on edge


1- عصبی، ناراحت و دلخور، رنجیده 2- مشتاق، خواهان، بی تاب و بی قرار

بررسی کلمه

عبارت ( phrase )
(1) تعریف: nervous or anxious; full of worry.
مترادف: anxious, apprehensive, ill at ease, nervous, on tenterhooks, uneasy
مشابه: fidgety, jumpy

(2) تعریف: impatient.
مترادف: anxious, eager, impatient

جمله های نمونه

1. After the bomb, my nerves were on edge.
[ترجمه هادی] بعد از بمب اعصابم درگیر بود
|
[ترجمه فرهاد] بعد از عدم موفقیت ( فیلم - نمایش - کار ) عصبی بودم.
|
[ترجمه دیانا] بعد از اون بمب اعصابم خورد شد
|
[ترجمه گوگل]بعد از بمب اعصابم به هم ریخته بود
[ترجمه ترگمان]بعد از بمب، اعصابم به هم خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Paul felt on edge about meeting Lisa.
[ترجمه ح عیسایی] پول از اینکه با لیزا قرار داشت بسیار هیجان داشت.
|
[ترجمه گوگل]پل از ملاقات با لیزا احساس ناراحتی کرد
[ترجمه ترگمان]پل در مورد ملاقات با لیسا خیلی نگران بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. That DJ's voice really sets my teeth on edge.
[ترجمه گوگل]صدای آن دی جی واقعاً دندان های من را به خطر می اندازد
[ترجمه ترگمان]صدای دی جی واقعا دندان هایم را به هم می فشرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. It sets my teeth on edge when I hear him talking to his mother so rudely.
[ترجمه گوگل]وقتی می شنوم که با مادرش اینقدر گستاخانه صحبت می کند، دندان هایم به هم می خورد
[ترجمه ترگمان]وقتی صدای او را می شنوم که با مادرش حرف می زند دندان هایم را به هم می زند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Cage was on edge when waiting for her exam results.
[ترجمه گوگل]کیج زمانی که منتظر نتایج امتحاناتش بود، دچار عصبانیت بود
[ترجمه ترگمان](کیج)در حالی که منتظر نتایج امتحان خود بود، عصبی شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Is something wrong? You seem a bit on edge this morning.
[ترجمه گوگل]مشکلی هست؟ به نظر می رسد که امروز صبح کمی سرگردان هستید
[ترجمه ترگمان]مشکلی پیش اومده؟ امروز صبح یه کم عصبی به نظر میای
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He's on edge today.
[ترجمه فردین سلیم زاده] اون امروز عصبی و مضطرب است
|
[ترجمه گوگل]او امروز در اوج است
[ترجمه ترگمان]او امروز در مرز است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Their voices set your teeth on edge.
[ترجمه گوگل]صدای آن‌ها دندان‌های شما را بر هم می‌زند
[ترجمه ترگمان]صدای آن ها دندان هایش را به هم فشرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She was a bit on edge till she heard he was safe.
[ترجمه گوگل]تا زمانی که شنید که او در امان است، کمی عصبانی بود
[ترجمه ترگمان]تا وقتی که شنید که او در امان است کمی عصبی شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. My nerves were constantly on edge.
[ترجمه گوگل]اعصابم مدام بهم ریخته بود
[ترجمه ترگمان]اعصاب من پیوسته به هم می خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He's nervous, on edge, increasingly worried.
[ترجمه گوگل]او عصبی است، به شدت نگران است
[ترجمه ترگمان]عصبی و عصبی است و به شدت نگران است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. And will the presidential election keep investors on edge much of this year?
[ترجمه گوگل]و آیا انتخابات ریاست‌جمهوری سرمایه‌گذاران را در بسیاری از سال‌های جاری در معرض خطر قرار می‌دهد؟
[ترجمه ترگمان]و آیا انتخابات ریاست جمهوری سرمایه گذاران را در حاشیه این سال حفظ خواهد کرد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She felt on edge, upset by all the emotional ups and downs.
[ترجمه گوگل]او از همه فراز و نشیب های عاطفی ناراحت بود
[ترجمه ترگمان]او در حالی که از فراز و نشیب های عاطفی بالا و پایین می رفت احساس ناراحتی می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Everyone's nerves were on edge .
[ترجمه گوگل]اعصاب همه بهم ریخته بود
[ترجمه ترگمان]همه عصبی بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• pressured, tense, hurrying, on needles and pins

پیشنهاد کاربران

اضطراب داشتن، مضطرب بودن، کج خلق بودن
to be nervous or worried
عصبی و مضطرب بودن
Sorry for shouting - I'm a bit on edge today
منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/learner-english/be-on-edge
کم تحمل
از کوره در رفتن
کسی که از کوچک ترین چیزی آشفته می شودو هر لحظه امکان دارد پرخاش کند.
He would get so riled up, so upset, that by the time he got to work he was angry and on edge.
Anxious
Tense
عصبی
مضطرب
نگران
پریشان
خواهشا معنی right up on the edge را هم قرار بدید
نگران بودن
Tense, nervous
پریشون، مضطرب
مثال :
Sorry for shouting, i'm a bit on edge today .
ببخشید واسه سر و صدا ، امروز یکم عصبیم یا مضطربم.
اگه دوست داشتید به کانال اینستاگرام من سر بزنید میتونید لغات و اصطلاحات بیشتری رو همراه با مثال یاد بگیرید. 😉
لَنگویچ

بی صبر و قرار و عصبی
مضطرب و نا آرام بودن
بی صبر و قرار بودن
بی صبر و طاقت

بپرس