peak

/ˈpiːk//piːk/

معنی: قله، نوک، راس، منتها درجه، ستیغ، حد اکثر، کاکل، کلاه نوک تیز، به قله رسیدن، تیز شدن، بصورت نوک تیز درامدن، به نقطه اوج رسیدن، نحیف شدن، دزدیدن
معانی دیگر: بیمار گونه شدن، رنجور شدن، پژمردن، تحلیل رفتن، به تدریج کم شدن، از میان رفتن، چکاد، شخ، (کلاه یا بام و غیره) نوک، تیزه، تارک، هر چیز قله مانند، اوج، بلندترین نقطه یا مرحله، حد اعلا، وابسته به اوج یا حد اعلی، بیشینه، به حد اعلی رسیدن، بیشینه شدن، بخش باریک و نوک تیز کشتی (در عقب و به ویژه در جلو)، تیزه ی سینه، گوشه ی فوقانی بادبان، (آواشناسی) اوج هجا، قله ی هجا، (نیزه یا پارو و غیره) به طرف بالا نگهداشتن، راست نگهداشتن، فرق سر

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the top part of a mountain that tapers to a point, or such a mountain itself.
مترادف: crest, mountaintop, pinnacle, summit
مشابه: apex, height, mountain, prominence, tor, vertex

- When they reached the peak of the mountain, they planted a flag.
[ترجمه Jg] وقتی آنها به قله ی کوه رسیدند، پرچمی را درآنجا برافراشته کردند
|
[ترجمه گوگل] وقتی به قله کوه رسیدند، پرچمی کاشتند
[ترجمه ترگمان] وقتی به قله کوه رسیدند، پرچمی در آن کاشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The Himalayas contain the highest peaks in the world.
[ترجمه گوگل] هیمالیا دارای مرتفع ترین قله های جهان است
[ترجمه ترگمان] هیمالیا شامل بلندترین قله های در جهان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: the protruding bill of a cap; visor.
مترادف: bill, visor
مشابه: brim, flap, sunshade

- As a greeting, he touched his hand to the peak of his cap.
[ترجمه گوگل] به عنوان سلام دستش را به قله کلاهش کشید
[ترجمه ترگمان] به محض اینکه سلام و احوال پرسی کرد دستش را به لبه کلاهش برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: the point of highest intensity, achievement, value, position, or the like.
مترادف: acme, apex, climax, crest, culmination, ne plus ultra, pinnacle, summit, zenith
مشابه: apogee, best, flood tide, flower, height, heyday, maximum, meridian, pitch, prime, top, ultimate

- That day saw a surprising stock market peak.
[ترجمه گوگل] آن روز شاهد یک اوج شگفت انگیز بازار سهام بودیم
[ترجمه ترگمان] آن روز یک پیک بازار شگفت انگیز را دید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She is at the peak of her development as a singer.
[ترجمه گوگل] او به عنوان یک خواننده در اوج پیشرفت خود قرار دارد
[ترجمه ترگمان] او در اوج رشد خود به عنوان یک خواننده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- We were lucky to sell our house when prices were at their peak.
[ترجمه گوگل] ما خوش شانس بودیم که خانه خود را زمانی که قیمت ها در اوج خود بود فروختیم
[ترجمه ترگمان] ما خوش شانس بودیم که خانه مان را زمانی که قیمت ها در اوج خود بودند به فروش برسانیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: any tapering, pointed protuberance or projection.
مترادف: cusp, point, tip
مشابه: beak, crest, prominence, protrusion, spire
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: peaks, peaking, peaked
(1) تعریف: to reach a point of highest intensity, achievement, value, placement, or the like.
مترادف: climax, crest, culminate

- The company's earnings peaked in 1986.
[ترجمه گوگل] درآمد این شرکت در سال 1986 به اوج خود رسید
[ترجمه ترگمان] درآمد شرکت در سال ۱۹۸۶ به اوج خود رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to rise or protrude in a point.
مترادف: jut, spire
مشابه: beetle, project, protrude, rise, tower
صفت ( adjective )
مشتقات: peaklike (adj.)
• : تعریف: at or near a maximum level.
مترادف: maximum, nth, supreme, utmost
مشابه: extreme, fine, great, high, prime, top, ultimate

- He raced at peak speed today.
[ترجمه گوگل] او امروز با اوج سرعت مسابقه داد
[ترجمه ترگمان] او امروز با سرعت به اوج رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- They succeeded by putting in their peak effort.
[ترجمه گوگل] آنها با به کارگیری حداکثر تلاش خود موفق شدند
[ترجمه ترگمان] آن ها موفق شدند خود را در اوج تلاش خود قرار دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. at peak hours the roads get congested with cars
در ساعات پر مشغله جاده ها از اتومبیل پر می شود.

