on the job


1- حین انجام کار، 2- (خودمانی) دارای دقت در کار، دقیق، هوشیار، زبل 3- در محل کار (یا کارگاه)

جمله های نمونه

1. Could you just concentrate on the job in hand?
[ترجمه گوگل]آیا می توانید فقط روی شغلی که در دست دارید تمرکز کنید؟
[ترجمه ترگمان]میشه فقط روی کارت تمرکز کنی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. They fell down on the job.
[ترجمه گوگل]سر کار افتادند
[ترجمه ترگمان] اونا تو کار افتادن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He was fired when he loafed on the job.
[ترجمه گوگل]زمانی که او در این کار مشغول به کار شد، اخراج شد
[ترجمه ترگمان] وقتی تو کار پرسه می زد، اخراج شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. So you are walking out on the job, aren't you?
[ترجمه گوگل]بنابراین شما از کار خارج می شوید، اینطور نیست؟
[ترجمه ترگمان]پس تو داری از این کار میری بیرون، مگه نه؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Keep your mind on the job!
[ترجمه گوگل]حواس تان به کار باشد!
[ترجمه ترگمان]حواست به کار باشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She was prepared to take on the job, with all its associated risks.
[ترجمه گوگل]او آماده بود تا این کار را با تمام خطرات مرتبط با آن انجام دهد
[ترجمه ترگمان]او آماده بود که این کار را با تمام خطرات مرتبط با آن انجام دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He was intent on the job he was doing.
[ترجمه گوگل]او برای کاری که انجام می داد، قصد داشت
[ترجمه ترگمان]اون دنبال کاری بود که داشت انجام می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The boss reamed them out for sleeping on the job.
[ترجمه گوگل]رئیس آنها را برای خوابیدن در محل کار تربیت کرد
[ترجمه ترگمان]رئیس آن ها را برای خوابیدن در محل کار اخراج کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. To spare no effort on the job would be to break a butterfly on the wheel.
[ترجمه گوگل]دریغ از هیچ تلاشی در کار، شکستن یک پروانه روی چرخ است
[ترجمه ترگمان]برای اینکه هیچ تلاشی برای انجام این کار صورت نگیرد، یک پروانه را از روی چرخ متلاشی خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. We've got some of our best people on the job.
[ترجمه گوگل]ما تعدادی از بهترین افراد خود را در کار داریم
[ترجمه ترگمان]ما تعدادی از بهترین آدم های این کار را داریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Your mind's not on the job.
[ترجمه گوگل]حواست به کار نیست
[ترجمه ترگمان]ذهن تو در کار نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He died on the job while repairing a streetlamp.
[ترجمه گوگل]او در حین کار هنگام تعمیر چراغ خیابان جان باخت
[ترجمه ترگمان]او در حین تعمیر یکی از چراغ های کنار خیابان مرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. You will receive training on the job.
[ترجمه گوگل]در حین کار آموزش خواهید دید
[ترجمه ترگمان]شما در این شغل آموزش خواهید دید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The instructors were slacking on the job.
[ترجمه گوگل]مربیان در کار سستی داشتند
[ترجمه ترگمان]مربیان در حال طفره رفتن از این شغل بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• working
on-the-job training or experience is training or experience which you are given or gain while you are working.

پیشنهاد کاربران

سر کار
متر ادف at work.
واقعا معنی زبل میده
حین کار
while working; at work.
درحین تحصیل، کار کردن
ضمن خدمت
سر کار بودن ، در حین انجام کار و وظیفه
Dan got fired for drinking on the job. .
دن به دلیل خوردن الکل در حین کارش اخراج شد

بپرس