mumble

/ˈməmbl̩//ˈmʌmbl̩/

معنی: من من کردن، زیر لب سخن گفتن
معانی دیگر: زیر لبی گفتن، با دهان تقریبا بسته گفتن، دندیدن، سخن یا صدای زیرلبی، لند، (نادر - با لثه های بی دندان) جویدن (مانند پیران)

جمله های نمونه

1. when he got behind the podium, he drew a blank and started to mumble
وقتی پشت میز خطابه رفت حواسش پرت شد و به من من کردن افتاد.

2. Ricky mumbled his awkward apology.
[ترجمه گوگل]ریکی عذرخواهی ناخوشایند خود را زیر لب گفت
[ترجمه ترگمان]ریکی از عذرخواهی ناشیانه لب به لب آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. This speech course will encourage you to stop mumbling and to speak more distinctly.
[ترجمه گوگل]این دوره آموزشی شما را تشویق می کند که زیر لب نروید و واضح تر صحبت کنید
[ترجمه ترگمان]البته این سخنرانی شما را تشویق خواهد کرد که من را متوقف کنید و واضح تر صحبت کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. When the witness continued to mumble, the judge asked him to speak up.
[ترجمه گوگل]هنگامی که شاهد به زمزمه کردن ادامه داد، قاضی از او خواست که صحبت کند
[ترجمه ترگمان]وقتی شاهد زیر لب زمزمه کرد قاضی از او خواست که بلند صحبت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He spoke in a low mumble, as if to himself.
[ترجمه مریم سالک زمانی] چنان آرام زیرلبی حرف میزد که انگار داره با خودش صحبت میکنه.
|
[ترجمه گوگل]با زمزمه ی آهسته صحبت می کرد، انگار با خودش
[ترجمه ترگمان]با صدایی آهسته و آهسته، چنانکه گویی باخود حرف می زد، گفت:
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Speak up. Don't mumble!
[ترجمه Amirjcat] بلند صحبت کن، من من نکن
|
[ترجمه مریم سالک زمانی] اینقدر من من نکن، واضح و شمرده بگو!
|
[ترجمه گوگل]صحبت کن زمزمه نکن!
[ترجمه ترگمان]حرف بزن من من کنان می گویم: ممبل!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. "Well," he conceded, "I do sometimes mumble a bit. "
[ترجمه گوگل]او اذعان کرد: «خب، من گاهی اوقات کمی زمزمه می کنم »
[ترجمه ترگمان]او تصدیق کرد: \" بسیار خوب، من گاهی کمی گریه می کنم \"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I wish you wouldn't mumble I can't hear you clearly.
[ترجمه گوگل]کاش زمزمه نمی کردی من نمی توانم صدایت را واضح بشنوم
[ترجمه ترگمان]ای کاش زمزمه نمی کردی که من صدات رو بشنوم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Don't mumble -- I can't hear what you're saying.
[ترجمه Amirjcat] من من نکن، نمیشنوم چی داری میگی
|
[ترجمه گوگل]زمزمه نکن -- نمی شنوم چه می گویی
[ترجمه ترگمان]زمزمه می کنم: من من نمی تونم بشنوم چی میگی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. But Alice's voice had deteriorated into a droning mumble, the words slurred and joined almost into one continuous sound.
[ترجمه گوگل]اما صدای آلیس به زمزمه‌ای بدتر شده بود، کلمات نامفهوم و تقریباً به یک صدای پیوسته پیوستند
[ترجمه ترگمان]اما صدای آلیس در وز وز وز وز خاموش شده بود، کلمات نامفهوم و تقریبا به یک صدا پیوسته بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Don't mumble or spit at it.
[ترجمه گوگل]به آن زمزمه نکنید و تف نکنید
[ترجمه ترگمان]غرغر نکن و به آن تف نکن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Kaye could only mumble an apology.
[ترجمه گوگل]کای فقط می توانست عذرخواهی کند
[ترجمه ترگمان]کی \"میتونه فقط یه عذرخواهی کنه\"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Slaves mumble, workers grumble and students mutter.
[ترجمه گوگل]برده ها غر می زنند، کارگران غر می زنند و دانشجویان غر می زنند
[ترجمه ترگمان]کارگران غرولند می کنند و دانش آموزان زیر لبی حرف می زنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. All I could do was mumble that I regretted I hadn't taken my degree.
[ترجمه گوگل]تنها کاری که می توانستم بکنم این بود که زمزمه کنم که پشیمانم از اینکه مدرکم را نگرفتم
[ترجمه ترگمان]تنها کاری که می توانستم بکنم این بود که افسوس بخورم که از این کار پشیمان نشده ام
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Whenever the subject comes up, officials tend to mumble about uncertainties.
[ترجمه گوگل]هر زمان که موضوع مطرح می شود، مقامات تمایل دارند در مورد عدم قطعیت ها زیر و رو کنند
[ترجمه ترگمان]هر زمان که موضوع مطرح می شود، مقامات تمایل دارند در مورد عدم قطعیت پچ پچ کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. I have heard people who read badly mumble to themselves.
[ترجمه گوگل]من شنیده ام افرادی که بد می خوانند با خود زمزمه می کنند
[ترجمه ترگمان]من مردمی را شنیده ام که زیر لب به خودشان پچ پچ می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Mumble: They could have eaten you.
[ترجمه Mrjn] مِن و من کنان:اون ها ممکن بود شما رو بخورن
|
[ترجمه گوگل]زمزمه: آنها می توانستند تو را بخورند
[ترجمه ترگمان] اونا می تونن تو رو بخورن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

من من کردن (فعل)
murmur, maunder, fumble, mutter, chunter, haw, mumble

زیر لب سخن گفتن (فعل)
mumble

انگلیسی به انگلیسی

• speak in a low voice, speak unintelligibly; chew without teeth
if you mumble, you speak in a very quiet and indistinct way.

پیشنهاد کاربران

chunter, fumble, muddle, mump, murmur, mutter, swallow
من من کردن، زیر لب سخن گفتن، لکنت زبان پیدا کردن
تته پته کردن، به لکنت افتادن.
mumble ( v ) =to speak or say sth in a quiet voice, in a way that is not clear, e. g. He mumbled an apology and left. mumble ( n ) ( also mumbling ) e. g. I tried to make sense of his mumblings.
mumble
من من کردن، نامشخص حرف زدن
آقای عجمنده، منمنیدن؟ واقعا؟ شوخی می کنید؟ :||
ور ور کردن
Murmur =mumble
بلغوریدن.
زیرلبیدن
لندیدن
مِنمِنیدن.
زیر لب چیزی گفتن
زیره لب کردن
زمزمه
غرولند کردن
پیام قبلی کامل نیومد متاسفانه : ) )
Mumble: ➡️زیر لب چیزی گفتن، من من کردن 😗

Mumble: ➡️زیر لب چیزی😗
خیلی راحت عرض کنم به کسی گفته میشه که در هنگام حرف زدن انگار چسب ریختن تو دهنش و کلمات رو درست تلفظ نمیکنه. . .
که در عرصه موزیک رپ این هم طرفدارانی داره که رپر های معروف اون رو یک نوع ضعف و ناتوانی میدونن و اونارو رد میکنن. . .
حرف زدن با باز کردن خیلی کم دهان و به صورت نامفهوم - زیر لب حرف زدن
نامفهوم حرف زدن
بلغور کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٩)

بپرس