overtime

/ˈoʊvətaɪm//ˈəʊvətaɪm/

معنی: اضافه کار، بیش از وقت معین، بطور اضافه
معانی دیگر: فزون کار، اضافه کاری، فزون کاری، وابسته به اضافه کار یا اضافه وقت، (مسابقات ورزشی) وقت اضافی (که در صورت مساوی بودن طرفین داده می شود تا برنده معلوم شود)، اضافه وقت

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: time worked beyond a given upper limit for a day or week.

(2) تعریف: wages paid for such time.

(3) تعریف: in sports, an extra period of playing time for settling a tied score.
قید ( adverb )
• : تعریف: more than the normal amount of time.

- He worked overtime in order to meet the deadline.
[ترجمه Khalid Elham] او برای اینکه ماموریت اش را به وقت معین اش انجام دهد٬ اضافه کاری کرد.
|
[ترجمه گوگل] او برای رسیدن به مهلت مقرر اضافه کار کرد
[ترجمه ترگمان] او برای برآورده کردن این مهلت، اضافه کاری کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. overtime pay
پرداخت بابت اضافه کار

2. overtime pay
فوق العاده ی اضافه کاری

3. overtime scores were 12 and 15
امتیازات وقت اضافی عبارت بودند از 12 و 15.

4. They're doing/working overtime to get the job finished on time.
[ترجمه گوگل]آنها اضافه کاری انجام می دهند/کار می کنند تا کار را به موقع تمام کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها برای رسیدن به این شغل وقت اضافه یا اضافه کاری را انجام می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. We have to work overtime again.
[ترجمه گوگل]دوباره باید اضافه کار کنیم
[ترجمه ترگمان] باید دوباره اضافه کاری کار کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He was paid for the overtime he worked.
[ترجمه گوگل]بابت اضافه کاری که کار می کرد حقوق می گرفت
[ترجمه ترگمان] اون پول اضافه کاری داده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Even with everyone working overtime, it's still pretty slow going.
[ترجمه گوگل]حتی با وجود اینکه همه اضافه کاری کار می کنند، باز هم بسیار کند پیش می رود
[ترجمه ترگمان]حتی اگر همه اضافه کاری هم باشند، باز هم خیلی کند پیش می رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The union announced a ban on overtime.
[ترجمه گوگل]این اتحادیه از ممنوعیت اضافه کاری خبر داد
[ترجمه ترگمان]اتحادیه اعلام کرد که این اتحادیه اضافه کاری را اعلام کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He never complained about working overtime.
[ترجمه گوگل]او هرگز از اضافه کاری شکایت نکرد
[ترجمه ترگمان]اون هیچوقت راجع به اضافه کاری شکایت نکرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I earn overtime for working after 00 p. m.
[ترجمه گوگل]من برای کار بعد از ساعت 00 شب اضافه کاری دریافت می کنم متر
[ترجمه ترگمان]من از کار کردن بعد از ساعت کار اضافه کاری دارم ام
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. We did a deal with the management on overtime.
[ترجمه گوگل]ما با مدیریت در مورد اضافه کاری قراردادی انجام دادیم
[ترجمه ترگمان]ما یه قراری با مدیریت اضافه کاری گذاشتیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He's been doing a lot of overtime recently.
[ترجمه گوگل]او اخیراً اضافه کاری های زیادی انجام می دهد
[ترجمه ترگمان]اخیرا خیلی اضافه کاری بوده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. After weeks of overtime, she was starting to feel the strain.
[ترجمه گوگل]پس از هفته ها اضافه کاری، او شروع به احساس فشار کرد
[ترجمه ترگمان]بعد از چند هفته اضافه کاری شروع به احساس فشار دادن کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. They pay £48 a day plus overtime.
[ترجمه گوگل]آنها روزانه 48 پوند به اضافه کار اضافه می پردازند
[ترجمه ترگمان]آن ها به اضافه وقت اضافه ۴۸ پوند به اضافه دست مزد می پردازند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

اضافه کار (اسم)
overtime, service charge

بیش از وقت معین (صفت)
overtime

بطور اضافه (قید)
overtime

تخصصی

[حسابداری] اضافه کاری
[عمران و معماری] اضافه کار
[مهندسی گاز] اضافه کار، اضافه کاری
[ریاضیات] اضافه کاری، ساعت فوق العاده، کار اضافی، اضافه کار

انگلیسی به انگلیسی

• exceeding regular working hours; additional time (as in a sports game in order to break a tie score)
work beyond regular working hours, pay for such work; extra time, additional time (as in a sports game in order to break a tie score)
overtime is time that you spend at your job in addition to your normal working hours.
you can say that someone is working overtime when they use a lot of energy, effort, or enthusiasm in doing something; an informal expression.
overtime is the same as extra time; used in american english.

پیشنهاد کاربران

⚫ ( زبان ما درحال گذار به واژه های درست و گاه تازه است )

⚫ واژه ی برنهاده: بیشزمان

⚫ نگارش به خط لاتین: Bishzamān

⚫ آمیخته از: بیش ( over ) و �زمان� ( time )

⚫ همه ی پیشنهادها برابرنهاده های یک یا چندیِک از اینها اند:
...
[مشاهده متن کامل]

فرهنگستان زبان و ادب، پارسی انجمن، بازدیسان پارسی، دکتر حیدری ملایری، دکتر حسابی، دکتر ادیب سلطانی

⚫ سایِن ها ( nuances ) را باهم جابجا نشناسیم.

دوستان توجه کنین که over time به معنی "به مرور زمان" هست و overtime همون معنای "اضافه کاری" رو میده.
در طول زمان ، گذر زمان ، اضافه کار
اضافه کاری، در طول زمان
اگر صفت باشه به معنی ( بیش از وقت معین )
Amir does a lot of overtime.
امیر اضافه کاری زیادی انجام می دهد.
اضافه کاری
هر چند وقت یکبار
وقت اضافه در فوتبال
معنی work overtime اضافه کاری هست.
Example:Some employees are work overtime to more money.

در طول زمان
مترادفاش:
In due course, sooner or later
اضافه کاری

بیشتر از تایم ماندن
سرانجام، در نهایت
رفته رفته
به مرور زمان، بعد از گذشت زمان
به معنای اضافه شدن مدت زمان در مدیریت پروژه

اضافه کار
زمان اضافه ( هنگام کار )
در طول زمان، به مرور زمان
بلند مدت
به مرور زمان
معنی فوق مناسبه
Over time, terminology has shifted to make way for a more inclusive view of the world.
باگذشت زمان. . )
با گذشت زمان
در طی زمان / طی ِ / طی گذشت زمان
به مرور / به مرور زمان / با مرور زمان
به مرور زمان
درمدت طولانی
به مرور
با گذشت زمان
بتدریج
در طول زمان
گذر زمان
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٩)

بپرس