obstructively


بطور مانع، با قصد فراهم کردن مانع

انگلیسی به انگلیسی

• in an obstructive manner, with interference, in a hindering manner

پیشنهاد کاربران

دست و پاگیر بودن و مایه مزاحمت
سدشدگی و بسته شدن راه
بندآمدگی و گرفتگی
گرفتگی ومسدود شدن مجاری اعضای مختلف بدن

1. Mr Frank alleged Mr Black had behaved aggressively and obstructively at meetings.
آقای فرانک ادعا کرد که آقای بلک در جلسات رفتار پرخاشگرانه و ممانعت کننده ای داشته است.
2. Motorists who park obstructively in Redhill and Reigate are to be warned of prosecution by a joint council and emergency services leaflet.
...
[مشاهده متن کامل]

به رانندگانی که به طور مسدود کننده در Redhill و Reigate پارک می کنند ، باید از طریق شورای مشترک و سرویس خدمات اورژانس نسبت به پیگرد قانونی هشدار داده شود.
3. The problem is, both the writer and reader of reviews such as this prefer things simple, and performance benchmarks are extremely simple, perhaps obstructively so.
مسئله این است که هم نویسنده و هم خواننده مرورهایی از این قبیل کارها را ساده ترجیح می دهند و معیارهای عملکرد بسیار ساده هستند ، شاید به طور انسدادی اینگونه باشد.
Obstructively= ممانعت کننده، به طور مسدود کننده، به طور انسدادی

بپرس