motorize

/ˈmoʊtəraɪz//ˈməʊtəraɪz/

معنی: موتوری کردن، موتوریزهکردن
معانی دیگر: موتور دار کردن، مجهز به خودرو کردن

جمله های نمونه

1. Around 1910 motorized carriages were beginning to replace horse-drawn cabs.
[ترجمه گوگل]در حدود سال 1910 کالسکه های موتوری شروع به جایگزینی تاکسی های اسب کشی کردند
[ترجمه ترگمان]در حدود سال ۱۹۱۰، کالسکه های موتوری جایگزین تاکسی ها شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. His writings on motorized warfare dominated strategic thinking in the 1930s.
[ترجمه گوگل]نوشته های او در مورد جنگ موتوری بر تفکر استراتژیک در دهه 1930 تسلط یافت
[ترجمه ترگمان]نوشته های او در مورد جنگ موتوری بر تفکر استراتژیک در دهه ۱۹۳۰ تسلط داشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. It looks like a motorized version of a child's two-wheeled scooter.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد یک نسخه موتوری از اسکوتر دو چرخ کودک باشد
[ترجمه ترگمان]شبیه به یک وسیله موتور سیکلت دو چرخ یک بچه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. We designed motorized shopping carts with everything from compact disc players to built-in price scanners.
[ترجمه گوگل]ما سبدهای خرید موتوری را با همه چیز از پخش کننده دیسک فشرده تا اسکنر قیمت داخلی طراحی کردیم
[ترجمه ترگمان]ما کارت های خرید موتور دار را با همه چیز از دستگاه های دیسک فشرده برای اسکنرهای قیمت طراحی کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Motorized barges, sampans and lighters were moving on the water.
[ترجمه گوگل]لنج های موتوری، سمپان و فندک روی آب حرکت می کردند
[ترجمه ترگمان]قایق های motorized و sampans و فندک روی آب حرکت می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The two joggers seemed surprised when a motorized wheelchair zipped past them on the downtown Denver sidewalk.
[ترجمه گوگل]وقتی یک ویلچر موتوردار در پیاده‌روی مرکز شهر دنور از کنار آنها عبور کرد، شگفت‌زده به نظر می‌رسیدند
[ترجمه ترگمان]این دو نفر از زمانی که یک صندلی چرخدار در پایین خیابان در مرکز شهر دنور عبور می کرد، متعجب به نظر می رسیدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The advent of motorized transportation further improved communications.
[ترجمه گوگل]ظهور حمل و نقل موتوری باعث بهبود بیشتر ارتباطات شد
[ترجمه ترگمان]ظهور حمل و نقل موتوری به بهبود بیشتر ارتباطات کمک کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. A motorized scooter or buggy provides more mobility with less effort.
[ترجمه گوگل]یک اسکوتر یا کالسکه موتوری تحرک بیشتری را با تلاش کمتر فراهم می کند
[ترجمه ترگمان]یک موتور سیکلت موتوری و یا درشکه موتوری، تحرک بیشتری را با تلاش کمتری فراهم می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Then came cheap oil, electricity, and the motorized centrifugal pump.
[ترجمه گوگل]سپس نفت ارزان، برق و پمپ سانتریفیوژ موتوردار آمد
[ترجمه ترگمان]سپس نفت، برق و پمپ گریز از مرکز به دست آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The insanity can magnify and motorize the snail mail.
[ترجمه گوگل]جنون می تواند نامه حلزون را بزرگ کرده و به حرکت درآورد
[ترجمه ترگمان]این جنون می تواند بزرگ شود و پستی حلزون مانند را از بین ببرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. All clearance adjustment is manual or motorize.
[ترجمه گوگل]تمام تنظیمات فاصله به صورت دستی یا موتوری است
[ترجمه ترگمان]تمام تنظیمات ترخیص دستی یا motorize است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. But hes trying to power it, or motorize it, with a drill. (Laughter) And the question he had is, "Can I do it?"
[ترجمه گوگل]اما او سعی می کند آن را با یک مته برق یا موتور کند (خنده) و سوالی که داشت این بود: "آیا می توانم این کار را انجام دهم؟"
[ترجمه ترگمان]اما او سعی می کند آن را مهار کند، یا آن را با دریل ایجاد کند و سوالی که داره اینه \"میتونم انجامش بدم؟\" \" \" \"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Parents can protect their son or daughter from loud, motorized sounds and use gentle, high-pitched voices in their play.
[ترجمه گوگل]والدین می توانند از پسر یا دختر خود در برابر صداهای بلند و موتوری محافظت کنند و از صداهای ملایم و بلند در بازی خود استفاده کنند
[ترجمه ترگمان]والدین می توانند از پسرشان یا دخترشان از صداهای بلند و موتور دار محافظت کنند و صداهای زیر را در نمایش خود به کار ببرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. There were several pony carts parked along the street but only one motorized truck.
[ترجمه گوگل]چندین چرخ دستی در کنار خیابان پارک شده بود اما فقط یک کامیون موتوردار
[ترجمه ترگمان]چند ارابه دیگر در خیابان پارک کرده بودند، اما فقط یک کامیون موتوری وجود داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

موتوری کردن (فعل)
mechanize, motorize

موتوریزه کردن (فعل)
motorize

انگلیسی به انگلیسی

• equip with a motor, equip with motor-driven vehicles (also motorise)

پیشنهاد کاربران

موتور دار
موتوری سازی، موتوریزه سازی
مجهز به موتور

بپرس