obligate

/ˈɑːbləˌɡet//ˈɒblɪɡeɪt/

معنی: متعهد و ملتزم کردن، در محظور قرار دادن، ضامن سپردن، تکلیف کردن
معانی دیگر: ملزم کردن، موظف کردن، متعهد کردن، ناگزیر کردن، ناچار کردن، وا داشتن، بایاندن، (زیست شناسی) اجباری، لازم، واداشته، زیر بار منت، مدیون، ضروری

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: obligates, obligating, obligated
(1) تعریف: to bind legally or morally; constrain.
مترادف: bind, constrain, oblige, require
مشابه: command, compel, demand, exact, impel, necessitate

- The law obligates us to pay taxes.
[ترجمه گوگل] قانون ما را موظف به پرداخت مالیات کرده است
[ترجمه ترگمان] قانون، ما را ملزم به پرداخت مالیات می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- His sense of duty obligated him to return to his wife.
[ترجمه Sareh] احساس دین او را مجبور می کرد نزد همسرش برگردد.
|
[ترجمه گوگل] احساس وظیفه او را ملزم به بازگشت نزد همسرش کرد
[ترجمه ترگمان] احساس وظیفه او را موظف می دانست که به همسرش بازگردد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to commit (assets) to meet an obligation.
مترادف: pledge
مشابه: commit, guarantee, plight
صفت ( adjective )
مشتقات: obligable (adj.)
• : تعریف: indispensable; necessary.
مترادف: essential, indispensable, necessary
مشابه: required, requisite

- What are the obligate conditions for the success of the treatment?
[ترجمه گوگل] شرایط اجباری برای موفقیت درمان چیست؟
[ترجمه ترگمان] شرایط obligate برای موفقیت درمان چیست؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. an obligate parasite
انگل ناگزیر

2. the presence of these bacteria is obligate to the growth of certain plants
وجود این ترکیزه ها برای رشد برخی گیاهان لازم است.

