optimum

/ˈɑːptəməm//ˈɒptɪməm/

معنی: حالت مطلوب، مقدار مطلوب، درجه لازم، بهینه
معانی دیگر: دلپسندترین، دلخواه ترین، مساعدترین، مطلوب ترین

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: optima, optimums
• : تعریف: the situation, quantity, degree, or other condition that is most desirable.

- Fifteen students is the optimum for a kindergarten class.
[ترجمه گوگل] پانزده دانش آموز برای کلاس مهدکودک بهینه است
[ترجمه ترگمان] پانزده دانش آموز برای کلاس مهد کودک بهینه هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
صفت ( adjective )
• : تعریف: most wanted or desirable; producing the best result; optimal.

- What is the optimum temperature for most humans?
[ترجمه گوگل] دمای مطلوب برای اکثر انسان ها چقدر است؟
[ترجمه ترگمان] دمای بهینه برای بیشتر انسان ها کدام است؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. an optimum return on capital
بیشترین بازده سرمایه

2. the optimum speed on this mountainous road
سرعت مناسب در این راه کوهستانی

3. the optimum temperature for incubation
حرارت بهینه برای جوجه کشی

4. we must combine the various methods to optimum advantage
بایستی این روش های گوناگون را به منظور حداکثر بهره گیری با هم تلفیق کنیم.

5. A mixture of selected funds is an optimum choice for future security and return on investment.
[ترجمه گوگل]ترکیبی از صندوق های منتخب یک انتخاب بهینه برای امنیت آینده و بازگشت سرمایه است
[ترجمه ترگمان]ترکیبی از صندوق های انتخاب شده یک انتخاب بهینه برای امنیت آتی و بازگشت سرمایه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Do you know the optimum temperature for the growth of plants?
[ترجمه گوگل]آیا دمای مناسب برای رشد گیاهان را می دانید؟
[ترجمه ترگمان]آیا درجه حرارت بهینه برای رشد گیاهان را می دانید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Now your advice is very optimum.
[ترجمه گوگل]اکنون توصیه شما بسیار بهینه است
[ترجمه ترگمان]اکنون نظر شما بسیار بهینه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. This design makes the optimum use of the available space.
[ترجمه گوگل]این طراحی باعث استفاده بهینه از فضای موجود می شود
[ترجمه ترگمان]این طراحی استفاده بهینه از فضای موجود را می سازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The hot sun enables the grapes to reach optimum ripeness.
[ترجمه گوگل]آفتاب داغ انگور را قادر می سازد تا به حد مطلوب برسد
[ترجمه ترگمان]آفتاب داغ انگور را قادر می سازد که به حد مطلوب برسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. It isn't obvious what the optimum trade-off is between, say, milk production and running speed.
[ترجمه گوگل]مشخص نیست که بهترین مبادله بین مثلاً تولید شیر و سرعت اجرا چیست
[ترجمه ترگمان]واضح نیست که چه ارتباطی مطلوب بین تولید شیر و سرعت دویدن وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The optimum size seems to be A this is easily copied and circulated but is large enough to contain considerable detail.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد اندازه بهینه A است که به راحتی کپی و منتشر می شود اما به اندازه ای بزرگ است که جزئیات قابل توجهی را در خود جای دهد
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که اندازه بهینه A باشد، به راحتی کپی شده و پخش می شود اما به اندازه کافی بزرگ است که جزییات قابل توجهی داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Predators have an optimum size range for prey items.
[ترجمه گوگل]شکارچیان محدوده اندازه بهینه برای اقلام طعمه دارند
[ترجمه ترگمان]شکارچیان یک محدوده اندازه بهینه برای موارد شکار دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Optimum fat content imparts good body and flavor to ice cream.
[ترجمه گوگل]محتوای چربی بهینه به بستنی بدن و طعم خوبی می بخشد
[ترجمه ترگمان]محتوای چربی بهینه بدن خوب و طعم را به بستنی می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Aim to do some physical activity three times a week for optimum health.
[ترجمه گوگل]برای سلامتی مطلوب، سه بار در هفته فعالیت بدنی انجام دهید
[ترجمه ترگمان]هدف تلاش برای انجام برخی فعالیت های فیزیکی ۳ بار در هفته برای سلامت بهینه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. For efficient fuel consumption a speed of 60 mph is about the optimum.
[ترجمه گوگل]برای مصرف سوخت کارآمد، سرعت 60 مایل در ساعت تقریباً بهینه است
[ترجمه ترگمان]برای مصرف سوخت کارآمد سرعت ۶۰ مایل بر ساعت در حدود بهینه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

حالت مطلوب (اسم)
optimum

مقدار مطلوب (اسم)
optimum

درجه لازم (اسم)
optimum

بهینه (صفت)
optimized, optimum

تخصصی

[حسابداری] مطلوب
[عمران و معماری] بهینه - اپتیمم - حد مطلوب
[کامپیوتر] بهنیه .
[برق و الکترونیک] بهینه
[بهداشت] بهینه - حدمطلوب
[نساجی] مقدار مطلوب - مناسب ترین - بهینه - حد مطلوب
[ریاضیات] اپتیمم، حداکثر، بهترین، مطلوب، بهینه، بهترین، حد بهینه، بهین، حد متناسب، دلخواه، وضع مطلوب، حد مطلوب، مناسب، به حد مطلوب
[پلیمر] بهینه
[آب و خاک] بهینه، مطلوب، مناسب

انگلیسی به انگلیسی

• maximum; most efficient; best
maximum, best
optimum means the best that is possible; a formal word.

پیشنهاد کاربران

۱. مناسب ترین. بهترین ۲. بهترین وضعیت. بهینه
مثال:
we must combine the various methods to optimum advantage.
ما باید این روشهای گوناگون را برای بازده ی بهینه با هم ترکیب کنیم.
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : optimize
✅️ اسم ( noun ) : optimization / optimality
✅️ صفت ( adjective ) : optimum / optimal
✅️ قید ( adverb ) : optimally
مطلوب و بهینه
Optimal
بهینه
مطلوب
مطلوب، خوب بودن
نقطه بیهنه
به نقل از هزاره:
1. بهترین، مناسب ترین، مطلوب، مناسب
2. حد مطلوب، بهترین حد
optimum and marriageable
دلخواه و بالغ، درخور عروسی، تنه شوهر
مربوط به درجه کمال
approve, suit
optimal به کمال مطلوب
بهینه، درجه ی مطلوب optimum

بپرس