part with


رها کردن، دادن، (از سرچیزی) گذشتن

جمله های نمونه

1. He acted the part with consummate skill.
[ترجمه گوگل]او این قسمت را با مهارت تمام بازی کرد
[ترجمه ترگمان]او نقش خود را با مهارت کامل انجام داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. He always takes part with his brother.
[ترجمه ریحانه حسن آبادی] او همیشه برادرش را ترک میکند
|
[ترجمه گوگل]او همیشه با برادرش شرکت می کند
[ترجمه ترگمان] اون همیشه از برادرش جدا میشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. I don't want to part with you.
[ترجمه گوگل]من نمیخوام ازت جدا بشم
[ترجمه ترگمان]من نمی خواهم از تو جدا شوم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. They persuade susceptible teenagers to part with their money.
[ترجمه گوگل]آنها نوجوانان مستعد را متقاعد می کنند که از پول خود جدا شوند
[ترجمه ترگمان]آن ها نوجوانان مستعد را متقاعد می کنند که با پول خود هم کاری کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I'd rather not part with my cash.
[ترجمه گوگل]من ترجیح می دهم از پول نقد خود جدا نشم
[ترجمه ترگمان]ترجیح می دهم با پول خودم شرکت نکنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The journey coincides in part with the Pennine Way.
[ترجمه گوگل]این سفر تا حدی مصادف با راه پنین است
[ترجمه ترگمان]این سفر به طور همزمان با روش Pennine منطبق است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. In order to raise funds,Jane had to part with all her property.
[ترجمه گوگل]برای جمع آوری سرمایه، جین مجبور شد از تمام دارایی خود جدا شود
[ترجمه ترگمان]برای جمع آوری پول، جین مجبور شد با تمام دارایی خود هم کاری کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I could never part with this ring.
[ترجمه فاطمه عبدی] هیچوقت نمی تونم از این حلقه دل بکنم.
|
[ترجمه گوگل]من هرگز نتوانستم از این حلقه جدا شوم
[ترجمه ترگمان]من هیچ وقت نمیتونم با این حلقه ارتباط برقرار کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The miser doesn't like to part with his money.
[ترجمه فاطمه عبدی] آدم خسیس دوست ندارد از پولش دل بکند.
|
[ترجمه گوگل]خسیس دوست ندارد از پولش جدا شود
[ترجمه ترگمان]خسیس دوست ندارد از پول خود جدا شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. It's not easy to part with one's children.
[ترجمه گوگل]جدا شدن از فرزندان آسان نیست
[ترجمه ترگمان]جدا شدن از بچه ها آسان نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Don't be too quick to part with your hard-earned cash.
[ترجمه گوگل]خیلی سریع از پول نقدی که به سختی به دست آورده اید جدا نشوید
[ترجمه ترگمان]انقدر سریع نباش که از دست دادن پول your خسته نشی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I'm reluctant to part with any of the kittens, but we need the money.
[ترجمه گوگل]من تمایلی به جدایی از هر یک از بچه گربه ها ندارم، اما به پول نیاز داریم
[ترجمه ترگمان]من بی میل نیستم که قسمتی از the را جدا کنم، اما به پول احتیاج داریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. You always take part with the unscrupulous man.
[ترجمه گوگل]شما همیشه با مرد بی وجدان شرکت می کنید
[ترجمه ترگمان]تو همیشه قسمتی از این مرد بی مسلک رو می گیری
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Joan doesn't want to part with the money.
[ترجمه گوگل]جوآن نمی خواهد از پول جدا شود
[ترجمه ترگمان]جون نمی خواد از پول جدا بشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• give up

پیشنهاد کاربران

جدا شدن از چیزی
دل کندن از. . .
از. . . . گذشتن
The miser doesn't like to *part with* his money.
آدم خسیس دوست ندارد از پولش *دل بکند*.
I could never *part with* this ring.
هرگز نمی تونم از این حلقه *دل بکنم*
...
[مشاهده متن کامل]

In order to raise funds, Jane had to *part with* all her property.
برای جمع آوری پول، جین مجبور شد *از* تمام دارایی خود *بگذرد*
I don't want to *part with* you.
من نمی خواهم از تو *جدا شوم*

I don't think she can part with the lies
فکر نمی کنم این زن دست از اون دروغ ها برداره
Another woman 1988🎥
انتزاع ید
Syn = throw away
دل کندن از چیزی
چیزی را دور انداختن
جدا شدن
رها کردن
بخشیدن
part with something
یه چیزی که مال خودته رو دور بریزی یا بدیش به کسی دیگه. ( مخصوصا اون چیزی رو که دوست داری و دلتم نمیاد. . )
دل کندن از ، از دست دادن

بپرس