nerve impulse


(زیست شناسی) تکانه ی عصبی، پی انگیزه

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: an electrochemical signal that moves along a stimulated nerve fiber.

جمله های نمونه

1. Nerve impulses are transmitted to the brain.
[ترجمه گوگل]تکانه های عصبی به مغز منتقل می شود
[ترجمه ترگمان]ایمپالس های عصبی به مغز منتقل می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The eye converts light signals to nerve impulses.
[ترجمه گوگل]چشم سیگنال های نور را به تکانه های عصبی تبدیل می کند
[ترجمه ترگمان]چشم، سیگنال های نور را به ایمپالس های عصبی تبدیل می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The breakdown of the insulation layer short-circuits nerve impulses and produces devastating consequences.
[ترجمه گوگل]شکسته شدن لایه عایق باعث اتصال کوتاه تکانه های عصبی می شود و عواقب ویرانگری ایجاد می کند
[ترجمه ترگمان]تفکیک لایه عایق بندی انگیزه های عصبی مدارهای کوتاه را ایجاد می کند و عواقب ویرانگری را تولید می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The nerve impulses in these specialised fibres enter the central nervous system and provoke: A. Local reflexes in muscles.
[ترجمه گوگل]تکانه های عصبی در این رشته های تخصصی وارد سیستم عصبی مرکزی می شوند و این موارد را تحریک می کنند: الف- رفلکس های موضعی در عضلات
[ترجمه ترگمان]ایمپالس های عصبی در این الیاف تخصصی وارد سیستم عصبی مرکزی می شوند و تحریک می شوند: الف بازتاب های محلی در ماهیچه ها
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Injury or tissue damage stimulates nerve impulses in specialised sensory fibres.
[ترجمه گوگل]آسیب یا آسیب بافتی باعث تحریک تکانه های عصبی در رشته های حسی تخصصی می شود
[ترجمه ترگمان]آسیب بافت و یا آسیب بافت، انگیزه های عصبی را در بافت های حسی تخصصی تحریک می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The sensation only occurs when the nerve impulse reaches the brain.
[ترجمه گوگل]این احساس تنها زمانی رخ می دهد که تکانه عصبی به مغز برسد
[ترجمه ترگمان]این احساس تنها زمانی رخ می دهد که ایمپالس عصبی به مغز برسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Analgesic: Drug that relieves pain without Blocking nerve impulse conduction or markedly altering sensory function.
[ترجمه گوگل]ضد درد: دارویی که درد را بدون مسدود کردن هدایت تکانه عصبی یا تغییر قابل توجه عملکرد حسی تسکین می دهد
[ترجمه ترگمان]Analgesic: دارویی که بدون مسدود کردن ایمپالس عصبی تحریک عصبی یا تغییر قابل توجه عملکرد حسی، درد را تسکین می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. When a nerve impulse raced from the mystery organ to the brain, a green phosphorescent wave trace swept across our oscilloscope screen and a loud crack resounded from a speaker.
[ترجمه گوگل]هنگامی که یک تکانه عصبی از اندام مرموز به مغز رد شد، یک موج سبز رنگ فسفری سراسر صفحه اسیلوسکوپ ما را فرا گرفت و یک ترک بلند از یک بلندگو طنین انداز شد
[ترجمه ترگمان]هنگامی که یک انگیزه عصبی از عضو مرموز مغز به مغزش هجوم آورد، رد موج green phosphorescent روی صفحه نوسان بین ما رد شد و صدای بلندی از یک بلندگو به گوش رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. They carry a nerve impulse across the gap between nerve cells.
[ترجمه گوگل]آنها یک تکانه عصبی را از طریق شکاف بین سلول های عصبی حمل می کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها ایمپالس عصبی را از میان شکاف بین سلول های عصبی حمل می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The nerve impulse takes place when the organism do activities, and transfer to the sports nerve centre in cerebra, so is the perception of motion itself.
[ترجمه گوگل]تکانه عصبی زمانی اتفاق می‌افتد که ارگانیسم فعالیت‌هایی را انجام می‌دهد و به مرکز عصبی ورزشی در مغز منتقل می‌شود، درک خود حرکت نیز چنین است
[ترجمه ترگمان]تحریک عصبی زمانی رخ می دهد که ارگانیسم، فعالیت ها را انجام می دهد و به مرکز عصب ورزشی در cerebra منتقل می شود، بنابراین ادراک حرکت به خود حرکت می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The perturbation was a single extra 'spike,' or nerve impulse, introduced to a single neuron in the brain of a rat.
[ترجمه گوگل]اغتشاش یک "میخچه" اضافی یا تکانه عصبی بود که به یک نورون منفرد در مغز موش وارد شد
[ترجمه ترگمان]اغتشاش تنها یک میخ اضافی و یا تکانش عصبی بود که به یک نورون در مغز موش تبدیل شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Helps inhibit the pass of facial motor nerve impulse, prevent loose skin resulted from decline of fibrous contraction, remove wrinkles and postpone skin aging accordingly.
[ترجمه گوگل]به جلوگیری از عبور تکانه عصبی حرکتی صورت، جلوگیری از شل شدن پوست ناشی از کاهش انقباض فیبری، رفع چین و چروک و به تعویق انداختن پیری پوست کمک می کند
[ترجمه ترگمان]این کار به جلوگیری از انتقال ایمپالس عصبی موتور صورت، جلوگیری از انقباض طولانی مدت، حذف چروک و به تعویق انداختن پوست بر طبق آن کمک می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Dogs need magnesium, potassium, and sodium for nerve impulse transmission, muscle contraction, and cell signaling.
[ترجمه گوگل]سگ‌ها برای انتقال تکانه‌های عصبی، انقباض عضلانی و سیگنال‌دهی سلولی به منیزیم، پتاسیم و سدیم نیاز دارند
[ترجمه ترگمان]سگ ها به منیزیم، پتاسیم و سدیم برای انتقال ایمپالس عصبی، انقباض عضلانی و سیگنال دهی سلولی نیاز دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The physical activities such as neuromuscular excitement, nerve impulse conduction, normal heart beating, ect. are related closely to Ionized calcium.
[ترجمه گوگل]فعالیت های بدنی مانند هیجان عصبی عضلانی، هدایت تکانه های عصبی، ضربان طبیعی قلب و غیره ارتباط نزدیکی با کلسیم یونیزه دارند
[ترجمه ترگمان]فعالیت های فیزیکی مانند هیجان neuromuscular، هدایت ضربه عصبی، ضربان قلب عادی، نشان می دهند ارتباط نزدیکی با کلسیم Ionized دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

پیشنهاد کاربران

تکانه عصبی ( اسم ) : یک تکانه الکتروشیمیایی که توسط سلول های عصبی منتقل می شود

بپرس