opportunist

/ˌɑːpərˈtuːnəst//ˌɒpəˈtjuːnɪst/

معنی: سازشکار، فرصت طلب، نان بنرخ روز خور
معانی دیگر: نان بنر  روز خور

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: one who tends to take advantage of situations to serve his or her own ends, especially without regard for others or of principles.

- When the wealthy widow became ill, opportunists scrambled to befriend her daughters.
[ترجمه A.A] وقتی بیوه ثروتمند بیمارشد فرصت طلبها سر و دست شکستند که با دخترهاش رو هم بریزند
|
[ترجمه گوگل] وقتی بیوه ثروتمند مریض شد، فرصت طلبان برای دوستی با دخترانش تلاش کردند
[ترجمه ترگمان] وقتی که آن بیوه ثروتمند بیمار شد، ناچار شد با دخترهایش دوستی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. Like most successful politicians, Sinclair was an opportunist.
[ترجمه گوگل]سینکلر مانند اکثر سیاستمداران موفق، فرصت طلب بود
[ترجمه ترگمان]به مانند بسیاری از سیاستمداران موفق، سینکلر یک فرد فرصت طلب بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. He was portrayed as a ruthless opportunist who exploited the publicity at every opportunity.
[ترجمه گوگل]او به عنوان یک فرصت طلب بی رحم معرفی شد که در هر فرصتی از تبلیغات سوء استفاده می کرد
[ترجمه ترگمان]او به عنوان یک فرد opportunist ظالم به تصویر کشیده شد که در هر فرصتی از تبلیغات سو استفاده می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The story depicts the hero as a cynical opportunist.
[ترجمه گوگل]داستان قهرمان را به عنوان یک فرصت طلب بدبین به تصویر می کشد
[ترجمه ترگمان]داستان قهرمان به عنوان یک فرد فرصت طلبی کننده را به تصویر می کشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Smith marked his debut match with an opportunist goal.
[ترجمه گوگل]اسمیت اولین بازی خود را با یک گل فرصت طلبانه رقم زد
[ترجمه ترگمان]اسمیت اولین بازی خود را با یک هدف opportunist مشخص کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The party grew more reformist and opportunist.
[ترجمه گوگل]حزب اصلاح طلب و فرصت طلب تر شد
[ترجمه ترگمان]این حزب reformist و opportunist شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The opportunist was way out of line.
[ترجمه گوگل]اپورتونیست از خط خارج شد
[ترجمه ترگمان]فرصت طلب هنوز از خط خارج شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. There are basically two types of thief: the opportunist and the pro.
[ترجمه گوگل]اساساً دو نوع دزد وجود دارد: فرصت طلب و حرفه ای
[ترجمه ترگمان]دو نوع دزد وجود دارد: فرد فرصت طلبی و حامی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. So how did we nail the opportunist without resorting to high-level warfare?
[ترجمه گوگل]پس چگونه بدون توسل به جنگ های سطح بالا، فرصت طلب را میخکوب کردیم؟
[ترجمه ترگمان]بنابراین چگونه به فرصت طلبی بدون توسل به جنگ های سطح بالا دست زدیم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The opportunist was told what he deserved to know: nothing.
[ترجمه گوگل]به فرصت طلب چیزی گفته شد که سزاوار دانستن او بود: هیچ چیز
[ترجمه ترگمان]فرصت طلب به چیزی که استحقاقش را داشت گفته بود: هیچی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. But he is a sufficiently good opportunist to put a strategic gloss on something he is going to do anyway.
[ترجمه گوگل]اما او به اندازه کافی فرصت طلب خوبی است که بتواند کاری را که به هر حال انجام می دهد، به صورت استراتژیک نشان دهد
[ترجمه ترگمان]اما او یک فرد opportunist به اندازه کافی خوب است که یک برق استراتژیک برای کاری که قرار است به هر حال انجام دهد ارائه دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The last-minute outbidding by opportunist builders is costing ordinary buyers a small fortune in lost fees.
[ترجمه گوگل]پیشی گرفتن در لحظه آخر توسط سازندگان فرصت طلب، برای خریداران عادی هزینه اندکی در هزینه های از دست رفته به همراه دارد
[ترجمه ترگمان]آخرین دقیقه کاری که سازندگان دوره گرد انجام می دهند برای خریداران عادی هزینه کم در هزینه های از دست رفته را دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Beware of an opportunist rag trade beginning to sell you recycled clothing under the guise of social awareness.
[ترجمه گوگل]مراقب باشید که یک تجارت فرصت طلب کهنه پارچه که به بهانه آگاهی اجتماعی شروع به فروش لباس های بازیافتی به شما می کند
[ترجمه ترگمان]از یک تجارت کهنه و کثیفی که شروع به فروش لباس های بازیافتی تحت پوشش آگاهی اجتماعی می کنند، آگاه باشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. In hunter-gatherer societies the male opportunist streak would have been far more easily satisfied by adultery than by polygamy.
[ترجمه گوگل]در جوامع شکارچی-جمع‌آور، رگه‌های فرصت‌طلب مردانه بسیار راحت‌تر با زنا می‌توانستند تا چند همسری
[ترجمه ترگمان]در جوامع شکارچی - gatherer، streak مرد، به راحتی با زنا قانع می شد تا چند همسری
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سازشکار (اسم)
compromiser, opportunist

فرصت طلب (اسم)
opportunist

نان بنرخ روز خور (اسم)
opportunist

انگلیسی به انگلیسی

• seizing opportunities (often without regard for principles or ethics)
one who seizes opportunity (often without regard for principles)

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : opportunity / opportunism / opportunist
✅️ صفت ( adjective ) : opportune / opportunist / opportunistic
✅️ قید ( adverb ) : opportunely
سودجو، فرصت طلب
زمانه ساز/دار ، ابن الوقت
فرصت طلب

بپرس