notification

/ˌnoʊtɪfɪˈkeɪʃn̩//ˌnəʊtɪfɪˈkeɪʃn̩/

معنی: خبر، تذکر، اطلاع، اخطار، اگاهسازی
معانی دیگر: آگهداد، گزارش

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act or an instance of giving notice; notifying.

(2) تعریف: the notice conveyed.
مشابه: notice

(3) تعریف: that by which notifying is done, such as a letter.

جمله های نمونه

1. I was given no prior notification.
[ترجمه حمید] من هیچ اطلاع قبلی دریافت نکرده بودم
|
[ترجمه حسن] به موقع از نتایج اطلاع خواهید یافت
|
[ترجمه Samir] از قبل بمن ، هیچ اطلاعی داده نشد.
|
[ترجمه احمد قربانی سینی] هیچ اطلاع قبلی به من داده نشد
|
[ترجمه گوگل]هیچ اطلاع قبلی به من داده نشد
[ترجمه ترگمان]هیچ اطلاع قبلی به من داده نشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. You will receive notification of the results in due course.
[ترجمه میترا بهنام مجتهدی ] در زمان مقتضی کتباً از نتیجه مطلع خواهید شد.
|
[ترجمه احمد قربانی سینی] 2. شما در زمان مناسب گزارش نتایج را دریافت خواهید کرد.
|
[ترجمه گوگل]در زمان مناسب نتایج را دریافت خواهید کرد
[ترجمه ترگمان]شما اعلام نتایج را در مسیر خود دریافت خواهید کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. We received official notification that Harry was missing.
[ترجمه احمد قربانی سینی] ما یک اطلاعیه رسمی دریافت کردیم که هری گم شده است.
|
[ترجمه گوگل]ما اطلاعیه رسمی مبنی بر گم شدن هری دریافت کردیم
[ترجمه ترگمان]ما اعلامیه رسمی دریافت کردیم که هری گم شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Successful applicants will receive notification within the week.
[ترجمه گوگل]متقاضیان موفق ظرف یک هفته اطلاعیه دریافت خواهند کرد
[ترجمه ترگمان]متقاضیان موفق در عرض این هفته اعلام دریافت خواهند کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. You should receive notification of the results within a week.
[ترجمه گوگل]باید در عرض یک هفته از نتایج اطلاع رسانی دریافت کنید
[ترجمه ترگمان]شما باید در عرض یک هفته به نتایج خود اطلاع داشته باشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. They failed to give notification of their intention to demolish the building.
[ترجمه گوگل]آنها از قصد خود برای تخریب ساختمان اطلاع رسانی نکردند
[ترجمه ترگمان]آن ها نتوانستند از قصد خود برای ویران کردن ساختمان خبر دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. You must give the bank written notification if you wish to close your account.
[ترجمه گوگل]اگر می خواهید حساب خود را ببندید باید به بانک اطلاعیه کتبی بدهید
[ترجمه ترگمان]شما باید به بانک اطلاع بدهید که اگر بخواهید حساب خود را ببندید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. You should receive notification of our decision in the next week.
[ترجمه Samir] شما باید تا هفته آینده، اطلاعیه ای مبنی بر تصمیم ما، دریافت کنید
|
[ترجمه گوگل]شما باید در هفته آینده اطلاعیه تصمیم ما را دریافت کنید
[ترجمه ترگمان]شما باید تصمیم خود را در هفته آینده دریافت کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Payments should be sent with the written notification.
[ترجمه گوگل]پرداخت ها باید با اطلاعیه کتبی ارسال شود
[ترجمه ترگمان]پرداخت ها باید با اطلاع کتبی ارسال شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Can you give us some notification?
[ترجمه Samir] میشه بما اطلاعاتی بدید؟
|
[ترجمه گوگل]آیا می توانید به ما اطلاع رسانی کنید؟
[ترجمه ترگمان]میشه یه خبر بدین؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. So we recommend that advance notification of commission should come to be accepted as good trading practice.
[ترجمه گوگل]بنابراین توصیه می‌کنیم که اطلاع‌رسانی از پیش کمیسیون باید به‌عنوان یک روش تجاری خوب پذیرفته شود
[ترجمه ترگمان]بنابراین توصیه می کنیم که اعلام قبلی کمیسیون باید به عنوان یک عمل تجاری خوب پذیرفته شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. In addition, some candidates received notification of part success in at least one module.
[ترجمه گوگل]علاوه بر این، برخی از نامزدها اطلاعیه موفقیت بخشی در حداقل یک ماژول را دریافت کردند
[ترجمه ترگمان]علاوه بر این، برخی از نامزدها حداقل یک واحد از موفقیت را در حداقل یک ماژول دریافت کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Even without notification, the police would be entitled to impose conditions on the holding of the procession.
[ترجمه گوگل]حتی بدون اطلاع، پلیس حق دارد شرایطی را برای برگزاری راهپیمایی وضع کند
[ترجمه ترگمان]حتی بدون اطلاع، پلیس مجاز خواهد بود شرایط را بر برگزاری مراسم تحمیل کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Accurate, efficient data transfer with rapid notification of key partners and constituents is critical to effectively addressing emerging infectious disease threats.
[ترجمه گوگل]انتقال دقیق و کارآمد داده ها با اطلاع رسانی سریع به شرکا و مؤلفه های کلیدی برای مقابله مؤثر با تهدیدات بیماری های عفونی نوظهور ضروری است
[ترجمه ترگمان]انتقال داده دقیق، کارآمد با اطلاع رسانی سریع از شرکای کلیدی و اجزای تشکیل دهنده، برای پرداختن موثر به تهدیدهای ناشی از بیماری عفونی همه گیر حیاتی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. His identity is being withheld pending notification of next of kin.
[ترجمه گوگل]هویت او در انتظار اطلاع از نزدیکان مخفی است
[ترجمه ترگمان]هویت او در انتظار اطلاع از خویشاوندان نزدیک نگه داشته می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خبر (اسم)
account, report, news, announcement, information, word, narration, notification, advice, notice, advertisement, manifest, predicate

تذکر (اسم)
mention, hint, remark, admonition, reminder, notification, remembrance

اطلاع (اسم)
knowledge, information, awareness, learning, notification, advice, notice, datum, know-how

اخطار (اسم)
notification, talking to, notice, monition, alarm, warning, alarum, signal, caveat, premonition, prenotion, tip-off

اگاهسازی (اسم)
notification

تخصصی

[حقوق] اطلاعیه، اخطاریه، تذکر

انگلیسی به انگلیسی

• act of notifying
if you are given notification of something, you are officially informed of it.

پیشنهاد کاربران

خبر ، اخطار، آهگاهی
اطلاعیه
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : notify
✅️ اسم ( noun ) : notification
✅️ صفت ( adjective ) : notifiable
✅️ قید ( adverb ) : _
پیام
آگاهی، آگاهی دادن، خبر
نمادگذاری
اعلان / خبر / هشدار
اعلان ، اطلاع
بانگ
خبر. آگاه شدن.
اخطار دادن
اطلاع رسانی
اعلان
فرم اظهارنامه شرکت
اخطاریه
ابلاغ
هشدار
استناد کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)

بپرس