move off


عزیمت کردن، رفتن، راهی شدن

جمله های نمونه

1. Engage first gear and move off.
[ترجمه گوگل]دنده اول را ببندید و حرکت کنید
[ترجمه ترگمان]ابتدا لوازم عکاسی را شروع کنید و حرکت کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. When it's icy, move off in second.
[ترجمه گوگل]وقتی هوا یخ زد، در ثانیه حرکت کنید
[ترجمه ترگمان]وقتی هوا سرد است، از جایش بلند می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. This driving mode allows you to move off in third gear to reduce wheel-spin in icy conditions.
[ترجمه گوگل]این حالت رانندگی به شما امکان می دهد با دنده سوم حرکت کنید تا چرخش چرخ را در شرایط یخبندان کاهش دهید
[ترجمه ترگمان]این حالت رانندگی به شما این امکان را می دهد که دنده سوم را حرکت دهید تا چرخش چرخ را در شرایط یخ زده کاهش دهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Let's move off this subject now, shall we?
[ترجمه گوگل]حالا بیایید این موضوع را کنار بگذاریم، درست است؟
[ترجمه ترگمان]بیا از این موضوع بگذریم، باشه؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Always check behind the car before you move off.
[ترجمه گوگل]همیشه قبل از حرکت پشت ماشین را چک کنید
[ترجمه ترگمان]همیشه قبل از اینکه بری دنبال ماشین بگرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She opened the door and watched him move off down the corridor.
[ترجمه گوگل]در را باز کرد و او را تماشا کرد که در راهرو حرکت کرد
[ترجمه ترگمان]او در را باز کرد و او را دید که از راهرو خارج شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Can't move off this confounded sofa.
[ترجمه گوگل]نمی توانم از این مبل گیج بروم
[ترجمه ترگمان]نمی توانم از این مبل لعنتی بگذرم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. However, the vehicle seems slower to move off.
[ترجمه گوگل]با این حال، به نظر می رسد خودرو کندتر حرکت می کند
[ترجمه ترگمان]با این حال، به نظر می رسد که اتومبیل آهسته تر حرکت می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I want to move off campus.
[ترجمه گوگل]من می خواهم از دانشگاه خارج شوم
[ترجمه ترگمان]من می خوام از محوطه دانشگاه برم بیرون
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. A history moisture move off the man of pen, leaving Canruo stars of the poetry chapter.
[ترجمه گوگل]رطوبت تاریخ از مرد قلم فرو می رود و ستارگان کانرو فصل شعر را ترک می کند
[ترجمه ترگمان]رطوبت تاریخی مرد قلم را از تن جدا می کند و ستاره های Canruo را در این فصل به جای می گذارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. We move off towards the smell of the toxic shopfloor.
[ترجمه گوگل]به سمت بوی کف مغازه سمی حرکت می کنیم
[ترجمه ترگمان]به سمت بو of سمی حرکت می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Hikers and bicyclists should move off the trail to the downhill side.
[ترجمه گوگل]کوهنوردان و دوچرخه سواران باید از مسیر به سمت سراشیبی حرکت کنند
[ترجمه ترگمان]Hikers \"و\" bicyclists \"باید از مسیر پایین به سمت پایین حرکت کنن\"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The lorries were lined up, ready to move off.
[ترجمه گوگل]کامیون ها به صف شده بودند و آماده حرکت بودند
[ترجمه ترگمان]The آماده حرکت بودند و آماده حرکت بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. When the Haydonite began to move off in the direction of Max's Alpha, elevating some as he hovered along the rim of the chute, Rick chinned Bela's frequency.
[ترجمه گوگل]هنگامی که هایدونیت شروع به حرکت در جهت آلفای مکس کرد، در حالی که او در امتداد لبه ناودان شناور بود، برخی از آنها را بالا می برد، ریک فرکانس بلا را کاهش داد
[ترجمه ترگمان]وقتی که Haydonite شروع به حرکت در جهت آلفا کردند، بعضی از آن ها وقتی که در حاشیه of پرسه می زد، فرکانس Rick ریک Bela را بالا برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

پیشنهاد کاربران

In some cases, move off something/ move on ( to something )
means to change from one subject to another when talking or writing.
سراغ موضوع جدیدی رفتن، به مسئله دیگری پرداختن
Examples:
...
[مشاهده متن کامل]

Let's move off this subject now, all right?
Can we move on to the next discussion please?
This topic's been covered now so let's move on to the next topic on the agenda.

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/move-off-on-to• https://zabanshenas.com/english/phrasal-verbs/phrasal-verbs-with-m/move-on/
برداشتن از روی جایی مثلا
She moved her bag off the table.
او کیفش و از روی میز برداشت
ترک کردن.
move your issues off of the road = نژادتو از روی جاده حرکت بده ( ببر بیرون )
این یک فعل عبارتی جدا نشدنی می باشد به معنای تغییر دادن یک چیز یا یک کار با یک چیز یا کار دیگر. برای مثال جابه جا کردن خانه ای به خانه ی دیگر
ترک کردن

بیرون آمدن

بپرس