pilot

/ˈpaɪlət//ˈpaɪlət/

معنی: خلبان، رهبر، لیدر، پیلوت، خلبان هواپیما، راننده کشتی، چراغ راهنما، اسباب تنظیم و میزان کردن چیزی، ازمایشی، رهبری کردن، راندن، خلبانی کردن
معانی دیگر: وابسته به خلبانی، (هواپیما و فضاناو) راندن، (کشتی را در آبراه و غیره) راهنمایی کردن، ناوبری کردن، هدایت کردن، (طرح یا لایحه و غیره را) گذراندن (از مراحل مختلف)، سرپرستی کردن، کارسازی کردن، (طرح یا کلاس و غیره) مقدماتی، آزمایشی، آغازین، اکتشافی، (در اصل) سکاندار کشتی (امروزه: helmsman)، (در آبراه ها و غیره) راهنمای کشتی، خلبان فضاناو، فضاناوبر، سردمدار، پیشگام، رجوع شود به: pilot light، نرده ی جلو لوکوموتیو، سپر لوکوموتیو، چراهراهنما

جمله های نمونه

1. pilot studies
مطالعات آغازین (مقدماتی)

2. a pilot project
طرح آزمایشی

3. a pilot training school
مدرسه ی آموزش خلبانی

4. each pilot has logged more than a thousand hours of flight
هر یک از خلبانان بیش از هزار ساعت سابقه ی پرواز دارند.

5. the pilot had to bail out of the burning airplane
خلبان ناچار شد با چتر نجات از هواپیمای در حال اشتعال بیرون بپرد.

6. the pilot hit his pinpoint
خلبان (بمب را) به هدف زد.

7. the pilot is responsible for the safety of the passengers
خلبان مسئول سلامت جان مسافران است.

8. the pilot landed the helicopter very skillfully
خلبان با مهارت تمام چرخبال را فرود آورد.

9. the pilot reported the aircraft's bearings
خلبان موقعیت هواپیما را گزارش داد.

10. the pilot returned his attention to the blinking light
خلبان توجه خود را دوباره به چراغ چشمک زن معطوف کرد.

11. the pilot sidled the boat up the dock
ناخدا قایق را یک وری به اسکله برد.

12. to pilot a cargo ship through the panama canal
کشتی باری را در آبراه پاناما هدایت کردن

13. to pilot an airplane or a spacecraft
هواپیما یا فضاناو را خلبانی کردن

14. a backup pilot
خلبان احتیاطی

15. a female pilot
خلبان زن

16. a graduate pilot
خلبان دارای گواهینامه

17. a fighter plane pilot
خلبان هواپیمای جنگنده

18. he was commissoned as a pilot in the spring of 1980
او در بهار 1980 به عنوان خلبان وارد خدمت شد.

19. when i was young, i used to daydream about becoming a pilot
در جوانی درباره ی خلبان شدن خیال پردازی می کردم.

20. The pilot avoided a collision by changing course.
[ترجمه مهناز مهرابی 💩] خلبان با تغییر مسیر از ان اجتناب کرد
|
[ترجمه گوگل]خلبان با تغییر مسیر از برخورد جلوگیری کرد
[ترجمه ترگمان]خلبان با تغییر مسیر از برخورد اجتناب کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. All on the plane were killed, including the pilot.
[ترجمه یاسین] همه از جمله خلبان در هواپیما کشته شدند
|
[ترجمه مهناز مهرابی 💩] همه و خلبان در هواپیما مردند
|
[ترجمه ....] همه در هواپیما مردند، ازجمله خلبان.
|
[ترجمه گوگل]همه سرنشینان هواپیما از جمله خلبان کشته شدند
[ترجمه ترگمان]همه سرنشینان هواپیما از جمله خلبان کشته شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. The plane's engine failed and the pilot was forced to bail out.
[ترجمه گوگل]موتور هواپیما از کار افتاد و خلبان مجبور به نجات شد
[ترجمه ترگمان]موتور هواپیما شکست خورد و خلبان مجبور شد به قید وثیقه آزاد شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. The hijackers kept the pilot on board the plane as hostage.
[ترجمه گوگل]هواپیماربایان خلبان را در داخل هواپیما به عنوان گروگان نگه داشتند
[ترجمه ترگمان]ربایندگان خلبان هواپیما را به عنوان گروگان نگه داشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. The trainee pilot flew his first solo today.
[ترجمه گوگل]این خلبان کارآموز امروز اولین پرواز انفرادی خود را انجام داد
[ترجمه ترگمان]این کارآموز خلبانی را امروز به طور انفرادی به پرواز در آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. The pilot programme of vaccination proved successful.
[ترجمه گوگل]برنامه آزمایشی واکسیناسیون موفقیت آمیز بود
[ترجمه ترگمان]برنامه آزمایشی واکسیناسیون موفقیت آمیز بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. The inexperienced pilot flew the plane badly; it was off the beam most of the time.
[ترجمه گوگل]خلبان بی تجربه هواپیما را بد پرواز کرد بیشتر اوقات خاموش بود
[ترجمه ترگمان]خلبان بی تجربه هواپیما را بد پرواز کرد و بیشتر وقتش را بیرون کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

