمار را) لمس کردن

48. to refer a patient to a specialist
بیمار را نزد دکتر متخصص فرستادن

49. to undertake a patient
از بیمار پرستاری کردن

50. a lover must be patient and kind
عاشق باید بردبار و مهربان باشد.

51. before the operation, the patient was anesthetized
پیش از عمل جراحی بیمار را بیهوش کردند.

52. nurses cared for the patient night and day
پرستاران شب و روز از بیمار پرستاری می کردند.

53. the craftsman worked with patient effort
صنعتگر با کوشش و پشتکار کار می کرد.

54. the doctor asked the patient to disrobe
دکتر از بیمار خواست که لباس خود را دربیاورد.

55. the doctor asked the patient to recline on the bed
دکتر از بیمار خواست که روی تخت دراز بکشد.

56. the doctors declared the patient hopeless and she was sent home
دکترها اعلام کردند که بیمار خوب شدنی نیست و او را به منزل فرستادند.

57. the nurse held the patient by the hand and walked him around the room
پرستار دست بیمار راگرفت و او را دور اتاق راه برد.

58. the post-mortem showed that the patient died of a heart attack
کالبدشکافی نشان داد که بیمار در اثر حمله ی قلبی مرده است.

59. as the doctor had suspected, the patient had cancer
همانطور که دکتر حدس زده بود بیمار سرطان داشت.

60. the doctors' effort to save the patient
تلاش پزشکان برای نجات بیمار

61. the glazed eyes of the dying patient
چشمان بی حالت و غبار گرفته ی مریض در حال مرگ

62. any insult to the constitution of a patient suffering from tuberculosis
هر گونه افگار به بنیه ی بیمار مبتلا به سل

63. hysterical symptoms commonly serve to insulate the patient
نشانه های مرض هیستری معمولا به انزوای بیمار کمک می کند.

64. in the middle of the operation, the patient went into shock
در وسط عمل جراحی بیمار رفت توی شوک.

65. it is not possible to see the patient
دیدن بیمار ممکن نیست.

66. sorry, it is impossible to see the patient
متاسفانه ملاقات بیمار ممکن نیست.

67. the school of life taught him to be patient
مدرسه ی زندگی به او شکیبایی آموخت.

68. the endearing words of the nurse to the dying patient
سخنان محبت آمیز پرستار به بیمار در حال مرگ

69. a low screen separated his bed from that of the other patient
دیواره ی کوتاهی بستر او را از بستر بیمار دیگر جدا می کرد.

مترادف ها

مریض (اسم)
sick, valetudinarian, invalid, patient

بیمار (اسم)
sick, patient

شکیبا (صفت)
sturdy, hardy, enduring, tolerant, patient

بردبار (صفت)
meek, hardy, tolerant, patient

صبور (صفت)
patient

از روی بردباری (صفت)
patient

انگلیسی به انگلیسی

• one who receives therapy or treatment (medical, psychiatric, etc.)
tolerant, forbearing, long-suffering
if you are patient, you are able to stay calm and not get annoyed, for example when you are waiting for something.
a patient is a person who is receiving medical treatment, or who is registered with a particular doctor.

پیشنهاد کاربران

patient ( n ) ( peɪʃnt ) =a person who is receiving medical treatment
patient
patient: بردبار، صبور
patient: بیمار
patience: شکیبایی، صبر
( as ) patient as Job
Extremely patient, calm, composed, and dutiful. Job is a character in the Bible who quietly endures many trials and tribulations to prove his faith in and devotion to God.
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : patience
✅️ صفت ( adjective ) : patient
✅️ قید ( adverb ) : patiently
http://ngmy. irancell. ir/app/MyIrancell - Latest. apk
Answer
A patient is a person who is receiving medical treatment from a doctor or hospital. A patient is also someone who is registered with a particular doctor
مریض شخصی است که تحت درمان پزشکی از طبیب یا بیمارستان است. همچنین مریض فردی است که نزد پزشک خاصی ثبت نام کرده است
در حالت صفت بردبار و با پشتکار معنی میده و در حالت اسم بیمار معنی میده
بیمار سرپایی بیمار به کسی گفته می شود که برای درمان به بیمارستان یا درمانگاه مراجعه می کند اما نیاز به بستری شدن در بیمارستان ندارد. به مداوای انجام شده بر روی چنین بیماری، �درمان سرپایی� نیز گفته می شود
means able to remain calm
با سلام خدمت همه عزیزان✋✋
خواستم بگویم ما از این سایت نتیجه مهمی گرفتیم که ( patient ) 2معنی جالب داره 👇👇
1 - بیمار
2 - صبور
💯لایک یادت نره💯
مقاوم
روانشناسی: بیمار
در روانپزشکی و پزشکی :واژه "مراجعه کننده" بجای واژه" بیمار" پیشنهاد شده است
صبور ، شکیبا ، مریض ، بیمار
patient ( زبان‏شناسی )
واژه مصوب: پذیرا
تعریف: نقش معنایی موضوعی ( argument ) که متأثر از رخداد فعل است|||متـ . کنش‏پذیر
patient صبور
Impatient عجول
اینطور که معلومه هنوز برای خیلی افراد ( معنی پیشنهادی ) درست ترجمه نشده. معنی پیشنهادی یعنی چیزی که توی ترجمه اصلی نیومده و شما اضافه اش کنید. الان معنی کلمه Patient رو خود سایت نوشته: صبور - بیمار و مریض
...
[مشاهده متن کامل]
( و ترجمه هایی از این دست ) . . . . امّا نزدیک 40 نفر اومدن همین دو کلمه رو چپ و راست تکرار کردن. یعضیا که پُز کلاس زبانشون رو میدن که توی کتاب کلاس زبان ما نوشته صبور . خب باشه متوجه شدیم که زببان میخونید!