2. during peak traffic hours
طی ساعت های حداکثر رفت و آمد

3. the peak of damavand is visible from tehran
از تهران می توان قله ی دماوند را دید.

4. the peak of damavand jutted out through the clouds
قله ی دماوند از میان ابرها بیرون زده بود.

5. the peak of his cap
نوک کلاه او

6. the peak of production
بیشینه ی تولید

7. a lofty peak in the alps
قله ی بسیار بلندی در کوه های آلپ

8. a snowy peak
قله ی پوشیده از برف

9. the tallest peak in the world
مرتفع ترین قله ی جهان

10. damavand is the highest peak in the alborz mountains
دماوند بلندترین قله ی رشته کوه های البرز است.

11. fog had hidden damavand's peak
مه قله ی دماوند را پوشانده بود.

12. his fame reached its peak
شهرت او به اوج خود رسید.

13. fog had covered the mountain's peak
مه قله ی کوه را پوشانده بود.

14. the bird sat on the peak of the shingled roof
پرنده روی تیزه ی شیروانی نشست.

15. the pregnant mother began to peak
مادر آبستن شروع کرد به نحیف شدن.

16. once in a while, a sufi reaches peak experience
گهگاه یک صوفی به مرحله ی خلسه می رسد.

17. there are a number of outlooks affording a view of the peak
تعدادی محل برای تماشا وجود دارد که نظاره ی قله ی کوه را میسر می سازد.

18. She's at the peak of her career.
[ترجمه خرم] او در اوج حرفه خود است
|
[ترجمه گوگل]او در اوج حرفه خود است
[ترجمه ترگمان]او در اوج حرفه خود است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. At the peak of its popularity in the late nineties, the band sold ten million albums a year.
[ترجمه خرم] در اواخر دهه نود میلادی در اوج محبوبیت، گروه به فروش ده ملیون البوم در سال رسید
|
[ترجمه گوگل]در اوج محبوبیت خود در اواخر دهه نود، گروه ده میلیون آلبوم در سال فروخت
[ترجمه ترگمان]در اواخر دهه نود میلادی، گروه به فروش ۱۰ میلیون آلبوم در سال رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. Holiday flights reach a peak during August.
[ترجمه خرم] پروازهای تعطیلات در ماه آگوست ب اوج خود می رسند
|
[ترجمه گوگل]پروازهای تعطیلات در ماه اوت به اوج خود می رسد
[ترجمه ترگمان]پروازهای تعطیلات در ماه اوت به اوج خود می رسند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. The mountain's snow-white peak was incandescent against the blue sky.
[ترجمه گوگل]قله سفید برفی کوه در برابر آسمان آبی تابش داشت
[ترجمه ترگمان]قله سفید برف کوهستان بر فراز آسمان آبی می درخشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. The mountain peak loomed through the fog.
[ترجمه گوگل]قله کوه در میان مه خودنمایی می کرد
[ترجمه ترگمان]قله کوه از میان مه پدیدار شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. Membership of the club has fallen from a peak of 600 people in 1990.
[ترجمه گوگل]تعداد اعضای باشگاه از 600 نفر در سال 1990 کاهش یافته است
[ترجمه ترگمان]عضویت این باشگاه از اوج ۶۰۰ نفر در سال ۱۹۹۰ کاهش یافته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. She was at the peak of her popularity.
[ترجمه گوگل]او در اوج محبوبیت خود بود
[ترجمه ترگمان]او در اوج محبوبیت خود بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. The British Empire was at its peak in the mid 19th century.
[ترجمه گوگل]امپراتوری بریتانیا در اواسط قرن نوزدهم در اوج خود بود
[ترجمه ترگمان]امپراتوری بریتانیا در اواسط قرن نوزدهم در اوج خود بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. The hotels are always full during the peak season .
[ترجمه گوگل]هتل ها همیشه در فصل اوج پر هستند
[ترجمه ترگمان]هتل ها همیشه در طول فصل اوج پر هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

27. The mountain turns around, but towards the peak extension.
[ترجمه گوگل]کوه به اطراف می چرخد، اما به سمت امتداد قله
[ترجمه ترگمان]کوه دور خود می چرخد، اما به سمت قله صعود می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

