mystify

/ˈmɪstəˌfaɪ//ˈmɪstɪfaɪ/

معنی: رمزی کردن، گیچ کردن
معانی دیگر: سردرگم کردن، مبهوت کردن، گیج کردن، کلک زدن، حقه سوار کردن

جمله های نمونه

1. He mystified us all by pouring his drink out of the window.
[ترجمه گوگل]او با ریختن نوشیدنی خود از پنجره همه ما را گیج کرد
[ترجمه ترگمان]با ریختن نوشیدنی از پنجره، همه ما را گیج کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. He was trying to mystify his opponent.
[ترجمه ابوالفضل] او تلاش می کرد تا رقیبش را گیج کند
|
[ترجمه گوگل]او سعی داشت حریف خود را ابهام کند
[ترجمه ترگمان]او سعی می کرد opponent را گمراه کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The audience must have been totally mystified by the plot.
[ترجمه گوگل]مخاطب باید کاملاً از طرح داستان گیج شده باشد
[ترجمه ترگمان]حضار باید به طور کامل از این طرح گیج شده باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I was mystified by her decision.
[ترجمه گوگل]من از تصمیم او مبهوت شدم
[ترجمه ترگمان]من به خاطر تصمیم او گیج شده بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Her disappearance has mystified her friends and neighbors.
[ترجمه گوگل]ناپدید شدن او دوستان و همسایگانش را مبهوت کرده است
[ترجمه ترگمان]ناپدید شدن او، دوستان و همسایگان او را مات و مبهوت کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The magician's tricks mystified the audience.
[ترجمه گوگل]ترفندهای شعبده باز حضار را حیرت زده کرد
[ترجمه ترگمان]حقه جادوگر باعث گیج شدن حضار شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I'm mystified; I just can't see how he did it.
[ترجمه گوگل]من گیج شده ام؛ من فقط نمی توانم ببینم او چگونه این کار را کرد
[ترجمه ترگمان]من گیج شده ام، فقط نمی فهمم چطور این کار را کرده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. After ten years her mystifying disappearance was still unexplained.
[ترجمه گوگل]پس از ده سال ناپدید شدن اسرارآمیز او هنوز قابل توضیح نبود
[ترجمه ترگمان]بعد از ده سال ناپدید شدن او هنوز غیرقابل توضیح بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She was genuinely mystified by her success.
[ترجمه گوگل]او واقعاً از موفقیت خود مبهوت شده بود
[ترجمه ترگمان]او واقعا از موفقیت خود گیج شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. There was something strange in her attitude which mystified me.
[ترجمه گوگل]چیز عجیبی در رفتار او وجود داشت که مرا مبهوت کرد
[ترجمه ترگمان]در رفتارش حالت عجیبی داشت که من را گیج می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Most Americans seem totally mystified by cricket.
[ترجمه گوگل]به نظر می‌رسد اکثر آمریکایی‌ها در بازی کریکت کاملاً مبهوت هستند
[ترجمه ترگمان]اکثر آمریکایی ها به طور کامل به خاطر کریکت گیج و گیج به نظر می رسند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I'm mystified ; I just cannot see how he did it.
[ترجمه گوگل]من گیج شده ام ; من فقط نمی توانم ببینم او چگونه این کار را کرد
[ترجمه ترگمان]من گیج شده ام، اما نمی فهمم که چطور این کار را کرده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I'm completely mystified about what happened in the hotel the other day.
[ترجمه گوگل]من در مورد اتفاقی که روز گذشته در هتل رخ داد کاملاً گیج هستم
[ترجمه ترگمان]من به طور کامل در مورد آنچه که در روز گذشته در هتل اتفاق افتاده بود، گیج شدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Snake charming is always fascinating and at times mystifying.
[ترجمه گوگل]جذابیت مار همیشه جذاب و در مواقعی اسرار آمیز است
[ترجمه ترگمان]همیشه مسحور کننده است، همیشه حیرت می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

رمزی کردن (فعل)
code, mystify, encode, codify

گیچ کردن (فعل)
puzzle, mystify

انگلیسی به انگلیسی

• cause to be mysterious, make obscure; perplex, puzzle, cause a person to be unable to understand
something that mystifies you is impossible to explain or understand.

پیشنهاد کاربران

پیچیده کردن
در هاله ای از ابهام پیچیدن
( منبع: فرهنگ معاصر هزاره )
مسحور کردن
گیج شدن کسی به دلیل انجام شدن کاری عجیب یا غیر ممکن.

بپرس