part company


1- (با: with) ترک همنشینی کردن، ترک رابطه کردن 2- جدا شدن (و در دو جهت مختلف رفتن)، از هم جدا شدن

بررسی کلمه

عبارت ( phrase )
• : تعریف: to terminate a friendship or association.
مترادف: disassociate, dissociate, separate
مشابه: split up

- They parted company at the end of the school year.
[ترجمه گوگل] آنها در پایان سال تحصیلی از هم جدا شدند
[ترجمه ترگمان] آن ها در پایان سال تحصیلی از هم جدا شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. Bill and I have decided to part company.
[ترجمه گوگل]من و بیل تصمیم گرفتیم از شرکت جدا شویم
[ترجمه ترگمان] من و \"بیل\" تصمیم گرفتیم از هم جدا بشیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. This is where we part company .
[ترجمه گوگل]اینجا جایی است که ما شرکت را جدا می کنیم
[ترجمه ترگمان]اینجاست که ما شرکت می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. We have agreed to part company after differences of opinion.
[ترجمه گوگل]پس از اختلاف نظر با جدایی شرکت موافقت کردیم
[ترجمه ترگمان]ما با شرکت بخشی پس از اختلاف عقیده موافقت کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I will have to part company with you on this point.
[ترجمه گوگل]من باید در این مورد از شما جدا شوم
[ترجمه ترگمان]من باید در این مورد با شما هم کاری کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. It's sad that we have to part company.
[ترجمه گوگل]غم انگیز است که مجبوریم شرکت را جدا کنیم
[ترجمه ترگمان]غم انگیز است که ما باید شرکت کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I'm afraid I have to part company with you there.
[ترجمه گوگل]میترسم مجبور بشم اونجا باهات جدا بشم
[ترجمه ترگمان]متاسفانه باید با شما در آنجا شرکت کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Where I part company with him, however, is over the link he forges between science and liberalism.
[ترجمه گوگل]با این حال، جایی که من با او جدا می شوم، بر سر پیوندی است که او بین علم و لیبرالیسم ایجاد می کند
[ترجمه ترگمان]با این حال، جایی که من با او شرکت می کنم، ارتباط بین علم و لیبرالیسم را کنار می گذارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She decided to part company with her team.
[ترجمه گوگل]او تصمیم گرفت از تیمش جدا شود
[ترجمه ترگمان]اون تصمیم گرفت یه شرکت رو با تیمش ببره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I'll have to part company with you there, I'm afraid.
[ترجمه گوگل]من باید آنجا با شما جدا شوم، می ترسم
[ترجمه ترگمان]متاسفانه باید با تو در آن جا شرکت کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. You and I part company when it comes to disciplining a child.
[ترجمه گوگل]من و شما در مورد تنبیه یک کودک از هم جدا می شویم
[ترجمه ترگمان]من و شما وقتی می خواهیم یک کودک را تربیت کنیم، شرکت می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The group decided to part company and go their separate ways.
[ترجمه گوگل]این گروه تصمیم گرفتند شرکت را جدا کنند و راه خود را ادامه دهند
[ترجمه ترگمان]این گروه تصمیم گرفتند شرکت کنند و به شیوه های جداگانه خود بروند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I was sorry to part company with such a good friend.
[ترجمه گوگل]متاسفم که با چنین دوست خوبی جدا شدم
[ترجمه ترگمان]متاسفم که با چنین دوست خوبی از هم جدا شدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. We felt sad at having to part company with our guests.
[ترجمه گوگل]از اینکه مجبور شدیم از مهمانان خود جدا شویم احساس ناراحتی کردیم
[ترجمه ترگمان]از اینکه مجبور شدیم با مهمان های ما شرکت داشته باشیم ناراحت بودیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. It's sad that we have to part company with them.
[ترجمه گوگل]غم انگیز است که باید از آنها جدا شویم
[ترجمه ترگمان]بسیار غم انگیز است که ما باید با آن ها شرکت کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Cooperating with all Dept. and the 3 rd part company.
[ترجمه گوگل]همکاری با کلیه بخش ها و شرکت قطعه 3
[ترجمه ترگمان]Cooperating با تمام وزارت و بخش سوم شرکت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• separate, say goodbye, leave

پیشنهاد کاربران

1 : to end a relationship or association
2 : to diverge from another ( as in opinion
1: پایان دادن به یک رابطه یا معاشرت
2: از دیگری دور شدن ( به لحاظ عقیده و نظر )
قطع همکاری

بپرس