painter

/ˈpeɪntər//ˈpeɪntə/

معنی: مصور، نقاش، نگارگر، پیکر نگار
معانی دیگر: نقاش (کسی که تصویر می کشد یا کسی که در و دیوار را رنگ می زند)، صورتگر، چهره پرداز، خامه زن، نقشگر، رنگ پرداز، (طنابی که با آن قایق را مهار می کنند یا یدک می کشند) افسار قایق، مهار قایق، طناب یدک کشی، (امریکا) رجوع شود به: cougar

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: one who practices the art of painting.

(2) تعریف: a worker who covers the surfaces of buildings with paint.
اسم ( noun )
• : تعریف: a rope or line used to secure a boat to a mooring or to another boat.
مشابه: line

جمله های نمونه

1. a painter by birth
نقاش مادرزاد

2. a painter is under constant pressure to produce more wares
نقاش دایما تحت فشار است که آثار بیشتری تولید کند.

3. a copious painter
نقاش دارای آثار زیاد

4. a court painter
نقاش درباری

5. a good painter with an eye for detail
نقاش خوب که ریزه کاری ها را خوب مجسم می کند

6. a self-taught painter
یک نقاش خودآموخته

7. a skillful painter
نقاش چیره دست

8. an accomplished painter
نقاش چیره دست

9. an impoverished painter
نقاش مستمند

10. as a painter he is really in a class of his own
در نقاشی واقعا همتا ندارد.

11. as a painter he is second to none
از نظر نقاشی رودست ندارد.

12. a once famous painter
نقاشی که روزی معروف بود

13. he was accounted a good painter
او نقاش خوبی به شمار می آمد.

14. The painter brushed over the canvas to bring out a more vivid effect.
[ترجمه گوگل]نقاش بوم را با قلم مو کشید تا جلوه واضح تری به نمایش بگذارد
[ترجمه ترگمان]نقاش از روی بوم خم شد تا اثر واضحی از آن بیرون بیاورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The painter drew the scene from memory.
[ترجمه پوریا سفری مقدم] نقاش صحنه را از یاد برد
|
[ترجمه گوگل]نقاش صحنه را از حفظ ترسیم کرد
[ترجمه ترگمان]نقاش صحنه را از یاد برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. He works as a painter and decorator.
[ترجمه گوگل]او به عنوان یک نقاش و تزئین کار می کند
[ترجمه ترگمان]او به عنوان نقاش و decorator کار می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. She trained as a painter and sculptor.
[ترجمه گوگل]او به عنوان یک نقاش و مجسمه ساز آموزش دید
[ترجمه ترگمان]او به عنوان یک نقاش و مجسمه ساز آموزش دید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. As a painter, he is in a league of his own .
[ترجمه گوگل]او به عنوان یک نقاش در یک لیگ خاص خودش است
[ترجمه ترگمان]به عنوان یک نقاش او به یک لیگ تعلق دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. As a young painter, he studied under Picasso.
[ترجمه گوگل]به عنوان یک نقاش جوان زیر نظر پیکاسو تحصیل کرد
[ترجمه ترگمان]او به عنوان یک نقاش جوان، تحت نظر پیکاسو مورد مطالعه قرار گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. The painter tried to catch the beauty of his model.
[ترجمه گوگل]نقاش سعی کرد زیبایی مدل خود را جلب کند
[ترجمه ترگمان]نقاش سعی کرد زیبایی مدل او را بگیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مصور (اسم)
artist, painter

نقاش (اسم)
painter, drawer, colorist

نگارگر (اسم)
painter

پیکر نگار (اسم)
painter, portraitist, portrayer

تخصصی

[نساجی] نقاش - رنگزن

انگلیسی به انگلیسی

• artist who paints; one who covers surfaces with paint (especially professionally); mooring rope (nautical)
a painter is an artist who paints pictures.
a painter is also someone whose job is painting parts of buildings.

پیشنهاد کاربران

painter: نقاش
naive painter: نقاش ساده
painter:نقاش
paint:نقاشی کردن
painter ( حمل‏ونقل دریایی )
واژه مصوب: طناب قایق
تعریف: قطعه طنابی که به قایق می بندند و از آن برای مهار یا کشیدن قایق استفاده می کنند
نقاش
نقاش ساختمان

بپرس