natty

/ˈnæti//ˈnæti/

معنی: ماهر، چالاک، اراسته، پاکیزه، قشنگتر
معانی دیگر: شیک، خوش دوخت، زیبنده

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: nattier, nattiest
مشتقات: nattily (adv.), nattiness (n.)
• : تعریف: (informal) neat, well-groomed, and smartly dressed; dapper.
متضاد: scruffy
مشابه: dandy, dapper, jaunty, rakish, spruce

- She had to admit that her brother looked pretty natty in his new Italian suit.
[ترجمه گوگل] او باید اعتراف می کرد که برادرش در کت و شلوار ایتالیایی جدیدش بسیار شیک به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان] باید اعتراف می کرد که برادرش در کت و شلوار تازه اش خیلی قشنگ تر به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a natty dresser
آدم شیک پوش

2. a natty suit
یک دست لباس شیک

3. He's always been a natty dresser.
[ترجمه گوگل]او همیشه یک کمد نازک بوده است
[ترجمه ترگمان]اون همیشه یه میز قشنگ تر بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. His suitings are natty to a degree.
[ترجمه گوگل]کت و شلوارهای او تا حدی ناخوشایند هستند
[ترجمه ترگمان]suitings او تا حدی natty هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. And the natty duds and the good rocking tonight. 3
[ترجمه گوگل]و نازک و تکان دادن خوب امشب 3
[ترجمه ترگمان]و این لباس های قشنگ و the خوب امشب ۳
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Smell it almost, although the man, a natty dresser by Peter's standards, had loaded himself with aftershave.
[ترجمه گوگل]تقریباً آن را بو کنید، اگرچه آن مرد، یک کمد شیک طبق استانداردهای پیتر، خود را با افترشیو پر کرده بود
[ترجمه ترگمان]با وجود این که مرد، کمد لباس های قشنگ پیتر را بو برده بود، خود را با ادوکلن پر کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Cliff was a natty dresser.
[ترجمه گوگل]کلیف یک کمد نازک بود
[ترجمه ترگمان]کلیف هم خیلی خوشگل بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Natty, brave, kindly, and illiterate hovers between the two worlds of Indian and white man.
[ترجمه گوگل]ناتی، شجاع، مهربان و بی سواد بین دو دنیای انسان سرخپوست و سفیدپوست شناور است
[ترجمه ترگمان]Natty، شجاع، مهربان، و بی سواد بین دو دنیای مرد هندی و سفید شناور است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. With Natty Bumppo the difficulty becomes crucial.
[ترجمه گوگل]با Natty Bumppo دشواری بسیار مهم می شود
[ترجمه ترگمان]با حل این مشکل، مشکل تبدیل به یک مشکل اساسی می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I shall not frequent your society long, Natty!
[ترجمه گوگل]من مدت زیادی در جامعه شما حضور نخواهم داشت، ناتی!
[ترجمه ترگمان]من زیاد به مصاحبت شما زیاد عادت نخواهم کرد، natty!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The code named Natty Narwhal, Ubuntu 04 is slated for release in April 20
[ترجمه گوگل]کد با نام Natty Narwhal، اوبونتو 04 برای انتشار در 20 آوریل در نظر گرفته شده است
[ترجمه ترگمان]این مجموعه به نام Natty Narwhal، Ubuntu ۰۴ در تاریخ ۲۰ آوریل منتشر خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. It is impossible, however, to trick natty out in other colours than his familiar ones.
[ترجمه گوگل]با این حال، غیرممکن است که نتی را در رنگ‌های دیگری غیر از رنگ‌های آشنایش فریب دهیم
[ترجمه ترگمان]با این حال، غیرممکن است که natty را به رنگ های دیگر از رنگ های آشنای خودش بیرون بکشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Over the shirtwaist was a natty jacket, elbow-sleeved, and to the elbows she wore gloves of imitation suede.
[ترجمه گوگل]روی کمر پیراهن یک ژاکت نازک با آستین آرنج بود و تا آرنج دستکش هایی از جیر بدلی به دست داشت
[ترجمه ترگمان]روی shirtwaist پیراهن آستین بلند و آستین پیراهن آستین بلند و آرنج به آرنج زده بود و دستکش های جیر جیر به تن داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. But this guy is now rocking a natty black 'tache that looks like a fat vampire slug creeping around his mouth.
[ترجمه گوگل]اما این مرد اکنون در حال تکان دادن یک تکه سیاه نازک است که به نظر می رسد یک حلزون خون آشام چاق در اطراف دهانش می خزد
[ترجمه ترگمان]اما این مرد حالا دارد یک لکه سیاه سیاه را تکان می دهد که شبیه یک کرم خون دراکولا است که دور دهانش می خزید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. a natty little briefcase.
[ترجمه گوگل]یک کیف کوچولو
[ترجمه ترگمان]یه کیف کوچک قشنگ
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ماهر (صفت)
capable, slick, great, handy, understanding, industrious, cunning, adept, skilled, expert, skillful, proficient, skilful, dexterous, adroit, deft, dextrous, light-footed, light-handed, ingenious, workmanlike, workmanly, natty, sciential, wieldy

چالاک (صفت)
nifty, handy, smart, nimble, dexterous, adroit, deft, dextrous, mercurial, peppy, brisk, spry, nippy, pawky, sprightly, natty, frisky, prompt, lissom, lissome, lithesome

اراسته (صفت)
brisk, clean-limbed, decent, spruce, decorous, natty, politic, prissy

پاکیزه (صفت)
clean, trim, brisk, clean-limbed, neat, tidy, spruce, natty

قشنگتر (صفت)
natty

انگلیسی به انگلیسی

• smart, neat, trim (in appearance or dress)
natty people and clothes are smart and neat in appearance; an informal word.
something that is natty is smart and cleverly designed; an informal word.

پیشنهاد کاربران

بپرس