officially

/əˈfɪʃəli//əˈfɪʃəli/

رسما

بررسی کلمه

قید ( adverb )
• : تعریف: properly, according to an authority; formally.

- She filled out the forms necessary to officially change her name.
[ترجمه Sepehr] او برگه فرم را پر کرد تا رسما نام خودرا تغییر دهد
|
[ترجمه گوگل] او فرم های لازم برای تغییر نام رسمی خود را پر کرد
[ترجمه ترگمان] او فرم ها را پر کرد تا رسما نامش را عوض کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. an officially constituted spokesman
سخنگوی منتخب و رسمی

2. he officially endorsed the labour party candidate
او پشتیبانی خود را از نامزد حزب کارگر رسما اعلام کرد.

3. he officially entered the gubernatorial race
او رسما وارد مبارزه ی انتخاباتی برای فرمانداری ایالت شد.

4. he was officially installed as mayor
او رسما به عنوان شهردار منصوب شد.

5. diplomas will be officially conferred next week
دانشنامه ها هفته ی دیگر رسما اعطا خواهد شد.

6. the anti-nuclear brigade officially protested
مخالفین بمب اتم رسما اعتراض کردند.

7. Although officially a dependent territory the island is effectively autonomous.
[ترجمه گوگل]اگرچه به طور رسمی یک قلمرو وابسته است، این جزیره عملاً خودمختار است
[ترجمه ترگمان]اگرچه این جزیره به طور رسمی وابسته به این جزیره است، اما به طور موثر خود مختار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Figures to be officially released this week reveal that long - term unemployment is still rising.
[ترجمه گوگل]ارقامی که این هفته به طور رسمی منتشر می شود نشان می دهد که بیکاری طولانی مدت همچنان در حال افزایش است
[ترجمه ترگمان]ارقام منتشر شده در این هفته فاش خواهند کرد که نرخ بیکاری طولانی مدت هنوز در حال افزایش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. They officially announced the news to the reporters.
[ترجمه گوگل]این خبر را رسما به خبرنگاران اعلام کردند
[ترجمه ترگمان]آن ها رسما این خبر را به خبرنگاران اعلام کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The college is not an officially recognized English language school.
[ترجمه گوگل]این کالج یک مدرسه رسمی زبان انگلیسی نیست
[ترجمه ترگمان]این کالج یک مدرسه رسمی زبان انگلیسی نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He was officially censured for his handling of the situation.
[ترجمه گوگل]او رسماً به دلیل مدیریت این وضعیت محکوم شد
[ترجمه ترگمان]به طور رسمی به خاطر نحوه رسیدگی به این وضعیت مورد مواخذه قرار گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The government has officially unveiled its plans for tax reform.
[ترجمه گوگل]دولت رسما از برنامه های خود برای اصلاح مالیات رونمایی کرد
[ترجمه ترگمان]دولت رسما از طرح های خود برای اصلاح مالیات پرده برداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. His services to the country were never officially acknowledged.
[ترجمه گوگل]خدمات او به کشور هرگز به طور رسمی مورد قدردانی قرار نگرفت
[ترجمه ترگمان]خدمات او به این کشور هرگز رسما تایید نشده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I've been officially invited to the wedding.
[ترجمه گوگل]من رسما به عروسی دعوت شدم
[ترجمه ترگمان]من رسما به عروسی دعوت شدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. She is officially registered disabled.
[ترجمه گوگل]او به طور رسمی معلول ثبت شده است
[ترجمه ترگمان]او رسما معلول شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Nothing has yet been officially announced .
[ترجمه گوگل]هنوز چیزی به طور رسمی اعلام نشده است
[ترجمه ترگمان]هنوز هیچ چیز رسما اعلام نشده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• formally, ceremoniously

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : officiate
✅️ اسم ( noun ) : official / officiousness / officialdom / officialese / office / officer
✅️ صفت ( adjective ) : officious / official
✅️ قید ( adverb ) : officiously / officially
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : officiate
✅️ اسم ( noun ) : official / officiousness / officialdom / officialese / office / officer
✅️ صفت ( adjective ) : officious / official
✅️ قید ( adverb ) : officiously / officially
از پیش تعیین شده
رسمی
رسماً
رسماً
به طور رسمی
رسمی :قانونی

بپرس