27. The officers debriefed the pilot after he had flown back from the warfront.
[ترجمه گوگل]افسران خلبان را پس از بازگشت از جبهه جنگ به او اطلاع دادند
[ترجمه ترگمان]افسران پس از آن که سوار هواپیما شدند، از خلبان بیرون آمدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خلبان (اسم)
pilot, aeronaut, fly-boy

رهبر (اسم)
head, pilot, leader, guide, bellwether, rector, premier, premiere, steerer, fuehrer, fuhrer, skipper

لیدر (اسم)
pilot, fuehrer, fuhrer

پیلوت (اسم)
pilot, pilot burner

خلبان هواپیما (اسم)
pilot

راننده کشتی (اسم)
pilot

چراغ راهنما (اسم)
pilot, traffic lights, turn signal

اسباب تنظیم و میزان کردن چیزی (اسم)
pilot

ازمایشی (صفت)
pilot, empiric, experimental, empirical, tentative, testable, probative, probatory

رهبری کردن (فعل)
head, lead, administer, administrate, lead off, conduce, pilot, spearhead

راندن (فعل)
hurry, force, run, pilot, steer, row, repulse, drive, rein, poach, whisk, conn, drive away, dislodge, send away, unkennel

خلبانی کردن (فعل)
pilot

کلمات اختصاری

عبارت کامل: Programmed Inquiry Learning Or Teaching
موضوع: کامپیوتر
Pilot یک زبان برنامه نویسی همه منظوره نیست ، بلکه یک وسیله تخصصی می باشد که برای کمک به ایجاد نرم افزار یادگیری به کمک کامپیوتر (CAL) و مخصوصاً خودآموزهای CAL ، طراحی شده است.
این زبان تقریباً از جملات قوی محاوره ای - پردازشی عاری از گرامر ، تشکیل شده است.

تخصصی

[کامپیوتر] زبان برنامه نویسی پایلوت ؛ زبان پایلوت Programming Inquiry Learning of Teaching
[برق و الکترونیک] راهنما تک بسامدی که برای اندازه گیری یا کنترل مشخصه های سیستم ارسال، فرستاده می شود . - راهنما، راندن
[مهندسی گاز] آزمایش، اسباب تنظیم ومیزان کردن چیزی
[ریاضیات] راهنما، الگو، نمونه
[پلیمر] آزمایشی

انگلیسی به انگلیسی

• one who flies an aircraft; navigator; person who guides a vessel into or out of a harbor through difficult waters; trial episode on t.v.; something produced as an experiment before broader introduction; guide, leader
fly a plane; navigate, steer; lead, guide, direct
experimental, comprising a test; tentative, empirical
a pilot is a person who flies an aircraft as a job.
a pilot is also someone who steers a ship through a difficult stretch of water such as the entrance to a harbour.
when someone pilots an aircraft or a ship, they act as its pilot.
if you pilot a new law or scheme, you introduce it.
pilot is used to describe something, such as a scheme or project, which is done as a test on a small scale in order to see whether it will be successful.

