obstructive

/əbˈstrəktɪv//əbˈstrʌktɪv/

معنی: مسدود کننده، اشکاتراش
معانی دیگر: بند آور، جلو گیر، گیر انداز، مانع آفرین، بازدارنده

جمله های نمونه

1. She's being downright difficult and obstructive.
[ترجمه گوگل]او کاملاً دشوار و مانع است
[ترجمه ترگمان]او کام لا مشکل و obstructive است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Mr Smith was obstructive and refused to follow correct procedure.
[ترجمه گوگل]آقای اسمیت مانع تراشی بود و از پیروی از روش صحیح خودداری کرد
[ترجمه ترگمان]آقای اسمیت مزاحم بود و از پیروی از روش درست خودداری کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. In the cases of chronic obstructive lung disease, if a young person gives up smoking, their lung function will improve.
[ترجمه گوگل]در موارد بیماری انسداد مزمن ریه، اگر جوانی سیگار را ترک کند، عملکرد ریه او بهبود می یابد
[ترجمه ترگمان]در موارد بیماری های مزمن ریوی، اگر فرد جوان سیگار بکشد، عملکرد ریه آن ها بهبود خواهد یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Obstructive symptoms then resulted in a further small bowel resection but he did not achieve remission despite prednisolone.
[ترجمه گوگل]سپس علائم انسدادی منجر به برداشتن بیشتر روده کوچک شد، اما با وجود پردنیزولون بهبودی حاصل نشد
[ترجمه ترگمان]علائم obstructive پس از آن به روده کوچک دیگری منجر شد اما با وجود prednisolone به بهبودی دست نیافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Such premature publicity could make her positively obstructive instead of merely difficult.
[ترجمه گوگل]چنین تبلیغات زودهنگام می تواند او را به جای اینکه صرفاً دشوار کند، مانعی مثبت کند
[ترجمه ترگمان]این شهرت زود سبب می شد که her به جای مشکل از کار درآید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Underlying obstructive coronary artery disease was not excluded by angiography.
[ترجمه گوگل]بیماری انسدادی عروق کرونر زمینه ای با آنژیوگرافی مستثنی نشد
[ترجمه ترگمان]بیماری عروق کرونری اصلی از آنژیوگرافی خارج نشده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. In most cases, the alkaline phosphatase value in obstructive jaundice is higher than in intrahepatic jaundice.
[ترجمه گوگل]در بیشتر موارد، مقدار آلکالین فسفاتاز در زردی انسدادی بیشتر از زردی داخل کبدی است
[ترجمه ترگمان]در بیشتر موارد، مقدار فسفر آلکالین در یرقان مزاحم بیشتر از یرقان intrahepatic است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Local councillors can be quite obstructive to new ventures by farmers.
[ترجمه گوگل]شوراهای محلی می توانند برای سرمایه گذاری های جدید کشاورزان کاملاً مانع شوند
[ترجمه ترگمان]اعضای شورای محلی می توانند به طور کاملا مزاحم فعالیت های اقتصادی جدید توسط کشاورزان شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. It was ludicrously swollen, unnecessarily big and wholly obstructive to anything that looked like a new idea.
[ترجمه گوگل]به طرز مضحکی متورم بود، بی جهت بزرگ بود و برای هر چیزی که به نظر یک ایده جدید به نظر می رسید، کاملاً مانع بود
[ترجمه ترگمان]مضحک بود، بی آن که بی خود و بی جهت از هر چیزی که به نظر تازه می آمد، مسدود شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Respirations a. obstructive airway disease b. Cheyne-Stokes respirations
[ترجمه گوگل]تنفس الف بیماری انسدادی راه هوایی ب تنفس های Cheyne-Stokes
[ترجمه ترگمان]respirations a بیماری مجاری تنفسی (b) Cheyne - استوک respirations
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The socialists were accused of being obstructive and delaying the decision-making process.
[ترجمه گوگل]سوسیالیست ها متهم به مانع تراشی و تأخیر در روند تصمیم گیری شدند
[ترجمه ترگمان]سوسیالیست ها به مزاحم بودن و به تاخیر انداختن روند تصمیم گیری متهم شده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The duration of obstructive symptoms varied widely with a range from a few weeks to several years.
[ترجمه گوگل]طول مدت علائم انسدادی به طور گسترده ای با دامنه ای از چند هفته تا چند سال متفاوت بود
[ترجمه ترگمان]مدت علائم مزاحم در گستره وسیعی از چند هفته تا چند سال متغیر بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Patients presenting with obstructive jaundice caused by bile duct stricture may be managed by either surgery or stenting.
[ترجمه گوگل]بیمارانی که با زردی انسدادی ناشی از تنگی مجرای صفراوی مراجعه می کنند، ممکن است با جراحی یا استنت گذاری درمان شوند
[ترجمه ترگمان]بیمارانی با یرقان مزاحم که توسط مجاری صفراوی ایجاد می شوند ممکن است توسط جراحی و یا جراحی مدیریت شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. To adopt a militant, uncooperative or obstructive approach may gain publicity, not all of which will be good.
[ترجمه گوگل]اتخاذ یک رویکرد ستیزه جویانه، غیرهمکاری یا بازدارنده ممکن است باعث تبلیغات شود، که همه آنها خوب نیستند
[ترجمه ترگمان]اتخاذ یک رویکرد ستیزه جو، uncooperative یا بازدارنده ممکن است باعث شهرت شود، نه همه اینها خوب خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مسدود کننده (صفت)
obstructive

