mothering

/ˈmʌðərɪŋ//ˈmʌðərɪŋ/

بچه داری، انجام وظایف مادری

جمله های نمونه

1. Stop mothering her - she's 40 years old and can take care of herself.
[ترجمه گوگل]از مادر شدن او دست بردارید - او 40 ساله است و می تواند از خودش مراقبت کند
[ترجمه ترگمان]اینقدر mothering نداشته باش اون ۴۰ سالشه و میتونه از خودش مراقبت کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. She took to mothering like a duck to water.
[ترجمه گوگل]او مانند اردک به آب، مادری کرد
[ترجمه ترگمان]مانند یک اردک بود که آب بخورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Babies and young children need mothering.
[ترجمه گوگل]نوزادان و کودکان خردسال به مادری نیاز دارند
[ترجمه ترگمان]نوزادان و کودکان کم سن و سال به mothering نیاز دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He was a disturbed child who needed mothering.
[ترجمه گوگل]او کودکی پریشان بود که به مادری نیاز داشت
[ترجمه ترگمان]او بچه ای آزار دهنده بود که به mothering نیاز داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The reality of mothering is frequently very different from the romantic ideal.
[ترجمه گوگل]واقعیت مادر شدن اغلب بسیار متفاوت از ایده آل رمانتیک است
[ترجمه ترگمان]واقعیت of اغلب با ایده آل رومانتیک بسیار متفاوت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Colleen had dreamed of mothering a large family.
[ترجمه گوگل]کالین آرزوی مادر شدن یک خانواده بزرگ را داشت
[ترجمه ترگمان] کالین \"رویای داشتن یه خانواده بزرگ رو داشت\"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Naomi's mothering experiences are poignantly described in her fiction.
[ترجمه گوگل]تجربیات مادری نائومی در داستان‌های او توصیف شده است
[ترجمه ترگمان]mothering Naomi Naomi در داستان او توصیف شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Others are wound up with mothering tasks that have them running in all directions at noon.
[ترجمه گوگل]برخی دیگر با وظایف مادری به پایان رسیده اند که آنها را در تمام جهات در ظهر اجرا می کند
[ترجمه ترگمان]برخی دیگر با mothering که در تمام جهات هنگام ظهر در حال دویدن هستند، زخمی می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She had been active in mothering already, and this was useful in coping with her mixed feelings.
[ترجمه گوگل]او قبلاً در زمینه مادری فعال بود و این برای مقابله با احساسات مختلط او مفید بود
[ترجمه ترگمان]او قبلا در خانواده mothering فعالیت می کرد و این برای مقابله با احساسات mixed مفید بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. But why discuss mothering alone in a book about redefining motherhood?
[ترجمه گوگل]اما چرا در کتابی درباره بازتعریف مادری درباره مادر بودن به تنهایی بحث می شود؟
[ترجمه ترگمان]اما چرا در یک کتاب درباره تعریف مجدد مادر به تنهایی صحبت می کنیم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The next step involves dispersing the mothering throughout a larger parenting network.
[ترجمه گوگل]مرحله بعدی شامل پراکندگی مادر شدن در یک شبکه بزرگتر والدین است
[ترجمه ترگمان]مرحله بعدی شامل توزیع mothering در یک شبکه بزرگ تر از فرزند پروری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Acute schizophrenia can severely impair mothering skills when maternal distress leads to distraction and neglect.
[ترجمه گوگل]اسکیزوفرنی حاد می تواند مهارت های مادری را به شدت مختل کند، زمانی که ناراحتی مادر منجر به حواس پرتی و بی توجهی شود
[ترجمه ترگمان]اسکیزوفرنی حاد در زمانی که پریشانی مادران منجر به حواس پرتی و بی توجهی می شود می تواند به skills مادر آسیب برساند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. In such societies girls learn mothering from their earliest years, usually by mothering their brothers and sisters.
[ترجمه گوگل]در چنین جوامعی، دختران مادر شدن را از همان سال‌های ابتدایی خود، معمولاً با مادر شدن خواهر و برادرشان، یاد می‌گیرند
[ترجمه ترگمان]در چنین جوامعی، دختران از سنین کودکی به مادر و خواهر خود mothering
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. A new kind of mothering exists between these two extremes, at the locus of self.
[ترجمه گوگل]نوع جدیدی از مادر شدن بین این دو افراط، در جایگاه خود وجود دارد
[ترجمه ترگمان]نوع جدیدی از mothering بین این دو افراط، در جایگاه خود، وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• nurturing an infant and bringing up of a child or children by a mother

پیشنهاد کاربران

مادری کردن
در برخی متون می تواند به شکل "حمایتِ مادرانه" ترجمه شود.

بپرس