پیشنهاد کاربران

A person who flies an aircraft
pilot 3 ( n ) ( also pilot light ) =a small flame that burns all the time, for example on a gas boiler, and lights a larger flame when the gas is turned on
pilot
pilot 2 ( n ) =a person with special knowledge of a difficult area of water, for example the entrance to a harbor, whose job is to guide ships through it
pilot
pilot 1 ( n ) ( paɪlət ) =a person who operates the controls of an aircraft, especially as a job, e. g. an airline pilot.
pilot
Pilot در کاربری معماری به معنی طبقه ی همکفیا لابی هم به کار می ره.
According to Longman dictionary, pilot can be considered as noun and verb in linguistic:
pilot as a noun like pilot study/project/scheme etc means a small study, project etc which is carried out as a test to see if an idea, product etc will be successful
...
[مشاهده متن کامل]

مطالعه آزمایشی
pilot as a verb means to test a new idea, product etc on people to find out whether it will be successful.
آزمایش کردن یک ایده یا پروژه

راننده مورفین
طرح آ زمایشی
A person who drive airplane
خلبان
آزمونه ( عمومی/مصوب فرهنگستان ) :{ آنچه برای آزمایش های کارکردی و برطرف ساختن نقص های احتمالی طراحی یا ساخته می شود}
آزمونه ای ( عمومی/مصوب فرهنگستان ) : {ویژگی آنچه در مقیاس کوچک تر، قبل از اجرای طرح یا تولید انبوه محصول، تهیه یا ساخته می شود}
...
[مشاهده متن کامل]

راهنما ( حمل‏ ونقل دریایی/مصوب فرهنگستان ) : {شخص واجد شرایطی که به ناخدای کشتی در ورود و خروج از بندر کمک می‏کند}
سربرنامه ( سینما و تلویزیون/مصوب فرهنگستان ) : {اولین قسمت یک مجموعۀ ناپیوسته}
قسمت آزمایشی
نوار نوربندی ( سینما و تلویزیون/مصوب فرهنگستان ) : {نوار آزمایش رنگ در پردازشگاه فیلم که برای تنظیم مجدد رنگ و نور نماها به کار می رود}

منظورم هواپیماست . نه خدا پیما
😅
خلبان
کسی که خدا پیما را کنترل میکند
pilot ( عمومی )
واژه مصوب: آزمونه 1
تعریف: آنچه برای آزمایش های کارکردی و برطرف ساختن نقص های احتمالی طراحی یا ساخته می شود
To test a plan/product before introducing it
سرپرستی کردن
خلبان
A person who flies a plane
خلبان_رهبر_لیدر
Nown
. A person who flies an aircraft
خلبان
کانون زبان ایران
شمعک _ جرقه
A person who lead air plain
آغاز کردنِ آزمایشیِ ( طرحی، برنامه ای، پروژه ای )
test ( a scheme, project, etc. ) before introducing it more widely
"one - day workshops for part - time staff were piloted in June"
آزمایشی ( مهندسی عمران )
راهنما ( مهندسی معدن و عمران )
قسمت اول یک سریال تلویزونی - قسمت امتحانی سریال تلویزیونی برای سنجش بازخورد ها ( اغلب در صورت توفیق پایلوت سریال ادامه پیدا می کند )
بنام خدا
با سلام ، به معنی خلبان.
با تشکر
خلبان
A person who flies an aircraft
خلبان
ازمایشی

خلبان
a person who flied and aircroft
اولیه، آزمایشی
خلبان هواپیما
رانندهی هواپیما
A person who flies an aircraft
خلبان

اجرای آزمایشی یک طرح در مقیاس کوچک و آزمایشی پیش از اجرای طرح اصلی.
اجرا در مقیاس کوچک و آزمایشی.
شبیه سازی فرآیند طرح اصلی در مقیاس کوچک و آزمایشگاهی به منظور شناخت نقاط قوت و ضعف احتمالی طرح اصلی.
شمعک.
مقیاس کوچک.
کاپیتان قطار
با توجه به معانی pilot که در اصل به معنی کاپیتان می باشد و نیز اشاره به هدایت کننده کشتی و هدایت کننده هواپیما دارد پس هدایت کننده قطار نیز کاملا در این معانی جای میگیرد
A person how side that
برنامه
برنامه ی رادیویی و یا تلویزیونی
a person who flies a plane on the sky
کسی که به طور کامل به هواپیما تسلط دارد
خلبان
کسی که هواپیما را کنترل میکند
خلبان
آزمایش
. A person who flies an aircraft
[بخاری و ابزار گرمایی]
شَمعک
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٤٤)

بپرس