patchy

/ˈpæt͡ʃi//ˈpæt͡ʃi/

معنی: جور بجور، تکه تکه، وصله وصله، وصله دار
معانی دیگر: وصله مانند، ناهمگون، منقطع، پرپرگاله، پرپهرو

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: patchier, patchiest
مشتقات: patchily (adv.), patchiness (n.)
(1) تعریف: made up of, occurring in, or marked by patches.
مشابه: checkered, dappled, variegated

- patchy sunshine in a forest
[ترجمه گوگل] آفتاب تکه تکه در یک جنگل
[ترجمه ترگمان] patchy در جنگل
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- patchy trousers
[ترجمه گوگل] شلوار تکه تکه
[ترجمه ترگمان] شلوارش تکه تکه شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: uneven or inconsistent in quality.
مترادف: spotty, uneven
متضاد: uniform
مشابه: checkered, choppy, erratic, fitful, inconsistent, intermittent, irregular, motley

- patchy writing
[ترجمه گوگل] نوشتن تکه تکه
[ترجمه ترگمان] نوشتن تکه تکه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. patchy clouds
ابرهای منقطع

2. The local provision of facilities is decidedly patchy.
[ترجمه گوگل]تدارک محلی تسهیلات به طور قطع ناچیز است
[ترجمه ترگمان]تامین محلی امکانات، به طور قطع و تکه تکه (گسسته)است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. His knowledge of French remained pretty patchy.
[ترجمه گوگل]دانش او از زبان فرانسه بسیار ناچیز باقی ماند
[ترجمه ترگمان]دانش او از زبان فرانسه نسبتا تکه تکه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Thick patchy fog and irresponsible driving were to blame.
[ترجمه گوگل]مه غلیظ تکه تکه و رانندگی غیرمسئولانه مقصر بودند
[ترجمه ترگمان]کلی مه غلیظ و غیر مسئول رانندگی مقصر بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The grass was dry and patchy.
[ترجمه گوگل]علف خشک و تکه تکه بود
[ترجمه ترگمان]علف ها خشک و تکه تکه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Southeast England will start with some patchy rain/patchy cloud at first.
[ترجمه گوگل]جنوب شرقی انگلستان در ابتدا با مقداری باران یا ابر تکه تکه آغاز خواهد شد
[ترجمه ترگمان]جنوب شرقی انگلستان با کمی باران تکه تکه و تکه تکه (تکه تکه شده)آغاز خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. There is only patchy evidence of the animal's existence.
[ترجمه گوگل]تنها شواهد تکه تکه ای از وجود این حیوان وجود دارد
[ترجمه ترگمان]تنها شواهدی از وجود حیوان وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The varnish is a bit patchy on this table.
[ترجمه گوگل]لاک روی این میز کمی لکه دار است
[ترجمه ترگمان]رنگ روغن یک تکه چوب روی این میز است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. My knowledge of science is patchy.
[ترجمه گوگل]دانش من از علم ناقص است
[ترجمه ترگمان]دانش من از علم تکه تکه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I thought the performance was patchy.
[ترجمه گوگل]من فکر می کردم اجرا تکه تکه بود
[ترجمه ترگمان] فکر می کردم اون نمایش، تیکه تیکه ای بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Attendance at these matches has been rather patchy recently.
[ترجمه گوگل]حضور در این مسابقات اخیراً بسیار ناچیز بوده است
[ترجمه ترگمان]شرکت کنندگان در این مسابقات به تازگی تکه تکه شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Your work is always patchy.
[ترجمه گوگل]کار شما همیشه تکه تکه است
[ترجمه ترگمان] کار تو همیشه وصله پینه کردنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The forecast is for wind and patchy rain.
[ترجمه گوگل]پیش بینی وزش باد و بارندگی شدید است
[ترجمه ترگمان]پیش بینی برای باد و باران تکه تکه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. A chest radiograph revealed a patchy infiltrate in the left lower lobe.
[ترجمه گوگل]رادیوگرافی قفسه سینه یک ارتشاح لکه‌ای را در لوب تحتانی چپ نشان داد
[ترجمه ترگمان]A سینه نشان دهنده نفوذ تکه تکه شده در بخش پایین سمت چپ است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

جور بجور (صفت)
omnifarious, patchy

تکه تکه (صفت)
torn, scrappy, piecemeal, patchy, slatey, slaty

وصله وصله (صفت)
patchy

وصله دار (صفت)
patchy

تخصصی

[نساجی] نایکنواختی لایه تار عنکبوتی محصول کارد پشمی - نازک و ضخیم شدن تار عنکبوتی کارد پشم

انگلیسی به انگلیسی

• mended with patches, made from many small pieces of material; not uniform, not consistent
something that is patchy is not spread evenly, but exists in different quantities in different places.
if you describe information or knowledge as patchy, you mean that it is incomplete.

پیشنهاد کاربران

۱. وصله دار. وصله ای ۲. تکه تکه. جور واجور. ناهمگون
مثال:
She was wearing patchy trousers.
او شلواری وصله دار پوشیده بود.
1 -
only existing or happening in some parts
صفت/ فقط در برخی قسمت ها وجود دارد یا اتفاق می افتد، پراکنده و محدود
The varnish is a little patchy on this table.
The morning will start with some patchy rain/cloud/fog at first.
...
[مشاهده متن کامل]

2 -
sometimes good and sometimes bad
گاهی خوب و گاهی بد، بینابین، متوسط
Matthew found the service extremely patchy.
Early efforts brought patchy success.

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/patchy
تکه تکه، در هم و برهم
ناهمگون
پراکنده

بپرس