pass through


(دریچه ی میان آشپزخانه و اتاق ناهارخوری که از آن خوراک رد می کنند) دریچه،سوراخ دیوار

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: a windowlike opening in a wall, used to pass food from the kitchen to the dining room.

جمله های نمونه

1. She adopted an elaborate disguise to help her pass through the town unrecognized.
[ترجمه گوگل]او یک لباس مبدل استادانه برای کمک به او برای عبور از شهر ناشناس انتخاب کرد
[ترجمه ترگمان]او تغییر قیافه داده بود تا به او کمک کند که از شهر خارج شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. We had to stoop to pass through the low entrance.
[ترجمه گوگل]برای عبور از ورودی کم مجبور شدیم خم شویم
[ترجمه ترگمان]ما مجبور بودیم خم بشویم و از در ورودی عبور کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. A phantom coach is said to pass through the grounds of this house when there's a full moon.
[ترجمه گوگل]گفته می شود که یک مربی فانتوم زمانی که ماه کامل است از محوطه این خانه عبور می کند
[ترجمه ترگمان]وقتی ماه کامل می شه، یه کالسکه شبح به این خونه منتقل می شه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Gases produced in the reaction pass through this tube and can then be collected.
[ترجمه گوگل]گازهای تولید شده در واکنش از این لوله عبور کرده و سپس می توان آنها را جمع آوری کرد
[ترجمه ترگمان]گازها تولید شده در واکنش از طریق این مجرا عبور می کنند و سپس می توانند جمع آوری شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. An estimated 1600 vessels pass through the strait annually.
[ترجمه گوگل]تخمین زده می شود که سالانه 1600 کشتی از این تنگه عبور می کنند
[ترجمه ترگمان]تخمین زده می شود که هر سال ۱۶۰۰ کشتی از این تنگه عبور می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I pass through the summer which the winter and the equator are filled with joy rush toward you to like.
[ترجمه گوگل]از تابستانی می گذرم که زمستان و استوا پر از شادی است به سوی تو می شتابند تا دوستش داشته باشی
[ترجمه ترگمان]از تابستان که زمستان است و خط استوا پر از شادی است عبور می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. This document will enable her to pass through the enemy lines unmolested.
[ترجمه گوگل]این سند او را قادر می سازد بدون مزاحمت از خطوط دشمن عبور کند
[ترجمه ترگمان]این سند او را قادر خواهد ساخت که بدون مزاحمت از خطوط دشمن عبور کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. It can take 72 hours for food to pass through the gut.
[ترجمه گوگل]ممکن است 72 ساعت طول بکشد تا غذا از روده عبور کند
[ترجمه ترگمان]می تواند ۷۲ ساعت طول بکشد تا غذا از دل و روده بگذرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The boats all have to pass through this narrow channel.
[ترجمه گوگل]همه قایق ها باید از این کانال باریک عبور کنند
[ترجمه ترگمان]همه قایق ها باید از این کانال باریک عبور کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He felt a small ripple of fear pass through him.
[ترجمه گوگل]احساس کرد موج کوچکی از ترس از درونش می گذرد
[ترجمه ترگمان]موجی از ترس وجودش را فرا گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. A train would pass through there every few minutes at that time of day.
[ترجمه گوگل]در آن ساعت از روز هر چند دقیقه یک قطار از آنجا عبور می کرد
[ترجمه ترگمان]هر چند دقیقه یک بار قطار از آن عبور می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The ends of the net pass through a wooden bar at each end.
[ترجمه گوگل]انتهای توری در هر انتها از یک میله چوبی عبور می کند
[ترجمه ترگمان]انتهای تور از یک میله چوبی در هر انتها عبور می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Many hundreds of vessels pass through the straits each year.
[ترجمه گوگل]سالانه صدها کشتی از این تنگه عبور می کنند
[ترجمه ترگمان]هر ساله صدها کشتی از تنگه عبور می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. All calls must pass through the switchboard.
[ترجمه گوگل]همه تماس ها باید از طریق تابلو برق انجام شود
[ترجمه ترگمان]همه تماس ها باید از مرکز تلفن عبور کنن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The pipes will have to pass through the wall.
[ترجمه گوگل]لوله ها باید از دیوار عبور کنند
[ترجمه ترگمان]لوله ها باید از دیوار رد بشن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

تخصصی

[ریاضیات] از ... گذشتن، گذرنده از، از میان ... گذشتن، مارّ بر، گذشتن از

انگلیسی به انگلیسی

• travel through, go by way of; experience, endure
internet site that provides information on a variety of topics (such as immigration, off-shore banking, citizenship laws, travel, etc.)
passage, area through which people or material can cross; small opening in a wall that is used to pass items from one room to another (often used for passing food between the kitchen and dining room

پیشنهاد کاربران

عبور کردن از
عبور کردن . به معنای ندید ن و حساب نکردن .
That woman passed through me
آن خانم من را ندید ( نادیده گرفتن و توجه نکردن ) .
عبور کرون
عبور از طریق
عملیات انتقال ( که به آن ترانسفورم نیز گفته می شود ) شامل استفاده یک کشور خارجی از یک کشور در یک بلوک تجاری به عنوان وسیله ای برای به دست آوردن رفتار ترجیحی از سایر کشورهای این بلوک است.
پشت سر گذاشتن
All mosquitoes, male and female, pass through their early stages of development in or near water.
همه پشه ها، چه مذکر چه مونث، مراحل اولیه زندگی شان را داخل یا در نزدیکی آب پشت سر
می گذارند.
رد شدن لحظه ای از چیزی : pass through sth
The air pass through the larynx and come out through the mouth
هوا از حنجره رد میشه و از دهان خارج میشه.
( توجه کردین ک هوا به طور لحظه ای از حنجره عبور کرد. )
دستگردانی کردن
( یعنی با یک دست از یکی گرفتن و با دست دیگر به دیگری تحویل دادن )
[سرمایه گذاری]
mortgage pass through security
بهابرگ دستگردانی رهن
هر بهابرگ رهن دستگردان، نشانگر ادعایی بر جریان نقدی ناشی از یک تجمیع رهنهاست.
...
[مشاهده متن کامل]

دوستان گرامی وقتی مفهوم کلمه یا عبارتی را ازطریق کمک کاربران متوجه میشویم حداقل کاری که میتوانیم بکنیم، لایک کردن آن معنی به منظور دلگرم نمودن آن مترجم برای ادامه کار و کمک بیشتر آتی به خودمان است. زبان فارسی مانند سایر داشته هایمان برای بقا نیازمند کمک همه فارسی دانان است.

درنوردیدن
رد شدن از بین. . .
گذرگاه
خروجی
محل عبور
وسایل انتقال دهنده ( مانند کابل های حامل صدا و تصویر )
گذراندن متحمل شدن رد کردن
ترخیص شدن
پست سر گذاشتن، گذراندن، متحمل شدن، رد شدن، عبور کردن، گذشتن
گذر زمان
رد شدن ، عبور کردن
experience
رد شدن از. . .
گذراندن زمان
تجربه
عبور کردن
دست به دست کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢١)

بپرس