novice

/ˈnɑːvəs//ˈnɒvɪs/

معنی: مبتدی، تازه کار، نوچه، جدید الایمان، نو اموز، ادم ناشی
معانی دیگر: (در میان راهبان و گروه های مذهبی) عضو جدید که هنوز سوگند نخورده، نو وارد، تازه گرویده (neophyte هم می گویند)

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a person with little or no experience, esp. in a work situation; beginner.
مترادف: apprentice, beginner, fledgling, freshman, greenhorn, neophyte, rookie, tenderfoot, tyro
متضاد: expert, old hand, veteran
مشابه: catechumen, cub, learner, newcomer, pupil, trainee

- The job was a tricky one and the boss didn't want to risk handing it over to a novice.
[ترجمه گوگل] کار دشواری بود و رئیس نمی‌خواست آن را به یک تازه کار واگذار کند
[ترجمه ترگمان] این کار مشکل بود و رئیس نمی خواست که آن را به یک کشیش نوآموز بدهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I could use some help because I'm still a novice at using this machine.
[ترجمه گوگل] من می توانم از کمکی استفاده کنم زیرا هنوز در استفاده از این دستگاه مبتدی هستم
[ترجمه ترگمان] من می توانم از بعضی کمک استفاده کنم چون هنوز هم تازه کار هستم که از این دستگاه استفاده می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a new member of a religious order who is undergoing a period of testing before taking vows.
مترادف: novitiate, postulant
مشابه: catechumen, initiate, neophyte, pledge, recruit

- Some of the rules that the nuns lived by were difficult for her when she'd been a young novice.
[ترجمه گوگل] برخی از قوانینی که راهبه ها بر اساس آن زندگی می کردند، زمانی که او تازه کار بود برای او دشوار بود
[ترجمه ترگمان] بعضی از قوانینی که راهبه ها با آن زندگی می کردند برایش دشوار بودند که او یک کشیش تازه کار بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. I'm a novice at these things, Lieutenant. You're the professional.
[ترجمه گوگل]من در این چیزها تازه کار هستم، ستوان شما حرفه ای هستید
[ترجمه ترگمان]ستوان، من یک کشیش تازه کار هستم تو حرفه ای هستی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The on-screen manual shows the novice user the basics of the program.
[ترجمه گوگل]دفترچه راهنمای روی صفحه، اصول اولیه برنامه را به کاربر مبتدی نشان می دهد
[ترجمه ترگمان]راهنمای صفحه نمایش راهنما، اصول اولیه برنامه را نشان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. I'm a complete novice at skiing.
[ترجمه محمد] من در اسکی کاملا تازه کار هستم
|
[ترجمه گوگل]من در اسکی کاملا مبتدی هستم
[ترجمه ترگمان]من یک مبتدی کاملا بالغ در اسکی هستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Novice programmers sometimes make fundamental errors.
[ترجمه گوگل]برنامه نویسان تازه کار گاهی اوقات اشتباهات اساسی مرتکب می شوند
[ترجمه ترگمان]برنامه نویسان Novice گاهی خطاهای اساسی مرتکب می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. This is quite a difficult plant for novice gardeners to grow.
[ترجمه گوگل]رشد این گیاه برای باغبانان تازه کار بسیار دشوار است
[ترجمه ترگمان]این یک گیاه بسیار سخت برای باغبانان جدید است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She's a complete novice as a reporter.
[ترجمه گوگل]او به عنوان یک خبرنگار کاملا تازه کار است
[ترجمه ترگمان]اون یه novice کامل به عنوان یه گزارشگر
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I'm still a complete novice at the sport.
[ترجمه گوگل]من هنوز در این ورزش کاملا مبتدی هستم
[ترجمه ترگمان]من هنوز یک نوآموز کامل در ورزش هستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I'm still a novice at the sport.
[ترجمه گوگل]من هنوز در این ورزش مبتدی هستم
[ترجمه ترگمان]من هنوز یک novice در ورزش هستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. As a novice writer, this is something I'm interested in.
[ترجمه گوگل]به عنوان یک نویسنده تازه کار، این چیزی است که به آن علاقه دارم
[ترجمه ترگمان]به عنوان یک نویسنده مبتدی این چیزی است که من به آن علاقمندم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He's still a novice as far as film acting is concerned.
[ترجمه گوگل]او هنوز از نظر بازیگری تازه کار است
[ترجمه ترگمان]او هنوز هم تازه کار است، تا جایی که به فیلم مربوط می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. This trail is not recommended for novice bikers.
[ترجمه گوگل]این مسیر برای دوچرخه سواران تازه کار توصیه نمی شود
[ترجمه ترگمان]این مسیر برای موتورسواران تازه کار توصیه نمی شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. As a novice carver I found the MAC650 very useful for controlled shaping of curved pieces with flowing lines.
[ترجمه گوگل]به عنوان یک کارور تازه کار، MAC650 را برای شکل دادن کنترل شده قطعات منحنی با خطوط روان بسیار مفید یافتم
[ترجمه ترگمان]من به عنوان یک کرور تازه کار، MAC۶۵۰ را برای شکل دهی کنترل شده قطعات خمیده با خطوط جریان پیدا کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The terrorized novice promptly returned it, claiming that he was being haunted by apparitions for his act.
[ترجمه گوگل]تازه کار وحشت زده بی درنگ آن را پس داد و ادعا کرد که به خاطر عمل خود توسط اشیا تحت تعقیب قرار گرفته است
[ترجمه ترگمان]کشیش تازه کار به سرعت آن را پس داد و ادعا کرد که اشباح و اشباح او را تسخیر کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. If you're a novice to working with computer graphics, you should buy this CD-ROM.
[ترجمه گوگل]اگر در کار با گرافیک کامپیوتری مبتدی هستید، باید این CD-ROM را بخرید
[ترجمه ترگمان]اگر شما تازه کار هستید و می خواهید با گرافیک رایانه ای کار کنید، باید این سی دی را بخرید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. It demonstrated that Payne was no longer a novice.
[ترجمه گوگل]این نشان داد که پین ​​دیگر مبتدی نیست
[ترجمه ترگمان]این نشان داد که پین دیگر تازه کار نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مبتدی (اسم)
abecedarian, beginner, novice, greenhorn, tyro, freshman, neophyte, tiro, youngling

