prig

/ˈprɪɡ//prɪɡ/

معنی: ادم خودنما، دله دزد، ایرادگیر، شخص منفور، نکته گیر، دزدیدن، کش رفتن، التماس کردن
معانی دیگر: (در اصل) آدم ناخوشایند، مردکه، زنکه، (مهجور) ملانقطی، (انگلیس - خودمانی) دزدیدن، جیب بری کردن، به جیب زدن، (اسکاتلند) چانه زدن، می  کوچک

بررسی کلمه

اسم ( noun )
مشتقات: priggish (adj.), priggishly (adv.), priggishness (n.)
• : تعریف: one who is considered to be too strict, conservative, or smug in his or her conduct or standards of behavior.

جمله های نمونه

1. He's a pompous old prig who's totally incapable of taking a joke.
[ترجمه گوگل]او یک گنده قدیمی پر زرق و برق است که کاملاً قادر به شوخی کردن نیست
[ترجمه ترگمان]آدم pompous است که از شوخی کردن عاجز است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Don't be such a prig! It's only a bit of harmless fun!
[ترجمه گوگل]این قدر پرخاشگر نباش! این فقط کمی سرگرم کننده بی ضرر است!
[ترجمه ترگمان]این قدر a نباش! فقط کمی تفریح بی ضرر است!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. I used to be such a smug little prig.
[ترجمه گوگل]من قبلاً یک پریگ کوچک خود راضی بودم
[ترجمه ترگمان] من قبلا یه آدم ازخودراضی ازخودراضی بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress day by day!
[ترجمه گوگل]ای کاش می توانید از فرهنگ لغت جملات آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. They informed him that he was a prig.
[ترجمه گوگل]به او خبر دادند که او یک گنده است
[ترجمه ترگمان]به وی گفتند که آدم prig است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Yet he was not a prig.
[ترجمه گوگل]با این حال او یک قاتل نبود
[ترجمه ترگمان]با این حال آدم prig نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I became an insufferable prig, too.
[ترجمه گوگل]من هم تبدیل به یک پریگ تحمل ناپذیر شدم
[ترجمه ترگمان]من هم یک prig تحمل ناپذیر شدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Hugh was a City prig of exemplary emotional repression.
[ترجمه گوگل]هیو سرکوب عاطفی مثال زدنی بود
[ترجمه ترگمان]هیو a از سرکوب عاطفی نمونه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He is a self - righteous prig.
[ترجمه گوگل]او یک پرهیزکار خود صالح است
[ترجمه ترگمان]آدم self است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The transition from libertine to prig was so complete.
[ترجمه گوگل]انتقال از لیبرتین به پریگ بسیار کامل بود
[ترجمه ترگمان]گذار از هرزه و هرزه به prig تا این حد کامل بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. You are neither a prig nor a bounder.
[ترجمه گوگل]تو نه سرکشی و نه مرزدار
[ترجمه ترگمان]تو نه یک آدم رذل و nor
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He had been railed against by them as a prig and a poseur.
[ترجمه گوگل]او توسط آنها به عنوان یک دزد و یک تظاهر کننده مورد انتقاد قرار گرفته بود
[ترجمه ترگمان]او آن ها را به عنوان یک آدم prig و الکی مورد سرزنش قرار داده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Act Scene 4 Comment Isabella can very easily come across as a prig.
[ترجمه گوگل]نظر صحنه 4: ایزابلا به راحتی می تواند به عنوان یک گیج در بیاید
[ترجمه ترگمان]پرده پرده (پرده بازی)۴ نظر (Isabella)می تواند به راحتی به عنوان یک فرد prig ظاهر شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Charles thinks he's better than the rest of us, the self - righteous prig!
[ترجمه گوگل]چارلز فکر می کند که او بهتر از بقیه ما است، آن قایق خود صالح!
[ترجمه ترگمان]- چارلز فکر می کند او از بقیه ما بهتر است -، - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ادم خودنما (اسم)
prig, dasher, popinjay, show-off

دله دزد (اسم)
prig, larcener, larcenist, sneakthief

ایرادگیر (اسم)
prig

شخص منفور (اسم)
prig

نکته گیر (اسم)
prig

دزدیدن (فعل)
abduct, rob, steal, embezzle, despoil, filch, snaffle, peak, pick, prig, poach, picaroon, spoliate, rifle, thieve, purloin

کش رفتن (فعل)
filch, abstract, swipe, pilfer, snitch, cabbage, gloom, nip, prig, palm, snook, snip

التماس کردن (فعل)
beseech, imprecate, solicit, supplicate, obtest, prig

انگلیسی به انگلیسی

• meticulous or strict person; pedant, one who concerns himself with trivial details; arrogant person; prissy person, preener
if you refer to someone as a prig, you mean that they are irritating because they behave very correctly and disapprove of other people's behaviour; an old-fashioned word.

پیشنهاد کاربران

آدم محافظه کار و مطابق اصول خود رفتار کن
آدم خودنما. خود رابهتر از دیگران دانستن

بپرس