nark

/ˈnɑːrk//nɑːk/

معنی: مامور خفیه پلیس، ازردن، جاسوسی کردن
معانی دیگر: (انگلیس - خودمانی)، جاسوس، خبررسان (به پلیس)، خبرکشی کردن، لودادن، خشمگین شدن، آزرده شدن، (خودمانی) رجوع شود به: narc، انگلیس مامور خفیه پلیس

جمله های نمونه

1. nark it
(انگلیس - خودمانی) بس کردن،سکوت کردن،دم فروبستن

2. I was a bit narked by David's comment.
[ترجمه گوگل]از نظر دیوید کمی ناراحت شدم
[ترجمه ترگمان] من یه کم تحت تاثیر نظر دیوید بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He was narked to steal his neighbour's pet.
[ترجمه علی] او از دزدیدن حیوان خانگی همسایه اش خبر داشت
|
[ترجمه گوگل]او برای دزدیدن حیوان خانگی همسایه‌اش حبس شد
[ترجمه ترگمان]می خواست حیوان همسایه خود را بدزدد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. There's no need to get narked about it!
[ترجمه گوگل]نیازی نیست که در مورد آن ناراضی شوید!
[ترجمه ترگمان]لازم نیست در موردش حرف بزنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He's probably narked because he didn't see the ad himself.
[ترجمه گوگل]او احتمالاً به این دلیل است که خودش آگهی را ندیده است
[ترجمه ترگمان]احتمالا به خاطر این بود که خودش آگهی را ندیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I narked at his not telling me the news about promotion.
[ترجمه گوگل]از اینکه او اخبار ارتقاء را به من نمی‌گوید نگاه می‌کردم
[ترجمه ترگمان]به او گفتم که این خبر را در مورد ترفیع او به من نگفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I could see he was getting narked with me.
[ترجمه گوگل]می دیدم که داره با من ناز می کنه
[ترجمه ترگمان]می توانستم ببینم که دارد با من حرف می زند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. It's no use always narking.
[ترجمه گوگل]فایده ای ندارد که همیشه نادیده گرفته شود
[ترجمه ترگمان]هیچ فایده ای ندا ره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. And Davis wondered why Allen was getting narked.
[ترجمه گوگل]و دیویس تعجب کرد که چرا آلن در حال گیج شدن است
[ترجمه ترگمان]و دیویس در عجب بود که چرا الن دارد narked می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. His remarks narked me.
[ترجمه گوگل]سخنان او مرا غمگین کرد
[ترجمه ترگمان]سخنان او به من گوش می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Nursing quality is an important nark to measure hospital medical service quality. It ' s also an epitome ofthe level of whole hospital quality.
[ترجمه گوگل]کیفیت پرستاری یک معیار مهم برای سنجش کیفیت خدمات پزشکی بیمارستانی است این همچنین نمونه ای از سطح کیفیت کل بیمارستان است
[ترجمه ترگمان]کیفیت پرستاری یک nark مهم برای اندازه گیری کیفیت خدمات پزشکی بیمارستان است همچنین خلاصه ای از سطح کیفیت بیمارستان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. A nark cant keep something in dark.
[ترجمه گوگل]نارک نمی تواند چیزی را در تاریکی نگه دارد
[ترجمه ترگمان]A نمیتونه چیزی رو تو تاریکی نگه داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. It's just a little below the full nark. It'll take about a quart.
[ترجمه گوگل]فقط کمی پایین تر از نارک کامل است حدود یک لیتر طول می کشد
[ترجمه ترگمان]فقط کمی پایین تر از nark است در حدود یک لیتر جا دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. It's just a little below the full nark.
[ترجمه گوگل]فقط کمی پایین تر از نارک کامل است
[ترجمه ترگمان]فقط کمی پایین تر از nark است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Fred is a nark. He squealed.
[ترجمه گوگل]فرد نارک است جیغ کشید
[ترجمه ترگمان]فرد nark است او جیغ کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مامور خفیه پلیس (اسم)
nark

ازردن (فعل)
annoy, hurt, mortify, rile, afflict, fash, aggrieve, ail, vex, goad, prick, irk, irritate, harry, grate, harrow, gripe, nark, grit, lacerate, peeve, tar

جاسوسی کردن (فعل)
spy, stag, espy, fink, nark, pickeer

انگلیسی به انگلیسی

• narc, government officer who enforces restrictions on illegal drugs; informer, stool pigeon (british usage); bothersome person, annoying person (australian usage)

پیشنهاد کاربران

1 -
UK slang
a person, especially a criminal, who gives the police information about other criminals
انگلیسی بریتانیایی، عامیانه/ کسی، بویژه یک نفر از خود مجرمان، که اخبار افراد مجرم را به پلیس گزارش می دهد، خبرچین پلیس، نفوذی
...
[مشاهده متن کامل]

a coppers' nark
2 -
US slang
( also narc )
a police officer whose job is to catch people who produce, sell, or use illegal drugs
انگلیسی امریکایی، عامیانه/ narc هم نوشته می شود/ پلیس مبارزه با مواد مخدر
a coppers' nark
3 -
to annoy someone
فعل/ کسی را آزار و اذیت کردن
I was a bit narked by David's comment

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/nark?q=narc
جاسوس، نفوذی

بپرس