pained

/ˈpeɪnd//peɪnd/

حاکی از درد، دردمند، رنجور، آزرده، (احساسات) جریحه دار، دردمند a pained look نگاه درد آمیز

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: having or showing hurt feelings, resentment, or distress.

- He is understandably pained by their derision.
[ترجمه گوگل] او به طور قابل درک از تمسخر آنها رنج می برد
[ترجمه ترگمان] او به طور واضح از استهزا آن ها رنج می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She's forever got a pained look on her face.
[ترجمه گوگل] او برای همیشه چهره ای دردناک در چهره اش دارد
[ترجمه ترگمان] اون برای همیشه یه نگاه دردناک به صورتش انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a pained look
نگاه درد آمیز

2. the bullet wound pained him for weeks
زخم گلوله هفته ها درد می کرد.

3. Her injured arm pained her sharply.
[ترجمه گوگل]بازوی مجروحش او را به شدت درد می کرد
[ترجمه ترگمان]بازوی آسیب دیده او به شدت درد می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Everybody's pained to see such wastefulness.
[ترجمه گوگل]همه از دیدن چنین بیهوده ای رنج می برند
[ترجمه ترگمان]همه از دیدن این هرزگی رنج می برند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He had a pained look.
[ترجمه گوگل]نگاه دردناکی داشت
[ترجمه ترگمان]نگاه غم انگیزی به او انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She looked pained when I refused to help.
[ترجمه گوگل]وقتی من از کمک امتناع کردم، او دردمند به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان]وقتی از کمک نخواستم به او کمک کنم ناراحت به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She was pained when you refused her invitation.
[ترجمه گوگل]وقتی دعوتش را رد کردی ناراحت شد
[ترجمه ترگمان]اون وقتی که تو دعوت اون رو رد کردی ناراحت شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. A pained expression crossed her face.
[ترجمه گوگل]حالت دردناکی از صورتش گذشت
[ترجمه ترگمان]حالت غم انگیزی از چهره اش گذشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She was deeply pained by the accusation.
[ترجمه گوگل]او از این اتهام به شدت ناراحت بود
[ترجمه ترگمان]او عمیقا از این اتهام ناراحت بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He sat stiffly, with a pained expression on his face .
[ترجمه گوگل]سفت نشسته بود، با حالتی دردناک روی صورتش
[ترجمه ترگمان]او به سختی نشسته بود و حالت غم انگیزی بر چهره اش نقش بسته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The wound still pained him occasionally.
[ترجمه گوگل]زخم هنوز گهگاه او را درد می کرد
[ترجمه ترگمان]جراحت هنوز او را آزار می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. After they had quarrelled there was a pained silence between them.
[ترجمه گوگل]پس از دعوای آنها سکوت دردناکی بین آنها حاکم شد
[ترجمه ترگمان]بعد از اینکه با هم جر و بحث کردند، سکوتی دردناک بینشان حک مفرما شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. It pained him that his father talked like that.
[ترجمه گوگل]از اینکه پدرش اینطور صحبت می کرد برایش دردناک بود
[ترجمه ترگمان]از اینکه پدرش این جوری حرف می زد، ناراحت شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She is pained that he can exclude her from his life.
[ترجمه گوگل]او از این که می تواند او را از زندگی اش حذف کند ناراحت است
[ترجمه ترگمان]او از این که می تواند او را از زندگیش خارج کند، ناراحت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• in pain, wounded; insulted; of pain; distressed
someone who looks or sounds pained seems upset or offended.

پیشنهاد کاربران

بپرس