در روانشناسی
کلمه �مراجع� بیشتر بکار میره و معادل همین patient هست

اسم: گیرنده خدمات درمانی
صفت: صبور
پذیرنده عمل فعل ( در علم زبان شناسی )
دو معنی میده
مریض و صبور
در زبانشناسی patient به معنی :پذیرا" می باشد
در جایی منظور مریض و درجاتی یعنی صبور به جمله باید دقت کرد لایک کنید🥰
معنیnoun:مریض
معنیadjective:بردبار
این کلمه دو معنای متفاوت داره
اگه verbباشه معنی مریض و
کسیو میده که وقتی مریض میشه
میره پیش دکتر، اما adjectiveاش
که در کتاب ریچ 1 کانون زبان ایران
هم اومده و از ما خواسته شده به
معنی صبور، شکیبا و بردباره.
لایک فراموش نشه😉
- معنی کلمه ( Patient ) بیمار . مریض \ کسی که وقتی مریض میشه به دیدن دکتر میره \ A man or woman that when get ill ness go to visit*اگه این کلمه در کتاب زبان صفهه ( 17 ) البته T15 ویا در T16 صفهه ( 2 ) باشه . درسته - موفق باشید

صبور , بیمار
به معنای فروتن
بیمار، مریض
Patiant zero: اولین بیمار یه مریضی
Coronavirus `patiant zero
با حوصله
صبور
بردبار
مریض و بیمار
با حوصله
شکیبا، بردبار، بیمار، دردمند
بیمار - مریض
Patient ( adj ) : Able to stay calm in problems
صبوری شکیبایی
Patient ( n ) : Someone who is getting medical treatment
بیمار
معمولا تو دو چیز کاربرد زیادی داره یکی که بخواد گفته شه شخصی بیمار یا مریضه و یکی دیگش میشه صبور بودن که توی کانون زبان به معنای صبور بودنه
مریض. بی حال
مهربان
مریض ، بیمار
کسی که از صبر و شکیبایی زیادی برخودار است.
صبور و شکیبا. . .
صبور شکیبا
being able to stay calm
( adj ) صبور
A person who does not get angry quickly
صبور و بردبار
Patient≠ impatient
e. g : parents have to be patient
خانواده ( پدر و مادر ) باید صبور باشند
A person who is receiving medical treatment
a person who is receiving medical treatment: I am a patient of Dr. Stephen’s
بیمار
صبور
و شکیبا
کسی که صبرش زیاده باصبر
Feel weak
Patient means able to remain calm
بیمار
بیمار ناخوش احوال feel sick
A person or animal undergoing medical treat ment مریض و بیمار معنی اصلی
مددجو
به معنی صبر و شکیبایی هست. که در کتاب کانون زبان هم وجود دارد.
👈صبور👉
بردبار با حوصله
صابر و شکیبا.
بردبار.
صبور.
( ناخوش. مریض. بیمار )
گاهی هم تیمار
کسی که صبور است . . . .
کسی که با حوصله است. . . .
کنش پذیر - مفعول
مریضی . بیماری
بیمار 😷
در دستور زبان ، به معنای "منفعل" که فاعل روش تاثیر میزاره
مثل : The room is cleand
The room در اینجا منفعل واقع شده ( Subject - > Patient )
صبور. شکیبا
شکیبا یا صبور 😌😌😌😌😌
( means able to remain calm )

مریض
با تأمل
صبور
شکیبا. . . . . صبور. . . . بردبار. . . با حوصله
مریض_بیمار
کسی که صبور است .
کسی که بردبار است .
کسی که از روی بردباری تصمیم می گیرد .
مریض و بیمار
صبور و شکیبا در همه موارد
صبر و شکیبایی و بردبار
بیمار ، مریض

صبر و حوصله
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٧٥)

بپرس