petrify

/ˈpetrəˌfaɪ//ˈpetrɪfaɪ/

معنی: گیج کردن، از کار انداختن، برجای خشک شدن، سنگ کردن یا شدن، میخ کوب شدن، متحجر کردن
معانی دیگر: (گیاه یا جانور) سنگ شدن، متحجر شدن یا کردن، تبدیل به سنگ کردن، دچار رکود کردن، ناکنش ور کردن، مات و مبهوت کردن، بهت زده کردن، سرجای خود خشکاندن، سنگ مانند کردن یا شدن، سخت کردن یا شدن، سنگ سان کردن یا شدن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: petrifies, petrifying, petrified
(1) تعریف: to turn (organic matter) into stone.
مشابه: calcify, deaden, fossilize, freeze, harden, numb, stiffen

- Minerals left behind by water petrify wood by replacing woods cells when they die.
[ترجمه گوگل] مواد معدنی به جا مانده از آب، چوب را با جایگزینی سلول های چوب در هنگام مرگ، سنگ می کنند
[ترجمه ترگمان] مواد معدنی که با جایگزین کردن سلول های جنگلی در هنگام مرگ از آن ها باقی مانده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to make stiff, numb, or lifeless; deaden.

(3) تعریف: to daze or paralyze, as with terror or astonishment.
مشابه: astonish, astound, daze, frighten, immobilize, paralyze, stun, terrify

- The sudden scream in the night petrified all the campers.
[ترجمه گوگل] صدای جیغ ناگهانی در شب همه کمپ نشینان را متحجر کرد
[ترجمه ترگمان] جیغ ناگهانی در شب، همه کمپ را خشک کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The news of the disaster petrified us.
[ترجمه گوگل] خبر فاجعه ما را متحجر کرد
[ترجمه ترگمان] خبر فاجعه، ما را خشک کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: petrifiable (adj.), petrified (adj.), petrifaction (n.), petrification (n.)
• : تعریف: to turn into stone; become petrified.
مشابه: fossilize, harden, ossify, solidify

- It takes many years for wood to petrify.
[ترجمه گوگل] سال ها طول می کشد تا چوب سنگ شود
[ترجمه ترگمان] سال ها طول می کشد تا چوب به petrify برسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. slogans can petrify a man's thinking
شعارها می توانند تفکر انسان را متحجر کنند.

2. Prison petrifies me and I don't want to go there.
[ترجمه ایمان خان] زندان منو نابود میکنه، من نمیخوام برم اونجا
|
[ترجمه احمد احمدی] به حدی از زندان رفتن میترسم که نمی خوام کارم به اونجا بکشه
|
[ترجمه گوگل]زندان مرا متحجر می کند و نمی خواهم به آنجا بروم
[ترجمه ترگمان]زندان با من کار داره و من نمی خوام برم اونجا
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The idea of making a speech in public petrified him.
[ترجمه احمد احمدی] تصور سخنرانی برای مردم خون رو تو رگ هاش خشک می کرد
|
[ترجمه گوگل]فکر سخنرانی در جمع او را متحجر کرد
[ترجمه ترگمان]فکر کردن به سخنرانی در ملا عام او را خشک کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I think you petrified poor Jeremy - he never said a word the whole time you were here.
[ترجمه گوگل]فکر می کنم جرمی بیچاره را متحجر کردی - او در تمام مدتی که اینجا بودی هیچ کلمه ای نگفت
[ترجمه ترگمان]من فکر می کنم تو، جرمی بیچاره رو سنگ کردی - اون حتی یک کلمه هم نگفت که تو اینجا بودی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I've always been petrified of being alone.
[ترجمه گوگل]من همیشه از تنهایی متحجر بودم
[ترجمه ترگمان]همیشه از اینکه تنها باشم وحشت کرده ام
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The Petrified Forest National Park is located in Arizona of U. S. A.
[ترجمه گوگل]پارک ملی جنگل سنگ‌شده در آریزونا، ایالات متحده آمریکا واقع شده است
[ترجمه ترگمان]پارک ملی جنگل Petrified در ایالت آریزونا واقع شده است اس الف
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Most people seem to be petrified of snakes.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد که بیشتر مردم از مارها متحجر هستند
[ترجمه ترگمان]بیشتر مردم انگار از مارها وحشت کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Arizona is home to the Grand Canyon and the Petrified Forest.
[ترجمه گوگل]آریزونا خانه گرند کنیون و جنگل سنگ‌شده است
[ترجمه ترگمان]این شهر در گراند کانیون و جنگل سنگ شده قرار دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She was petrified that the police would burst in at any moment.
[ترجمه گوگل]او متحجر بود که هر لحظه پلیس به داخل حمله کند
[ترجمه ترگمان]ترسیده بود که پلیس هر لحظه ممکن است منفجر شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She's petrified of being on her own in the house at night.
[ترجمه گوگل]او از تنها ماندن در خانه در شب متحجر است
[ترجمه ترگمان]او از اینکه شب ها در خانه خودش تنها باشد، وحشت کرده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He was petrified with fear when he saw the gun.
[ترجمه گوگل]با دیدن اسلحه از ترس متحجر شد
[ترجمه ترگمان]وقتی تفنگ را دید از ترس خشکش زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Just the thought of making a speech petrifies me.
[ترجمه گوگل]فقط فکر سخنرانی من را متحجر می کند
[ترجمه ترگمان]فقط فکر کردن به حرف زدن با من
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I'm petrified of spiders.
[ترجمه گوگل]من از عنکبوت متحجرم
[ترجمه ترگمان]من از عنکبوت ها قالب تهی می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The cement petrified after many years' erosion.
[ترجمه گوگل]سیمان پس از سالها فرسایش سنگ شد
[ترجمه ترگمان]سیمان پس از سال ها فرسایش سنگ شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Principles and rules have petrified with the accumulated weight of precedent.
[ترجمه گوگل]اصول و قواعد با وزن انباشته سابقه متحجر شده اند
[ترجمه ترگمان]اصول و قواعد، با وزن انباشته از سوابق، متحجر شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

گیج کردن (فعل)
fluster, confuse, incommode, stun, addle, knock down, confound, distract, befuddle, stupefy, astonish, flummox, daze, flabbergast, bewilder, perplex, befog, besot, bemuse, muddle, fuzz, fox, petrify, fuddle, obfuscate, stump

از کار انداختن (فعل)
paralyze, disable, knock up, jade, devitalize, devitalise, petrify

برجای خشک شدن (فعل)
freeze, petrify

سنگ کردن یا شدن (فعل)
petrify

میخ کوب شدن (فعل)
petrify

متحجر کردن (فعل)
petrify

انگلیسی به انگلیسی

• make into stone; turn into stone; stiffen, make hard; paralyze with fear
if something petrifies you, it makes you feel very frightened indeed, perhaps so frightened that you cannot move.
when something that is dead petrifies, it gradually changes into stone.
if a society or institution petrifies or if something petrifies it, it ceases to change and develop; a formal use.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : petrify
✅️ اسم ( noun ) : petrification
✅️ صفت ( adjective ) : petrified
✅️ قید ( adverb ) : _
ترساندن ؛ وحشت کردن , ( از ترس ) خشک شدن
– His icy stare petrified her
– The news of the disaster petrified us
– I've always been petrified of being alone
– He was petrified with fear when he saw the gun
ترسیدن
خشکی زدن
از ترس میخکوب شدن
his icy controlled quietness petrified her

بپرس