navy

/ˈneɪvi//ˈneɪvi/

معنی: ناوگان، نیروی دریایی، بحریه، کشتی جنگی
معانی دیگر: قوای بحریه، همه ی ناوهای جنگی یک کشور

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: navies
(1) تعریف: (often cap.) the part of a nation's military organization that is concerned with warfare on or over the sea.
مشابه: armada

(2) تعریف: the collective body of warships belonging to a given country.
مشابه: armada, marine

(3) تعریف: a dark blue color.

جمله های نمونه

1. a navy boat
کشتی نیروی دریایی

2. a navy ship was sailing by
یک کشتی نیروی دریایی داشت رد می شد.

3. several navy ships participated in the maneuvers
چندین کشتی نیروی دریایی در جنگ آزمون شرکت کردند.

4. the navy was seriously undermanned
نیروی دریایی شدیدا دچار کمبود نفرات بود.

5. an infant navy
نیروی دریایی نوپا

6. the british navy commanded the seas
نیروی دریایی انگلیس در دریاها حکفرما بود.

7. the german navy tried to blockade britain
نیروی دریایی آلمان سعی کرد انگلستان را محاصره ی دریایی کند.

8. the iranian navy
نیروی دریایی ایران

9. they outfitted the navy with shoes
آنها برای نیروی دریایی کفش تهیه می کردند.

10. dissident elements within the navy tried to overthrow his regime
عوامل مخالف در نیروی دریایی سعی می کردند رژیم او را سرنگون کنند.

11. he preferred to serve in the navy
او ترجیح داد در نیروی دریایی خدمت کند.

12. his job was masting the british navy
شغل او دکل زدن به ناوگان انگلیسی بود.

13. the center piece of the modern navy is the nuclear submarine
زیردریایی اتمی،هسته ی مرکزی نیروی دریایی نوین است

14. carriers are the core of a modern navy
کشتی های هواپیمابر هسته ی اصلی نیروی دریایی نوین هستند.

15. he did a short stretch in the navy
در نیروی دریایی مدت کمی خدمت کرد.

16. he is going to enlist in the navy
او در نیروی دریایی خدمت نظام خود را انجام خواهد داد.

17. other distinguishing marks can be worn by navy men
افراد نیروی دریایی می توانند علایم مشخصه ی دیگری را هم به خود بزنند.

18. he carpentered for five years, then joined the navy
پنج سال نجاری کرد و سپس وارد (خدمت) نیروی دریایی شد.

19. british seapower, partnered with the french, could overcome any country's navy
قدرت دریایی انگلیس با مشارکت فرانسه می توانست بر نیروی دریایی هر کشوری مستولی شود.

20. Her own son was also in the Navy.
[ترجمه محسن خادمی] پسرشم توی نیروی دریایی بود.
|
[ترجمه گوگل]پسر خودش هم در نیروی دریایی بود
[ترجمه ترگمان]پسرش نیز در نیروی دریایی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. They destinded him for the navy.
[ترجمه گوگل]او را برای نیروی دریایی تعیین کردند
[ترجمه ترگمان] اونا اونو برای نیروی دریایی گرفتن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. The navy is/are introducing a new class of warship this year.
[ترجمه گوگل]نیروی دریایی کلاس جدیدی از کشتی های جنگی را امسال معرفی می کند
[ترجمه ترگمان]نیروی دریایی در حال معرفی یک کلاس جدید از ناو جنگی در سال جاری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. He enlisted in the Navy and went to be kitted up.
[ترجمه گوگل]او در نیروی دریایی ثبت نام کرد و رفت تا لباس بپوشد
[ترجمه ترگمان]اون توی نیروی دریایی داوطلب شد و رفت بالا
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. He is an admiral in the US Navy.
[ترجمه محسن خادمی] وی یک دریابُد در نیروی دریایی آمریکاست.
|
[ترجمه گوگل]او یک دریاسالار در نیروی دریایی ایالات متحده است
[ترجمه ترگمان]او یک دریاسالار در نیروی دریایی ایالات متحده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. The navy are on a search and rescue mission.
[ترجمه محسن خادمی] نیروی دریایی در حال اجرای ماموریت جستجو و نجات است.
|
[ترجمه گوگل]نیروی دریایی در حال انجام ماموریت جستجو و نجات است
[ترجمه ترگمان]نیروی دریایی در حال جستجو و نجات است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. The navy played a limited but significant role in defeating the rebellion.
[ترجمه گوگل]نیروی دریایی نقش محدود اما مهمی در شکست شورش داشت
[ترجمه ترگمان]نیروی دریایی نقش محدودی در شکست شورش ایفا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ناوگان (اسم)
armada, fleet, navy, shipping

نیروی دریایی (اسم)
armada, navy, sea power

بحریه (اسم)
armada, fleet, navy

کشتی جنگی (اسم)
navy, battleship, warship, war vessel, man-of-war

تخصصی

[نساجی] سرمه ای رنگ - آبی تیره

انگلیسی به انگلیسی

• collection of battle ships; sea branch of the military, fighting unit equipped for sea warfare
a country's navy is the part of its armed forces that is trained to fight at sea; also used to refer to the ships and equipment they use.
something that is navy or navy-blue is dark blue.

پیشنهاد کاربران

نیروی دریایی
مثال: He joined the Navy after finishing high school.
او پس از فارغ التحصیلی از دبیرستان به نیروی دریایی پیوست.
navy: نیروی دریایی
Navy در هر صورت noun هست چه معنای سرمه ای بده که البته navy blue هست و چه معنای ناوگان دریایی رو بده.
نیروی دریایی n
سرمه ای adj
اسم دارای دو معنی
نیروی دریایی
ابی کاربنی یا سرمه ای
لوبیا سفید
به سرباز صفر نیروی دریایی ارتش ناوی گفته میشه: ناوی - ناوی سوم - ناوی دوم - سر ناوی
نیروی دریایی
سرمه ای ، رنگ سرمه ای
آبی کاربنی
ببینید navy blue یعنی آبی تیره یا همون سرمه ای است اما به نظرم navy معناش کلا عوض میشه همون نیروی دریایی بهتره بگیم
سورمه ای
لاجوردی
فقط میدونم مخفف نیروی دریای آمریکاست
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس