nappy

/ˈnæpi//ˈnæpi/

معنی: ابجوی قوی، چموش، لول، خواب دار، کلفت و پرزدار، قدری مست
معانی دیگر: بشقاب پیش دستی، بشقاب کوچک، (پارچه) پرزدار، کرکدار، نرم و پشمالو، (انگلیس)، ایل (نوعی آبجو کم رنگ)، (انگلیس) رجوع شود به: diaper، درفرش کلفت و پرزدار

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: a small shallow serving dish.
صفت ( adjective )
حالات: nappier, nappiest
• : تعریف: covered with nap; downy; fuzzy.

- The little bear figurine was covered with a nappy material.
[ترجمه گوگل] مجسمه خرس کوچک با مواد پوشک پوشانده شده بود
[ترجمه ترگمان] مجسمه خرس کوچولو با یه عالمه قرص پوشیده شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
• : تعریف: (chiefly British) a baby's undergarment of absorbent cloth or paper folded between the legs and fastened at the waist; diaper.

جمله های نمونه

1. Excuse me while I change the baby's nappy .
[ترجمه گوگل]ببخشید وقتی پوشک بچه رو عوض میکنم
[ترجمه ترگمان]ببخشید در حالی که آبجوی بچه رو عوض می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Most babies get nappy rash at some stage.
[ترجمه گوگل]اکثر نوزادان در مرحله ای دچار بثورات پوشک می شوند
[ترجمه ترگمان]بیشتر بچه ها تو صحنه جوش میزنن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. She can't even change a nappy.
[ترجمه گوگل]او حتی نمی تواند پوشک را عوض کند
[ترجمه ترگمان]اون حتی نمیتونه یه آبجوی دیگه رو هم عوض کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. She was changing the baby's nappy.
[ترجمه گوگل]داشت پوشک بچه را عوض می کرد
[ترجمه ترگمان]او داشت آبجوی بچه را تغییر می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Her nappy was so wet it was falling down her legs.
[ترجمه گوگل]پوشکش آنقدر خیس شده بود که روی پاهایش می افتاد
[ترجمه ترگمان]کمرش آنقدر خیس بود که پاهایش را پایین انداخته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. A disposable nappy is an excellent cover over foot poultices and retains heat.
[ترجمه گوگل]پوشک یکبار مصرف یک پوشش عالی روی ضماد پا است و گرما را حفظ می کند
[ترجمه ترگمان]کیسه یک بار مصرف روکش بسیار خوبی بر روی پاهایش می گذارد و گرما را حفظ می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. When Dave sang, he was changing the baby's nappy.
[ترجمه گوگل]وقتی دیو آواز می خواند، داشت پوشک بچه را عوض می کرد
[ترجمه ترگمان]وقتی دیو شروع به خواندن کرد، او داشت آبجوی بچه را عوض می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The nappy changes, the meal times, the endless trips round supermarkets, school times, getting dressed and so on?
[ترجمه گوگل]تعویض پوشک، زمان صرف غذا، سفرهای بی پایان در سوپرمارکت ها، زمان مدرسه، لباس پوشیدن و غیره؟
[ترجمه ترگمان]تغییرات nappy، زمان های غذا، سفره ای بی پایان به دور سوپرمارکت ها، زمان های مدرسه، لباس پوشیدن و غیره؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He needs his nappy changed.
[ترجمه گوگل]او نیاز به تعویض پوشک خود دارد
[ترجمه ترگمان] اون به نپی اون نیاز داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. This is a disposable nappy.
[ترجمه گوگل]این یک پوشک یکبار مصرف است
[ترجمه ترگمان] این یه آبجوی disposable
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I'll change her nappy.
[ترجمه گوگل]پوشکشو عوض میکنم
[ترجمه ترگمان]من او نو عوض می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Do you get dirty work like nappy changing and getting up in the night?
[ترجمه گوگل]آیا کارهای کثیف مانند تعویض پوشک و بیدار شدن در شب انجام می دهید؟
[ترجمه ترگمان]فکر می کنی کار کثیفی می کنی که نصفه شب بیدار شی و از خواب بیدار شی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. This usually means nappy editing techniques, upbeat music and striking images.
[ترجمه گوگل]این معمولا به معنای تکنیک های ویرایش پوشک، موسیقی شاد و تصاویر چشمگیر است
[ترجمه ترگمان]این کار معمولا به معنای تکنیک های ویرایش nappy، موسیقی شاد و تصاویر قابل توجه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Expose him to common smells such as nappy cream and baby powder.
[ترجمه گوگل]او را در معرض بوهای معمولی مانند کرم پوشک و پودر بچه قرار دهید
[ترجمه ترگمان]او را با بوهای عمومی مانند کرم پودر و پودر بچه نشان دهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Just fold up the nappy and dispose of it in the normal manner.
[ترجمه گوگل]فقط پوشک را تا کنید و آن را در حالت عادی دور بیندازید
[ترجمه ترگمان]فقط انقدر مست کن و از این وضع عادی خلاص شو
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ابجوی قوی (اسم)
nappy

چموش (صفت)
restive, cantankerous, outlaw, mulish, skittish, shifting, nappy, jibbing, rowdy

لول (صفت)
tight, drunk, tipsy, nappy

خواب دار (صفت)
fuzzy, sleepy, nappy, plushy

کلفت و پرزدار (صفت)
nappy

قدری مست (صفت)
nappy

انگلیسی به انگلیسی

• (archaic) strong, intoxicating, alcoholic (drink); slightly drunk, slightly intoxicated
deep bowl for food; bib or napkin for a baby; (british) diaper
a nappy is a piece of thick cloth or paper which is fastened round a baby's bottom in order to soak up its urine and faeces.

پیشنهاد کاربران

معادل بریتیش کلمه diaper
پوشک بچه
به واژه diaper توجه کنید
https://www. youtube. com/watch?v=oK57P_9wcww&t=318s

گلوله کاغذ
UK: nappy
US: diaper
پوشک بچه
She can't even change a nappy
قنداق
پوشک بچه

بپرس