mouse

/ˈmaʊs//maʊs/

معنی: ماوس، موش، موش خانگی، موش گرفتن، جستجو کردن
معانی دیگر: (جانورشناسی) موش (به ویژه گونه ی mus musculus)، (نادر) آدم بزدل، ترسو، شکار کردن، (نادر - خطاب مهرآمیز) خانم، دختر، (خودمانی) بادکردگی و سیاهی زیر چشم (در اثر ضربه)، (کامپیوتر) ماوس، موشواره، مشتنی، مشتانه، لغزانه

جمله های نمونه

1. mouse poison
مرگ موش

2. the mouse ducked its head in and out of its hole
موش سرش را از سوراخ خارج و داخل می کرد.

3. the mouse kept bobbing its head in and out of the hole
موش مرتب سرش را از سوراخ بیرون می آورد و تو می کرد.

4. the mouse was caught in a trap
موش در تله گیر افتاد.

5. the cat pursued the mouse
گربه موش را تعقیب کرد.

6. the lion devoured the mouse
شیر موش را بلعید.

7. (as) quiet as a mouse
بی سر و صدا،پاورچین،کاملا آرام

8. game of cat and mouse
بازی موش و گربه،بازی قویتر با ضعیف تر

9. homa was frightened by a mouse
هما از موش ترسید.

10. the cat sprang toward the mouse
گربه جست به طرف موش

11. suddenly she became still as a mouse
ناگهان مثل موش ساکت شد.

12. as soon as i opened the hatch a mouse popped out
تا دریچه را باز کردم یک موش بیرون پرید.

13. the women shrieked at the sight of the mouse
زن ها با دیدن موش جیغ کشیدند.

14. the wing of a bat and the foreleg of a mouse are homologous
بال خفاش و دست موش ساختمانی مشابه دارند.

15. when it comes to standing up to his wife, he is a mouse
او مثل موش از زنش می ترسد.

16. The mountain has brought forth a mouse.
[ترجمه گوگل]کوه یک موش بیرون آورده است
[ترجمه ترگمان]کوه یک موش آورده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Though thy enemy seem a mouse, yet watch him like a lion.
[ترجمه گوگل]اگر چه دشمن تو موش به نظر می رسد، اما او را مانند یک شیر تماشا کن
[ترجمه ترگمان]هر چند دشمن تو موش به نظر می رسه، با این حال مثل یه شیر مراقب او باش
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. I held the mouse by its tail.
[ترجمه amir1234] من موش را از دمش گرفتم.
|
[ترجمه گوگل]موش را از دمش گرفتم
[ترجمه ترگمان]من موش را دم دمش نگه داشتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. We've got a mouse in the house.
[ترجمه گوگل]ما یک موش در خانه داریم
[ترجمه ترگمان]ما یک موش توی خانه داریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. The mouse nibbled at the peanuts.
[ترجمه گوگل]موش به بادام زمینی نیش زد
[ترجمه ترگمان]موش به بادام زمینی گاز زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. The noun " mouse " is the singular form of " mice " .
[ترجمه گوگل]اسم " موش " مفرد " موش " است
[ترجمه ترگمان]اسم \"موش\"، فرم منحصر به فرد \"موش\" است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. The cat laid a dead mouse at my feet.
[ترجمه گوگل]گربه یک موش مرده را زیر پای من گذاشت
[ترجمه ترگمان]گربه موش مرده را روی پای من گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. A mouse darted out of the closet and ran across the room.
[ترجمه گوگل]یک موش از کمد بیرون آمد و در اتاق دوید
[ترجمه ترگمان]موشی از کمد بیرون دوید و از اتاق بیرون دوید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ماوس (اسم)
mouse

موش (اسم)
rat, mouse

موش خانگی (اسم)
mouse

موش گرفتن (فعل)
rat, mouse

جستجو کردن (فعل)
search, attempt, quest, seek, grub, scour, look for, ransack, fish, comb, mouse, snook

تخصصی

[کامپیوتر] ماوس، موش - دستگاه ورودی کامپیوتر که با حرکت آن در اطراف میز کامپیوتر و فشار یک یا دو دکمه به کار می رود.با حرکت دادن ماوش، یک اشاره گر بر روی صفحه نمایش حرکت می کند. ( نگاه کنید به mouse pointer ) . رابطهای گرافیکی کاربر ( مانند میکروسافت ویندوز و سیستم عامل مک اسنتاش ) همواره از ماوس استفاده می کنند.برنامه های ترسیم و نقاشی نیز بسیار وابسته به این دستگاه ورودی اند. نگاه کنید به program ; Macitosh ; Windows trackball ; draw program; paint دو روش برای اتصال دستگاه ماوس به کامپیوتر سازگار با PC وجود دارد : اتصال ماوس به کامپیوتر به وسیله افزودن یک کارت آداپتور به کامپیوتر، یا اتصال ماوس سری به ورودی سری کامپیوتر . - ماوس، موش .
[برق و الکترونیک] موش وسیله جانبی کامپیوتر که حرکت آن روی صفحه افقی سبی حرکت مکان نما روی صفحه ی مونیتورکامپیوتر، در همان جهت می شود .
[ریاضیات] ماوس، موش، موشواره

انگلیسی به انگلیسی

• small rodent with a long tail and a pointy face with little round ears; hand-size input device with buttons that when moved across a surface causes the cursor on the screen to move in the same direction (computers); coward, shy person (slang)
catch mice, hunt for mice (especially of cats and large birds which prey on mice); maneuver a computer mouse, position the computer cursor in a certain place by moving the mouse (computers)
a mouse is a small furry animal with a long tail.
a mouse is a hand-held device that you use with a computer system. by moving it over a flat surface and pressing its buttons, you can move the cursor around the screen and perform certain operations without using the keyboard.

پیشنهاد کاربران

موش، موش خرما
مثال: There was a small mouse hiding in the corner.
یک موش کوچک در گوشه ای مخفی شده بود.
اگه اینجوریه پس فرقش باrat چیه
خب
Mouse موش خانگی موش هایی ک کوچولون مثل همستر
ولی ran موش هایی ک تو اشغال پیدا میشن و زشتن
و کاملا متفاوتن
mouse ( رایانه و فنّاوری اطلاعات )
واژه مصوب: موشی
تعریف: دستگاه الکترونیکی کوچکی که به رایانه متصل شود و با حرکت دادن آن بتوان مکان‏نما را بر روی صفحۀ نمایش جابه‏جا کرد و با دکمه‏های آن به سامانه فرمان هایی داد
موش خانگی
موش خونگی

Mouse تغییر یافته ی موش فارسی در زبان شناسی " س" به " ش" و بلعکس قابل تغییر است .
موش

موش🐭🐭
🐭🐭 موش
موش
mouse معانی مختلفی دارد از جمله موش، ماوس کامپیوتر و۰۰۰ همچنین s جمع نیز نمیگیرد
mouse از اسامی بی قاعده محسوب می شود و جمع آن sنمیگیرد بلکه mice هست
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس