overlay

/ˌoʊvəˈleɪ//ˌəʊvəˈleɪ/

معنی: پوشش، کراوات، اندود، جای گذاشتن، جای گذاشت، زیاد بار کردن، پوشیدن، رویهم قرار دادن
معانی دیگر: روی (چیزی) قرار گرفتن یا گسترده شدن، (با لایه ای از رنگ یا چیز تزیینی و غیره) پوشاندن، اندودن، اندود کردن، اسکاتلند کراوات

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: overlays, overlaying, overlaid
(1) تعریف: to set or lay (something) over something.

- She overlaid the next floor plan on the stack of plans.
[ترجمه گوگل] او پلان طبقه بعدی را روی پشته پلان ها قرار داد
[ترجمه ترگمان] نقشه طبقه بعدی را روی دسته نقشه ریخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to finish with a decorative layer.

- The craftsman overlaid the mahogany with filigree.
[ترجمه گوگل] صنعتگر روی چوب ماهون را با فیلیگر پوشاند
[ترجمه ترگمان] The از چوب ماهون با زرق و برق کنار می زدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
(1) تعریف: something laid down as a covering.

- a fiberglass overlay
[ترجمه گوگل] روکش فایبرگلاس
[ترجمه ترگمان] یک روکش فایبرگلاس
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a layer of decorative material.

- an overlay of gilded wax
[ترجمه گوگل] روکشی از موم طلاکاری شده
[ترجمه ترگمان] یک موم زرد رنگ
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: a transparency marked with information to be seen together with the drawing or map over which it is laid.

جمله های نمونه

1. An overlay of wood covers the brick wall.
[ترجمه .] روی چیزی قرارگرفتن تزیینی
|
[ترجمه Mahdi] لایه ای نازک از چوب دیوار آجری را می پوشاند.
|
[ترجمه گوگل]روکش چوبی دیوار آجری را می پوشاند
[ترجمه ترگمان]یک روکش چوب، دیوار آجری را پوشانده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. An overlay showing population can be placed on top of the map.
[ترجمه گوگل]یک پوشش نشان دهنده جمعیت را می توان در بالای نقشه قرار داد
[ترجمه ترگمان]پوششی که جمعیت را نشان می دهد را می توان بر روی نقشه قرار داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Moreover, surveys reveal that the process committee overlay to the traditionally managed organization is winning limited employee acceptance at best.
[ترجمه گوگل]علاوه بر این، نظرسنجی‌ها نشان می‌دهد که پوشش کمیته فرآیند به سازمانی که به طور سنتی مدیریت می‌شود، در بهترین حالت پذیرش محدود کارکنان را به دست می‌آورد
[ترجمه ترگمان]علاوه بر این، بررسی ها نشان می دهند که همپوشانی زمانی کمیته فرآیند به سازمان مدیریت شده سنتی، پذیرش محدود کارکنان را در بهترین حالت بدست می آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Kupfer added an unnecessary overlay of sexuality to the opera.
[ترجمه گوگل]کوپفر یک پوشش غیر ضروری از تمایلات جنسی به اپرا اضافه کرد
[ترجمه ترگمان]Kupfer اضافه کرد که پوششی غیر ضروری از روابط جنسی به اپرا اضافه شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Overlay a transparent sheet used in the preparation of multi-colour artwork showing the colour breakdown.
[ترجمه گوگل]یک ورق شفاف مورد استفاده در تهیه آثار هنری چند رنگ که تجزیه رنگ را نشان می دهد، بپوشانید
[ترجمه ترگمان]Overlay یک برگه شفاف که در آماده سازی آثار هنری چند رنگی به کار می رود و تفکیک رنگ ها را نشان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Then you overlay a secondary level of complex behavior that can emerge out of that bunch of working reflexes.
[ترجمه گوگل]سپس سطح ثانویه ای از رفتار پیچیده را پوشش می دهید که می تواند از آن دسته از رفلکس های کاری پدیدار شود
[ترجمه ترگمان]سپس شما یک سطح متوسطه از رفتار پیچیده را overlay که از آن دسته از بازتاب های کاری بیرون می آید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The overlay process has been most reliable here.
[ترجمه گوگل]فرآیند همپوشانی در اینجا قابل اعتمادترین بوده است
[ترجمه ترگمان]فرآیند اورلی در اینجا بسیار معتبر بوده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The company prefers the overlay option because it provides more flexibility, a spokesman argued.
[ترجمه گوگل]سخنگوی این شرکت استدلال کرد که این شرکت گزینه پوشش را ترجیح می دهد زیرا انعطاف پذیری بیشتری را فراهم می کند
[ترجمه ترگمان]یک سخنگوی استدلال می کند که این شرکت گزینه اورلی را ترجیح می دهد چون انعطاف پذیری بیشتری را فراهم می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. So that approach has become but one more overlay to the traditional centralist approach.
[ترجمه گوگل]بنابراین، این رویکرد تنها یک پوشش دیگر برای رویکرد سنتی متمرکز شده است
[ترجمه ترگمان]بنابراین این رویکرد به یک روش دیگر برای رویکرد centralist سنتی تبدیل شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Based on the above work, our research on overlay multicast is performed in the following aspects, which include centralized routing algorithms, distributed routing protocols and system prototype.
[ترجمه گوگل]بر اساس کار فوق، تحقیقات ما روی چندپخشی همپوشانی در جنبه‌های زیر انجام می‌شود که شامل الگوریتم‌های مسیریابی متمرکز، پروتکل‌های مسیریابی توزیع‌شده و نمونه اولیه سیستم است
[ترجمه ترگمان]براساس تحقیقات فوق، تحقیقات ما بر روی multicast multicast overlay در جنبه های زیر انجام می شود که شامل الگوریتم های مسیریابی متمرکز، پروتکل های مسیریابی توزیعی و نمونه اولیه سیستم می باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Overlay in other foundation cream products on, then have certainly the makeup result, emerge as the delicate makeup effect of the powder of the velvet.
[ترجمه گوگل]روکش در سایر محصولات کرم زیرسازی کننده، پس از آن مطمئناً نتیجه آرایش، به عنوان اثر آرایشی ظریف پودر مخمل ظاهر می شود
[ترجمه ترگمان]Overlay در دیگر محصولات کرم پایه، به طور حتم نتیجه آرایش را در نظر بگیرید که به عنوان اثر آرایش ظریف پودر از مخمل ظاهر می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. There can be an emotional overlay to the frustration of solving real problems.
[ترجمه گوگل]ناامیدی از حل مشکلات واقعی ممکن است یک پوشش احساسی وجود داشته باشد
[ترجمه ترگمان]ممکن است یک روکش عاطفی برای سرخوردگی از حل مشکلات واقعی وجود داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The spatial analysis, including topological analysis, overlay analysis, buffer analysis and so on, is achieved.
[ترجمه گوگل]تجزیه و تحلیل فضایی، از جمله تجزیه و تحلیل توپولوژیکی، تجزیه و تحلیل پوشش، تجزیه و تحلیل بافر و غیره، به دست می آید
[ترجمه ترگمان]آنالیز فضایی، شامل تحلیل توپولوژیکی، تحلیل پوششی، تحلیل بافر و غیره بدست آمده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Note that removing an overlay from the list does not delete the overlay file!
[ترجمه گوگل]توجه داشته باشید که حذف همپوشانی از لیست باعث حذف فایل همپوشانی نمی شود!
[ترجمه ترگمان]توجه داشته باشید که حذف یک اورلی از این فهرست، فایل اورلی را حذف نمی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پوشش (اسم)
gear, roof, span, shield, cover, armature, coverage, envelopment, coating, covering, overlay, sconce, mantle, robe, capsule, theca, camouflage, capping, sheathing, casing, tunic, casement, incrustation, gaberdine, coverture, shroud, envelope, shale, integument, involucre, involucrum, revetment, roofing

کراوات (اسم)
tie, ascot tie, necktie, cravat, overlay

اندود (اسم)
coating, overlay, casing, plastering, incrustation

جای گذاشتن (اسم)
overlay

جای گذاشت (اسم)
overlay

زیاد بار کردن (فعل)
surcharge, overset, overlay, overload

پوشیدن (فعل)
hide, cover, put on, overlay, don, wear, endue, enshroud, indue

رویهم قرار دادن (فعل)
overlay, laminate

تخصصی

[کامپیوتر] جای گذاشتن، جایگذاشت .
[زمین شناسی] رویهم قرار دادن، رونهاد - فرآیند روی هم قرارگیری یا ثبت دو یا چند نقشه به طوری که نقشههای حاصله شامل اطلاعات هر دو نقشه بری قسمتهای دادههای منتخب باشند - *داده های تصویری که بر روی یک صفحه شفاف ترسیم شده و به منظور نمایش جزئیات نامشخص و یا مهم نقشه یا تصویر اصلی، بر روی آن برازش می شوند ؛ همچنین صفحه یا محیطی که داده های مزبور بر روی آن ارائه شده اند. -
[خاک شناسی] رونهاد
[سینما] هم گذاری - برهم گذاری - روکشی

انگلیسی به انگلیسی

• plating, coating; covering; tablecloth
cover; plate, coat
if something is overlaid with something else, it is covered by it.
if one type of behaviour, attitude, or idea is overlaid by another, the first one is added to the other. verb here but can also be used as a singular noun. e.g. it was said with an overlay of good humour.
see also overladen.

پیشنهاد کاربران

درهم رفتن
روی هم افتادن
تداخل پیدا کردن
برنامه نویسی وب: همپوشانی
مثلا یه صفحه باز میشه و میاد روی صفحه فعلی قرار میگیره و انگاری می پوشندش
overlay ( سینما و تلویزیون )
واژه مصوب: برهم گذاری
تعریف: برهم نمایی یک نوشته یا تصویر بر روی تصویر دیگر
پوشاندن
پوشش
روی کار
لایه رویین
To put two layers of photo sheets on top of each other to form a single image
[کامپیوتر] همنهش
پوشش
هم پوشانی
روکش

بپرس