28. Athletes have to train continuously to stay in peak condition.
[ترجمه خرم] ورزشکاران باید تمرین مداوم داشته باشند تا در شرایط مطلوب بمانند
|
[ترجمه گوگل]ورزشکاران باید به طور مداوم تمرین کنند تا در شرایط اوج بمانند
[ترجمه ترگمان]ورزش کاران باید به طور مداوم تمرین کنند تا در شرایط پیک بمانند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

قله (اسم)
point, acme, climax, culmination, zenith, top, peak, summit, crest, vertex, knoll, pap, knap

نوک (اسم)
end, bill, point, top, head, tip, peak, summit, horn, apex, beak, vertex, barb, ascender, neb, knap, jag, fastigium, ridge, nib

راس (اسم)
end, climax, pinnacle, top, head, tip, peak, leader, vertex, cap, fastigium

منتها درجه (اسم)
climax, peak, summit, period, maximum, extreme

ستیغ (اسم)
peak, crest, hilltop

حد اکثر (اسم)
peak, maximum

کاکل (اسم)
peak, forelock, frontlet, foretop, pileum, scalp lock, topknot

کلاه نوک تیز (اسم)
peak, tipcat

به قله رسیدن (فعل)
peak

تیز شدن (فعل)
sharpen, peak

بصورت نوک تیز درامدن (فعل)
peak

به نقطه اوج رسیدن (فعل)
peak

نحیف شدن (فعل)
peak

دزدیدن (فعل)
abduct, rob, steal, embezzle, despoil, filch, snaffle, peak, pick, prig, poach, picaroon, spoliate, rifle, thieve, purloin

تخصصی

[علوم دامی] سرژ یا غلیان ؛ ترشح مقدار زیاد یک هورمون در یک گامه کوتاه .
[شیمی] پیک، نوک، قله، راس، حداکثر
[سینما] اوج (قله )
[عمران و معماری] نقطه ماکسیمم - اوج - راس - حداکثر - نوک - نقطه اوج
[برق و الکترونیک] اوج، نوک، قله
[زمین شناسی] قله، به قله رسیدن، نوک، راس، کلاه نوک تیز، (مج.) منتها درجه، حداکثر، کاکل، فرق سر
[نساجی] پیک - نقطه پیک - نوک - حداکثر مقدار - اوج مقدار مصرف
[ریاضیات] بالاترین نقطه، حداکثر، اوج، رأس، قله، فراز، نوک
[] قله، چکاد
[آب و خاک] بیشینه،اوج، اوج ( سیل )

انگلیسی به انگلیسی

• highest, prime, top
top, summit; pinnacle, apex
arrive to a climax, reach the highest point; become thin; raise vertically
the peak of a process or activity, or the peak period or time for a process or activity, is the point at which it is greatest, most successful, or most fully developed.
when something or someone peaks, they reach their highest value or highest level of success.
the peak level or value of something is its highest level or value.
a peak is also a mountain, or the top of a mountain.
the peak of a cap is the part at the front that sticks out above your eyes.
see also peaked.

پیشنهاد کاربران

اوج، قله
مثال: They reached the peak of the mountain just before sunset.
آن ها قبل از غروب خورشید به قله کوه رسیدند.
قله کوه. هم معنی ها:
top
mountaintop
summit
peak ( n ) ( pik ) =the pointed top of a mountain; a mountain with a pointed top, e. g. a mountain peak. jagged peaks. The climbers made camp halfway up the peak.
peak
اگه بصورت یک صفت به یک فرد نسبت داده بشه یعنی اون فرد درجه یک، زیبا و بطور کلی آلفا هست.
I don't think billy understands she's not a peak woman
در اینجا یعنی خودشم زیاد پوخی نیست و یک زن نمونه نیست
نقطه اوج
نهایتاً
رتبه، جایگاه
It means the period of time that something or someone is the best , successful , powerful etc
The Second Peak of CoronaVirus
پیک ( اوج گیری ) دوم کرونا ویروس
peak ( علوم پایۀ پزشکی )
واژه مصوب: اوج 4
تعریف: بالاترین حدّ هر متغیر |||متـ . قله
اوج گیری ، اوج گرفتن
maximum peak & minimum trough

به عنوان فعل یعنی به اوج رسیدن
حداکثر
Peak season
فصولی که معمولا اکثر مردم سفر میکنند و بهمین علت قیمت ها بالا میرود. فصولی که اوج قیمت وجود دارد.
به نقطه اوج رسیدن ( در مورد کسی )
قله کوه . قله
حداکثر، حداعلاء
اوج، حداکثر، حداعلاء
دوره ی اوج
The time when sb/sth is most successful or powerful
اوج
اوج ( noun )
to achieve a maximum of development, value, or intensity
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٤)

بپرس