moralize

/ˈmɔːrəˌlaɪz//ˈmɒrəlaɪz/

معنی: اخلاقی کردن، نتیجه اخلاقی گرفتن از
معانی دیگر: (معمولا به طور خسته کننده یا تحمیل آمیز) موعظه ی اخلاقی کردن، درباره ی اخلاقیات نگاشتن (یا حرف زدن یا اندیشیدن)، درس اخلاق دادن، درستی و نادرستی اعمال را مورد تجزیه و تحلیل قرار دادن

جمله های نمونه

1. (c. popper) we want to moralize politics and not to politicize morals
ما می خواهیم سیاست را اخلاقی کنیم ولی نمی خواهیم اخلاقیات را سیاسی کنیم.

2. He's always moralizing about the behaviour of young people.
[ترجمه گوگل]او همیشه در مورد رفتار جوانان اخلاقی است
[ترجمه ترگمان]او همیشه در مورد رفتار افراد جوان بحث می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. As a dramatist I hate to moralize.
[ترجمه گوگل]به عنوان یک نمایشنامه نویس از اخلاقی کردن متنفرم
[ترجمه ترگمان]به عنوان یک نمایشنامه نویس متنفرم از اخلاقیات
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The speaker began moralizing on the right way for people to behave, and his listeners soon lost interest.
[ترجمه گوگل]گوینده شروع به اخلاقی کردن در مورد شیوه صحیح رفتار مردم کرد و شنوندگانش خیلی زود علاقه خود را از دست دادند
[ترجمه ترگمان]سخنگو در مورد روش درست برای افرادی که رفتار می کنند صحبت کرد، و شنوندگان او به زودی علاقه خود را از دست دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She's always moralizing about the behaviour of today's young people.
[ترجمه گوگل]او همیشه در مورد رفتار جوانان امروزی اخلاقی می کند
[ترجمه ترگمان]او همیشه در مورد رفتار جوانان امروز صحبت می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The play veers from loopy comedy to serious moralizing.
[ترجمه گوگل]نمایشنامه از کمدی لوپ به اخلاقی سازی جدی منحرف می شود
[ترجمه ترگمان]این نمایشنامه از کمدی loopy گرفته تا اخلاقی اخلاقی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Another important characteristic of the sentimental comedy is its moralizing, ethical nature.
[ترجمه گوگل]یکی دیگر از ویژگی های مهم کمدی احساساتی ماهیت اخلاقی و اخلاقی آن است
[ترجمه ترگمان]یکی دیگر از ویژگی های مهم این کمدی احساساتی اخلاقی، طبیعت اخلاقی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Practically all moralizing is absent from Romantic drama.
[ترجمه گوگل]در درام رمانتیک عملاً تمام اخلاقی سازی وجود ندارد
[ترجمه ترگمان]عملا همه moralizing از درام رمانتیک غایب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Another outstanding characteristic of this genre is its didactic, moralizing character.
[ترجمه گوگل]یکی دیگر از ویژگی های برجسته این ژانر، ویژگی آموزشی و اخلاقی آن است
[ترجمه ترگمان]یکی دیگر از ویژگی های برجسته این ژانر، اخلاق آموزشی و اخلاقی آن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Practically all moralizing is absent from this play as it is from Romantic theater.
[ترجمه گوگل]عملاً تمام اخلاقیات در این نمایشنامه غایب است، همانطور که در تئاتر رمانتیک وجود دارد
[ترجمه ترگمان]عملا همه moralizing از این نمایش غایب است چون این نمایش از تئاتر رومانتیک است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The play was also noteworthy for its virtuous characters, it moralizing quality and the theme of recognition.
[ترجمه گوگل]این نمایشنامه همچنین به دلیل شخصیت های با فضیلت، کیفیت اخلاقی و مضمون شناخت آن قابل توجه بود
[ترجمه ترگمان]این نمایشنامه همچنین به خاطر شخصیت پاک آن، به معنی اخلاق و موضوع بازشناسی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Then, too, right beside the moralizing lay a deep and thoroughgoing tolerance.
[ترجمه گوگل]سپس، درست در کنار اخلاقی کردن، یک تساهل عمیق و کامل وجود داشت
[ترجمه ترگمان]سپس، در کنار اخلاقی اخلاقی، در کنار اخلاقی اخلاقی، تحمل ناپذیری وجود داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. But it is not for me to moralize.
[ترجمه گوگل]اما این کار من نیست که اخلاقی کنم
[ترجمه ترگمان]اما این کار به من مربوط نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. While there is a certain grubby vitality to the show, it wears thin long before the final round of moralizing.
[ترجمه گوگل]در حالی که سرزندگی خاصی در نمایش وجود دارد، اما مدت ها قبل از آخرین دور اخلاقی سازی، نازک می شود
[ترجمه ترگمان]در حالی که یک زندگی کهنه و کثیف برای این نمایش وجود دارد، اما قبل از دور نهایی اخلاقی، رنگ آن نازک می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

اخلاقی کردن (فعل)
moralize

نتیجه اخلاقی گرفتن از (فعل)
moralize

انگلیسی به انگلیسی

• explain or define in moral terms; improve moral of; enforce principles of morality (also moralise)
if someone moralizes, they tell people what they think is right or wrong; used showing disapproval.

پیشنهاد کاربران

بپرس