motorized


یکان موتورى علوم نظامى : یکان موتوریزه محمول موتورى

جمله های نمونه

1. motorized infantry units
یکان های موتوری پیاده نظام

2. motorized police
پلیس سوار بر موتور یا اتومبیل

3. motorized vehicles
وسائط نقلیه موتوری

4. a motorized farm
مزرعه ی مجهز به وسائل موتوری

5. a motorized wheelchair
صندلی چرخی موتور دار

6. he commanded a motorized regiment
او یک هنگ موتوری را فرماندهی می کرد.

7. His writings on motorized warfare dominated strategic thinking in the 1930s.
[ترجمه گوگل]نوشته های او در مورد جنگ موتوری بر تفکر استراتژیک در دهه 1930 تسلط یافت
[ترجمه ترگمان]نوشته های او در مورد جنگ موتوری بر تفکر استراتژیک در دهه ۱۹۳۰ تسلط داشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. It looks like a motorized version of a child's two-wheeled scooter.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد یک نسخه موتوری از اسکوتر دو چرخ کودک باشد
[ترجمه ترگمان]شبیه به یک وسیله موتور سیکلت دو چرخ یک بچه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. We designed motorized shopping carts with everything from compact disc players to built-in price scanners.
[ترجمه گوگل]ما سبدهای خرید موتوری را با همه چیز از پخش کننده دیسک فشرده تا اسکنر قیمت داخلی طراحی کردیم
[ترجمه ترگمان]ما کارت های خرید موتور دار را با همه چیز از دستگاه های دیسک فشرده برای اسکنرهای قیمت طراحی کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Motorized barges, sampans and lighters were moving on the water.
[ترجمه گوگل]لنج های موتوری، سمپان و فندک روی آب حرکت می کردند
[ترجمه ترگمان]قایق های motorized و sampans و فندک روی آب حرکت می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He rode his motorized wheelchair out into the cold morning and onto the shoulder of the slick road, then wheeled himself into the winter wind for two miles to reach his duty station.
[ترجمه گوگل]او با ویلچر موتوری خود را تا صبح سرد بیرون آورد و روی شانه جاده صاف رفت، سپس خود را به طول دو مایل در باد زمستانی چرخاند تا به ایستگاه وظیفه خود برسد
[ترجمه ترگمان]روی ویلچر نشست و صبح سرد و سرد روی شانه جاده لیز نشست و بعد خود را به سمت باد زمستانی راند و برای رسیدن به ایستگاه duty به راه افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The Main Control Desk controls the motorized and pneumatic powered function of the pot area equipment plus the air supply system from the operator's pulpit.
[ترجمه گوگل]میز کنترل اصلی عملکرد موتوری و پنوماتیکی تجهیزات منطقه قابلمه به اضافه سیستم تامین هوا از منبر اپراتور را کنترل می کند
[ترجمه ترگمان]میز کنترل اصلی، عملکرد موتور motorized و پنوماتیک تجهیزات ناحیه قهوه جوش به علاوه سیستم تامین هوا از منبر اپراتور را کنترل می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The computer interprets the signals and commands the motorized wheelchair.
[ترجمه گوگل]کامپیوتر سیگنال ها را تفسیر می کند و به ویلچر موتوری فرمان می دهد
[ترجمه ترگمان]کامپیوتر سیگنال ها را تفسیر می کند و از ویلچر استفاده می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I have a car, a land-based motorcycle, a motorized water sports, a spa, and more.
[ترجمه گوگل]من یک ماشین، یک موتور سیکلت زمینی، یک ورزش آبی موتوردار، یک اسپا و غیره دارم
[ترجمه ترگمان]من یک ماشین دارم، یک موتور سیکلت زمینی، یک ورزشی آب معدنی، یک چشمه آب معدنی، و بیشتر
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The motorized threshing machine has been important harvesting machinery in agricultural production in Heilongjiang Province.
[ترجمه گوگل]ماشین خرمن کوب موتوری ماشین آلات برداشت مهم در تولید کشاورزی در استان هیلونگجیانگ بوده است
[ترجمه ترگمان]ماشین خرمن motorized دارای ماشین آلات برداشت مهم در تولید کشاورزی در استان Heilongjiang بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. And the high speed motorized spindle is its heart part.
[ترجمه گوگل]و اسپیندل موتوری با سرعت بالا قسمت قلب آن است
[ترجمه ترگمان]و the با سرعت بالا بخش قلب آن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• equipped with a motor; powered by a motor (also motorised)
motorized vehicles have engines.

پیشنهاد کاربران

بپرس