تازه کار (اسم)
beginner, novice, tyro, freshman, tiro, novitiate, noviciate, rookie, debutant, ham, jackleg, colt, tenderfoot

نوچه (اسم)
novice, greenhorn, tyro, freshman, neophyte, tiro, pupa

جدید الایمان (اسم)
novice, neophyte, proselyte

نو اموز (اسم)
novice, tyro, tiro

ادم ناشی (اسم)
novice

انگلیسی به انگلیسی

• beginner, inexperienced person, trainee
a novice is someone who is not experienced at the job or activity that they are doing.
in a monastery or convent, a novice is a person who is preparing to become a monk or nun.

پیشنهاد کاربران

تازه کار
noun
[count]
1 : a person who has just started learning or doing something
◀️He's a novice in cooking.
◀️a novice [=beginner] at skiing
◀️a book for the novice chess player
2 : a new member of a religious group who is preparing to become a nun or a monk
Novice ( noun ) = بی تجربه، تازه وارد، تازه کار
مثال:
1 - I've never driven a car before - I'm a complete novice.
تا حالا با ماشین رانندگی نکرده ام. کاملا بی تجربه هستم.
2 - This plant can be difficult for novice gardeners to grow.
...
[مشاهده متن کامل]

پرورش این گیاه برای باغبانان تازه کار دشوار است.
3 - the novice man belittled himself by expressing his impartial viewpoint In conformity with the equivocal topic.
مرد بی تجربه با بیان نقطه نظر بی طرفانه خود در راستای آن موضوع مبهم، خودش را کوچک کرد.

1. مبتدی، تازه کار
2. تازه وارد، نوآموز

بپرس