اشکاتراش (صفت)
obstructive

انگلیسی به انگلیسی

• interfering, impeding, hindering; blocking, clogging (medical)
someone who is obstructive deliberately causes difficulties for other people.

پیشنهاد کاربران

ADJECTIVE
بازدارنده - مشکل ساز - ممانعت کننده - مُخِل
💠 Qatari PM's adviser calls Netanyahu’s comments on two - state solution obstructive
Majed Al - Ansari, spokesperson for Qatar's foreign ministry, tells Rosemary Barton Live that these kinds of statements cannot be accepted. On Thursday, Israeli Prime Minister Benjamin Netanyahu said he had informed the U. S. that he opposes the establishment of a Palestinian state as part of any post - war scenario.
...
[مشاهده متن کامل]

adjective disapproving
If you say that someone is being obstructive, you think that they are deliberately causing difficulties for other people
صفت، ناپسند
اگر درباره آدم ها بکار رود یعنی اشکال تراش، آنکه بر کار اشکال گیرد. آنکه امری را دشوار کند و از آن اشکال بجوید. بهانه جو. سختگیر، سنگ انداز
...
[مشاهده متن کامل]

Mr. Smith was obstructive and refused to follow correct procedure.
We'd have made a decision by now if Jean hadn't been so obstructive.

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/obstructive
1 - مانع شونده
مانع شدن یا کارشکنی
Choric obstructive pulmonary disease
بیماری حاد انسداد ریه وی
Justice department , alleged obstructive conduct occured at lago after request for classified documents
. وزارت دادگستری ادعا کرد کارشکنی مجرمانه در lago پس از درخواست اسناد طبقه بندی رخ داده است
1. This is where the industry is being deliberately obstructive, holding Britain back in the meantime.
این جایی است که صنعت به طور عمدی مانع ایجاد می کند و انگلیس را در این بین عقب نگه می دارد.
2. Our patient presented with obstructive jaundice and had a large mucosal mass located in the midportion of the common bile duct.
...
[مشاهده متن کامل]

بیمار ما با زردی انسدادی روبرو شد و دارای توده مخاطی زیادی بود که در قسمت وسطی مجرای صفراوی مشترک قرار داشت.
3. It was and is reasonable to hold that Burke was deliberately and knowingly obstructive of the tribunal's work.
معقول و منطقی بود که ادعا کنیم بورک عمداً و آگاهانه مخل کار دادگاه شده است.
Obstructive= انسدادی، مانع، مخل

انسدادی
مخلّ

بپرس