neuropsychological

جمله های نمونه

1. No one, however, sought neuropsychological consultation or reviewed Lezak's book describing our methods.
[ترجمه گوگل]با این حال، هیچ‌کس به دنبال مشاوره عصب‌روان‌شناسی نبود یا کتاب لزاک را که روش‌های ما را توصیف می‌کرد، مرور نکرد
[ترجمه ترگمان]با این حال، هیچ کس به دنبال مشاوره روان پزشکی عصبی یا بررسی کتاب Lezak درباره روش های ما نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Neuropsychological test had better sensitivity and specificity in diagnosing problem children.
[ترجمه گوگل]آزمون عصب روانشناختی از حساسیت و ویژگی بهتری در تشخیص کودکان مشکل دار برخوردار بود
[ترجمه ترگمان]آزمایش Neuropsychological حساسیت و اختصاصی بهتری برای تشخیص کودکان مشکل داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Neuropsychological assessment is one of the most important parts of modern neuropsychology .
[ترجمه گوگل]ارزیابی عصب روانشناختی یکی از مهمترین بخشهای عصب روانشناسی مدرن است
[ترجمه ترگمان]ارزیابی Neuropsychological یکی از مهم ترین بخش های عصب روان شناسی مدرن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Among the 42 neuropsychological outcomes, we detected only a few significant associations with exposure to mercury from thimerosal .
[ترجمه گوگل]در میان 42 پیامد عصبی روانشناختی، ما تنها چند ارتباط مهم با قرار گرفتن در معرض جیوه از تیمروسال را شناسایی کردیم
[ترجمه ترگمان]در میان ۴۲ نتایج روان پزشکی عصبی، ما تنها چند رابطه معنی دار با نوردهی عطارد از thimerosal کشف کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Objective To investigate the neuropsychological impairment of children with electrical status epilepticus during sleep ( ESES ).
[ترجمه گوگل]هدف بررسی اختلال عصبی روانشناختی کودکان مبتلا به صرع وضعیت الکتریکی در طول خواب (ESES)
[ترجمه ترگمان]هدف تحقیق در مورد اختلال عصبی روان پزشکی کودکان مبتلا به اختلال وضعیت الکتریکی در هنگام خواب (ESES)
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. However, aspects of neuropsychological patients with complications may have serious cognitive impairment, in particular the decline in memory to a serious decline in quality of life.
[ترجمه گوگل]با این حال، جنبه‌هایی از بیماران عصبی روان‌شناختی با عوارض ممکن است دارای اختلالات شناختی جدی، به ویژه کاهش حافظه تا کاهش جدی کیفیت زندگی باشند
[ترجمه ترگمان]با این حال، جنبه های بیماری روان پزشکی عصبی با عوارض ممکن است اختلال شناختی جدی داشته باشد، به ویژه کاهش حافظه به کاهش جدی در کیفیت زندگی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Neuropsychological testing revealed some difficulty with picture completion tasks, but the WAIS - R was normal.
[ترجمه گوگل]تست‌های عصب‌روان‌شناختی مشکلاتی را در تکالیف تکمیل تصویر نشان داد، اما WAIS - R طبیعی بود
[ترجمه ترگمان]تست Neuropsychological برخی دشواری را با کاره ای تکمیل تصویر نشان داد، اما the - R طبیعی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The prevalence and neuropsychological profile of PD-MCI were thought to correlate with the dominating side and subtype of Parkinsonian symptoms.
[ترجمه گوگل]تصور می‌شد که شیوع و نمایه عصبی روان‌شناختی PD-MCI با طرف و زیرگروه غالب علائم پارکینسون مرتبط است
[ترجمه ترگمان]در نظر گرفته شد که شیوع و پروفایل های روان پزشکی عصبی PD - MCI با جنبه غالب و subtype علائم parkinsonian همبستگی داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. This thesis firstly introduces neuropsychological model in study on Neolithic spiral pattern of North China, and endeavors to reveal the implication of shamanism in Chinese prehistoric culture.
[ترجمه گوگل]این پایان نامه ابتدا مدل عصب روانشناختی را در مطالعه الگوی مارپیچی نوسنگی شمال چین معرفی می کند و تلاش می کند تا معنای شمنیسم را در فرهنگ ماقبل تاریخ چین آشکار کند
[ترجمه ترگمان]این پایان نامه ابتدا یک مدل روان پزشکی عصبی را در مطالعه الگوی مارپیچ Neolithic در شمال چین، و تلاش برای آشکار کردن مفهوم of در فرهنگ prehistoric چین معرفی می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Neuropsychological studies on echolalia revealed that a sparing of 'the speech area' is a necessary prerequisite for echolalia to occur.
[ترجمه گوگل]مطالعات عصب‌روان‌شناختی روی اکولالیا نشان داد که کاهش «ناحیه گفتار» یک پیش‌نیاز ضروری برای بروز اکولالی است
[ترجمه ترگمان]مطالعات Neuropsychological در echolalia نشان داد که کاهش سطح گفتار پیش نیاز ضروری برای رخ دادن آن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Sophisticated - and - paper and neuropsychological tests to assess recovery from anesthesia are reserved solely for research purposes.
[ترجمه گوگل]تست های پیچیده کاغذی و عصبی روانشناختی برای ارزیابی بهبودی از بیهوشی صرفاً برای اهداف تحقیقاتی در نظر گرفته شده است
[ترجمه ترگمان]آزمون های روان پزشکی و روان پزشکی عصبی و روان پزشکی عصبی برای ارزیابی بهبودی از بی حسی صرفا برای اهداف تحقیقاتی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Neuropsychological studies of number processing indicated that this representation is distributed in the two hemispheres and its dominant site points to inferior parietal cortex.
[ترجمه گوگل]مطالعات عصب روانشناختی پردازش اعداد نشان داد که این نمایش در دو نیمکره توزیع شده و محل غالب آن به قشر جداری تحتانی اشاره دارد
[ترجمه ترگمان]مطالعات Neuropsychological از پردازش عددی نشان می دهد که این نمایش در دو نیم کره تقسیم می شود و مکان غالب آن به قسمت زیرین استخوان آهیانه می باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Objective To explore the neuropsychological and clinical characters of amnestic mild cognitive impairment(MCI) and search the risk factor of MCI.
[ترجمه گوگل]هدف: بررسی خصوصیات عصب روانشناختی و بالینی اختلال شناختی خفیف فراموشی (MCI) و جستجوی عامل خطر MCI
[ترجمه ترگمان]هدف بررسی جنبه های روان پزشکی عصبی و بالینی of خفیف cognitive (MCI)و جستجوی فاکتور ریسک MCI
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. To analysis the neuropsychological characteristics of different subtypes of attention deficit hyperactivity disorder ( ADHD ).
[ترجمه گوگل]برای تجزیه و تحلیل ویژگی‌های عصب‌روان‌شناختی زیرشاخه‌های مختلف اختلال بیش‌فعالی نقص توجه (ADHD)
[ترجمه ترگمان]برای تجزیه و تحلیل خصوصیات روان پزشکی عصبی و اختلال کم توجهی بیش فعالی (ADHD)
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• of the relationship between behavior and phenomena of the nervous system (psychology)

پیشنهاد کاربران

عصب - روانشناختی
عصب روانشناختی
عصبی - روانی شناختی
روانشناسی عصب شناختی، عصب روانشناختی
عصبی روانی
روانشناسی عصب شناختی
عصب شناختی

بپرس