mustache

/ˈməˌstæʃ//məˈstɑːʃ/

معنی: سبیل
معانی دیگر: بروت

جمله های نمونه

1. handlebar mustache
سبیل چخماقی

2. his mustache grew
سبیل او در آمد.

3. walrus mustache
سبیل والروسی،سبیل آویخته

4. he grew a mustache
او سبیل گذاشت.

5. he waxes his mustache
او سبیل خود را با موم چرب می کند.

6. to trim one's mustache
سر سبیل خود را زدن (اصلاح کردن)

7. ali shaved off his mustache
علی سیبیلش را زد.

8. they singed the ottoman king's mustache
آنها سبیل سلطان عثمانی را دود دادند.

9. amjadi turns the ends of his mustache up
امجدی انتهای سبیل خود را به بالا تاب می دهد.

10. I need to trim my mustache.
[ترجمه گوگل]باید سبیلم را کوتاه کنم
[ترجمه ترگمان]باید سبیل هامو درست کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He wore a fake mustache in a ruse to conceal his identity.
[ترجمه گوگل]او برای پنهان کردن هویت خود، سبیل های ساختگی را در یک حیله به سر می کرد
[ترجمه ترگمان]اون یه سبیل مصنوعی داشت که هویتش رو مخفی کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He laughed, smoothing breadcrumbs out of his mustache and brushing them off his coat and lap.
[ترجمه Mohammad mobin momeni] او خندید و تکه نان را از روی سبیلش کشید و از روی لباسش پاک کرد.
|
[ترجمه گوگل]خندید، آرد سوخاری را از سبیل‌هایش صاف کرد و آن‌ها را از روی کت و بغلش پاک کرد
[ترجمه ترگمان]او خندید و تکه نان را از روی سبیلش کشید و از روی لباسش پاک کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He pressed a large white mustache on to his upper lip.
[ترجمه گوگل]سبیل سفید بزرگی را روی لب بالاییش فشار داد
[ترجمه ترگمان]سبیل سفیدش را روی لب بالایی اش گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. White beard, formidable mustache, and bushy white eyebrows did nothing to make him look grandfatherly.
[ترجمه گوگل]ریش سفید، سبیل مهیب، و ابروهای سفید پرپشت هیچ کاری برای پدربزرگ جلوه دادن او نداشتند
[ترجمه ترگمان]ریش سفید و سبیل پرپشت و ابروهای پرپشت سفیدش هیچ کاری نمی کرد که او را ببیند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He was slight, with a little mustache, and he did love to dress.
[ترجمه گوگل]او کوچک بود، با سبیل کمی، و عاشق لباس پوشیدن بود
[ترجمه ترگمان]باریک اندام بود، با سبیل کوچکی، و عاشق لباس پوشیدن بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. She put the mustache back and pressed it with her thumb.
[ترجمه گوگل]سبیل را عقب گذاشت و با انگشت شستش فشار داد
[ترجمه ترگمان]سبیلش را پس کشید و با انگشت شست آن را فشرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سبیل (اسم)
mustache, mustachio, palpus, moustache

انگلیسی به انگلیسی

• hair which grows on a man's upper lip; similar hair growth on an animal (also moustache)

پیشنهاد کاربران

mustache ( n ) ( mʌst�ʃ ) =a line of hair that a man allows to grow on his upper lip
Mustache
سیببل میشه
ریش سبیل
( سبیل ) : mustache : the hair that a man can grow on his upper lip
He had a thick black mustache : او یک سبیل ضخیم مشکی داشت.
Stache در امریکا گفته میشه
سبیل
سیبیل مشدی
به نظر من سیبیل می شود

ریش

بپرس