move on


یکجا نه ایستید، قدم بزنید

جمله های نمونه

1. It was a bold move on their part to open a branch of the business in France.
[ترجمه گوگل]این اقدام جسورانه ای از سوی آنها بود که شعبه ای از این تجارت را در فرانسه افتتاح کردند
[ترجمه ترگمان]این یک حرکت جسورانه به سهم خود برای افتتاح شعبه ای از کسب وکار در فرانسه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Come on, you two, get a move on!
[ترجمه گوگل]بیا، شما دو نفر، حرکت کنید!
[ترجمه ترگمان]زود باشید، شما دوتا، یه تکونی به خودتون بدین
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The tears happen. Endure, grieve, and move on. The only person who is with us our entire life, is ourselves. Be ALIVE while you are alive.
[ترجمه گوگل]اشک اتفاق می افتد تحمل کن، غصه بخور، و ادامه بده تنها کسی که در تمام زندگی با ماست، خودمان هستیم تا زنده ای زنده باش
[ترجمه ترگمان]اشک از چشمانم جاری می شود Endure، اندوهگین، و به راه خود ادامه می دهد تنها کسی که تمام عمر خود را با ما می گذراند خود ماست در حالی که زنده هستی، زنده باش
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The wardrobe was too heavy for me to move on my own.
[ترجمه گوگل]کمد لباس خیلی سنگین بود که نمی توانستم خودم حرکت کنم
[ترجمه ترگمان]کمد لباس برای من خیلی سنگین بود که به تنهایی حرکت کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. We'd better get a move on before it rains.
[ترجمه NGR] بهتر است حرکت کنیم قبل از اینکه باران ببارد
|
[ترجمه گوگل]بهتر است قبل از باران حرکت کنیم
[ترجمه ترگمان]بهتر است قبل از این که باران ببارد حرکت کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. MOVE ON doesn't mean you'll forget all the memories. You'll still remember it, but it doesn't affect you anymore.
[ترجمه گوگل]MOVE ON به این معنی نیست که تمام خاطرات را فراموش خواهید کرد شما هنوز آن را به خاطر خواهید آورد، اما دیگر بر شما تأثیری نمی گذارد
[ترجمه ترگمان]جابجایی به این معنی نیست که همه خاطرات را فراموش خواهی کرد تو هنوز اونو به یاد میاری، اما دیگه تاثیری روی تو نداره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. To remember, to let go, and to move on.
[ترجمه گوگل]به خاطر سپردن، رها کردن و ادامه دادن
[ترجمه ترگمان]برای اینکه به یاد داشته باشم که بگذارم برود و برود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Don't halt here. Move on, move on!
[ترجمه گوگل]اینجا توقف نکن حرکت کن، ادامه بده!
[ترجمه ترگمان]اینجا توقف نکن ! زود باش، زود باش
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Tell Harry to get a move on.
[ترجمه گوگل]به هری بگو حرکت کنه
[ترجمه ترگمان]به هری بگو حرکت کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The governor has yet to move on any of the recommendations in the report.
[ترجمه گوگل]فرماندار هنوز در مورد هیچ یک از توصیه های این گزارش حرکت نکرده است
[ترجمه ترگمان]فرماندار هنوز به هیچ کدام از توصیه ها در این گزارش حرکت نکرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The government won't move on this issue.
[ترجمه گوگل]دولت در این زمینه حرکتی نخواهد کرد
[ترجمه ترگمان]دولت این مساله را ادامه نخواهد داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Now, can we move on and discuss the vital business of the day, please.
[ترجمه گوگل]حالا، لطفاً می‌توانیم ادامه دهیم و در مورد تجارت حیاتی روز بحث کنیم
[ترجمه ترگمان]حالا، می شه حرکت کنیم و راجع به کار حیاتی روز صحبت کنیم، لطفا
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. We need to get a move on if we're going to catch that train.
[ترجمه گوگل]اگر می‌خواهیم آن قطار را بگیریم، باید حرکتی را ادامه دهیم
[ترجمه ترگمان]اگر می خواهیم سوار قطار شویم باید حرکت کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Well, let's move on to the next item.
[ترجمه گوگل]خب بریم سراغ مطلب بعدی
[ترجمه ترگمان] خب، بیا بریم سراغ مورد بعدی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. When you finish, move on to the next exercise.
[ترجمه گوگل]پس از اتمام، به تمرین بعدی بروید
[ترجمه ترگمان]وقتی که تمام کردید، به تمرین بعدی بروید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• continue on, move forward

پیشنهاد کاربران

to go on to a different place, subject, activity, etc.
accepting the end of the relationship,
جابجایی ٬ اسباب کشی
پشت سر گذاشتن
یک کاری را متوقف و به کار دیگری پرداختن، یا سراغ کار دیگری رفتن.
برای مثال:
After the instructor showed us how to build up our leg muscles, he moved on to exercises for the arms.
پس از اینکه مربی به ما نشان داد که چگونه ماهیچه های پای خود را تقویت کنیم، سر وقت تمرینات بازوها رفتیم.
...
[مشاهده متن کامل]

متفرق کردن جمعیت هم معنی مید:
Move on! Don’t stop here!
یالا حرکت کنید، متفرق شوید، اینجا نه ایستید.

I can't come back there again
Move on
یعنی رد شو از این موضوع یا بگذر از این موضوع
to accept that a situation has changed and be ready to deal with new experiences
https://dictionary. cambridge. org/dictionary/english/move - on
دل کَندَن
( یکی از کاربردهاش وقتیه که دو نفری که عاشق بودن و جدا شدن، دیگه حسی به هم نداشته باشن و رفته باشن پی زندگی خودشون. اینطوری میگیم از هم دل کندن. این معنی توی آهنگ ها خیلی زیاد استفاده میشه. )
move on . . . .
رفتن به. .
move on to the next section
رفتن به بخش بعدی
حرکت به گام یا پله یا مرحله. . . بعد. . .
👈خب طبیعیه وقتی تو رابطه رمانتیک به نتیجه خوبی نمیرسن . . . موو آن میکنن همون گیو آپ
...
[مشاهده متن کامل]

👇فرق move on با give up👇
give up دست برداشتن ( بی خیال رابطه شدن و قطع رابطه رمانتیک. . . (
move on رد شدن ، گذر کردن ، عبور کردن

کنار آمدن
Time move on
زمان بگذرد. زمان به جلو بیاید.
بیخیال شدن، رفتن پی کار خود، رد کار خود رفتن، خسته شدن و رها کردن
جابه جا شدن
جابه جا کردن
Move on یعنی
گذشتن
رد شدن
ادامه دادن
بیخیال شدن
ترک کردن
و . . . . .
عزیمت، پیش رفتن به سوی؛ وقتی کاری مراحل مختلف دارد، رفتن از مرحله ای به مرحله ی دیگر
• ترک کردن ( بخصوص بخاطر مانع شدن دیگران )
• شروع به انجام دادن چیزی جدید یا پیشرفت کردن
try to move on your problems
سعی کن مشکلاتت رو پشت سر بذاری
رفتن
چیز جدید شروع کردن
تغییر دیدگاه ، عقیده ، نظر دادن
عوض شدن از نظر باورها
قیدش رو زدم
دیگه برام تموم شده
دیگه فکرش رو نمیکنم
پشت سر گذاشتم
گذر کردن
بگذریم، بی خیال.
بچه دار شدن و یه حرکت به زندگی دادن.

Get a move on: جنبیدن، عجله کردن
پیچیدن به معنی فرار
( به کار دیگری ) پرداختن، سرِ ( کار دیگری ) رفتن
کنار آمدن و گذشتن از چیزی یا اتفاقی
you need to move on
بیشتر منظور بیخیال شدن یه موضوع هست که اغلب برای روابط عاشقانه وقتی میاد به معنای از فکر طرف کانلا بیرون اومده.
پرداختن به کاری/چیزی، رسیدگی کردن
( عبارت فعلی ) حرکت کردن، ادامه دادن
گذشتن از . . .
پیشروی کردن، سرپا شدن
عوض کردن موضوع در یک مکالمه، در یک کتاب و . . . . .
بیخیال ِ چیزی شدن
گذر کردن ( از موضوعی )
رها کردن
بیخیال شدن
سرو سامون گرفتن
1. ترک کردن 2. پیشرفت داشتن
برویم به سراغِ، بریم سراغِ
Let's move on
بریم سر اصل مطلب
ورود کردن ٬ وارد شدن
ادامه دادن
to begin to focus on sb or sth else
to take action on sth
این کلمه معانی مختلفی داره:
اگه اول جمله بیاد، حالت امری میگیره به معنی: 1 - حرکت کن، بجنب، برو. . .
2 - move someone or something on: کسی یا چیزی را حرکت دادن
3 - move on ( to something ) : تغییر یکی موضوع یا فعالیت
4 - move on someone: اغوا کردن کسی ، از راه به در کردن کسی
5 - move on something: انجام کاری در مورد چیزی
6 - move on: به حرکت، سفر یا فعالیتی ادامه دادن بدون وقفه
7 - ترک کردن جایی
8 - رد شدن از موضوعی
https://idioms. thefreedictionary. com/Move On
ترک کردن
مث اهنگ انریکه
I know yuo moved on
میدونم ک رفتی و ترکم کردی
کنار آمدن ( با ) - راه آمدن ( با ) - فراموش کردن
فراموش کردن، پیشرفت کردن
ادامه کار
به جلو رفتن
ترک کردن مکان فعلی و رفتن به مکانی جدید
عوض شدن احوال
ادامه یافتن، توقف پیدا نکردن
جدا شدن در یک رابطه، ترک کردن.
It's time we move on.
تغییر دادن شغل یا کلاس - یا توسعه دادن و تغییر دادن
پیش رفتن ، رد شدن از
ول کردن
فراموش کردن
Forget
شروع کردن
لاپوشانی کردن
ترک کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٥٨)

بپرس