3. Does his confession obligate his wife to be reconciled to him?
[ترجمه گوگل]آیا اقرار او همسرش را موظف می کند که با او آشتی کند؟
[ترجمه ترگمان]اعتراف می خواهد که همسرش با او آشتی کند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. It is an obligate parasite with a complex life cycle.
[ترجمه گوگل]این یک انگل اجباری با چرخه زندگی پیچیده است
[ترجمه ترگمان]این یک انگل متعهد با چرخه حیات پیچیده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Only particles that can not cross cell membranes obligate net water flow across such membranes.
[ترجمه گوگل]فقط ذراتی که نمی توانند از غشای سلولی عبور کنند، جریان خالص آب را در این غشاها اجباری می کنند
[ترجمه ترگمان]تنها ذرات که نمی توانند از غشا سلولی عبور کنند جریان آب خالص را در سراسر غشا دنبال می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. An obligate anaerobe can survive only in the absence of oxygen.
[ترجمه گوگل]یک بی هوازی اجباری تنها در غیاب اکسیژن می تواند زنده بماند
[ترجمه ترگمان]An متعهد تنها می توانند در غیاب اکسیژن زنده بمانند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Nitrifying bacteria have the properties of obligate autotrophy and slow growth. And it's the rate limiting component in circulation of Nitrogen.
[ترجمه گوگل]باکتری های نیتریفیک کننده دارای خواص اتوتروفی اجباری و رشد آهسته هستند و این جزء محدود کننده سرعت در گردش نیتروژن است
[ترجمه ترگمان]باکتری های Nitrifying دارای خواص of و رشد آهسته هستند و این یک مولفه محدود کننده در گردش نیتروژن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Rural obligate education drop behind, and becomes the bottleneck of Chinese compulsory universal education's goal.
[ترجمه گوگل]آموزش اجباری روستایی عقب می نشیند و به گلوگاه هدف آموزش همگانی اجباری چین تبدیل می شود
[ترجمه ترگمان]پرورش دهندگان روستایی پشت سر می گذارند و به تنگنای هدف آموزش عمومی اجباری چین تبدیل می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Anaplasma ovis is an arthropod-borne rickettsial obligate parasite of sheep and goat. The disease caused by A.
[ترجمه گوگل]آناپلاسما اویس یک انگل ریکتزیال اجباری از بندپایان در گوسفند و بز است بیماری ناشی از A
[ترجمه ترگمان]هدف ovis _ anim an is است که rickettsial گوسفند و بز می شود بیماری ناشی از ای
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Obligate heterozygote --- An individual who may be clinically unaffected but on the basis of pedigree analysis must carry a specific mutant allele.
[ترجمه گوگل]هتروزیگوت اجباری --- فردی که ممکن است از نظر بالینی تحت تأثیر قرار نگیرد اما بر اساس تجزیه و تحلیل شجره نامه باید دارای یک آلل جهش یافته خاص باشد
[ترجمه ترگمان]obligate heterozygote - - فردی که ممکن است از لحاظ بالینی تحت تاثیر قرار نگیرد اما براساس آنالیز pedigree باید یک آلل خاص را حمل کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Microsporidia are obligate intracellular parasited eukaryotes. The range of hosts included invertebrate and vertebrate. The microsporidian species parasited mainly fishes and insects.
[ترجمه گوگل]میکروسپوریدی ها یوکاریوت های انگل داخل سلولی اجباری هستند دامنه میزبان ها شامل بی مهرگان و مهره داران بود گونه های میکروسپوریدین عمدتاً ماهی ها و حشرات را انگل می کردند
[ترجمه ترگمان]Microsporidia به یوکاریوت ها درون سلولی در نظر گرفته می شوند دامنه میزبان شامل invertebrate و مهره داران بود گونه های microsporidian عمدتا ماهی و حشرات هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Anaplasma ovis is an arthropod - borne rickettsial obligate parasite of sheep and goat.
[ترجمه گوگل]آناپلاسما اویس یک انگل اجباری ریکتزیال بندپایان در گوسفند و بز است
[ترجمه ترگمان]هدف ovis _ anim an is است که parasite گوسفند و بز می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Being in this section does not obligate you to use a micro - controller in your 007 machine.
[ترجمه گوگل]حضور در این بخش شما را ملزم به استفاده از میکرو کنترلر در دستگاه 007 خود نمی کند
[ترجمه ترگمان]موجود بودن در این بخش شما را وادار نمی کند از یک کنترل کننده کوچک در دستگاه ۰۰۷ استفاده کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The nature of the nutritional requirements for obligate parasites in nature is unknown.
[ترجمه گوگل]ماهیت نیازهای غذایی برای انگل های اجباری در طبیعت ناشناخته است
[ترجمه ترگمان]ماهیت الزامات غذایی برای این انگل ها در طبیعت ناشناخته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

متعهد و ملتزم کردن (فعل)
obligate

در محظور قرار دادن (فعل)
obligate

ضامن سپردن (فعل)
obligate

تکلیف کردن (فعل)
obligate

تخصصی

[حقوق] ملزم کردن، متعهد کردن، مکلف کردن

انگلیسی به انگلیسی

• commit; oblige, compel

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : oblige / obligate
✅️ اسم ( noun ) : obligation
✅️ صفت ( adjective ) : obligatory / obligated / obliged / obliging
✅️ قید ( adverb ) : obligingly
وظیفه داشتن - موظف بودن ( SYN : oblige )
Tenants are obligated to pay their rent on time.
be/feel obligated : وظیفه خود دانستن - احساس تکلیف کردن
Ava felt obligated to help her mother, even if it meant leaving college.
verb
[ obj] : to make ( a person or organization ) do something because the law requires it or because it is the right thing to do
The contract obligates the firm to complete the work in six weeks
...
[مشاهده متن کامل]

— usually used as ( be ) obligated
◀️
You are legally obligated to repay the loan. = You are obligated by law to repay the loan
◀️I feel obligated to return his call

اجباری
Obligate parasiteدر انگل شناسی معنی انگل اجباری می دهد
وادار کردن، ملزم کردن

بپرس