moneymaking


پول گرد کن، پول بهم زدن، پول جمع کنی، پول بهم زنی

جمله های نمونه

1. He was always on his guard against moneymaking schemes.
[ترجمه گوگل]او همیشه مراقب برنامه های پول سازی بود
[ترجمه ترگمان]او همیشه در مقابل برنامه های moneymaking نگهبانی می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. She left in October, disillusioned with the moneymaking potential of the profession.
[ترجمه گوگل]او در ماه اکتبر، ناامید از پتانسیل پول سازی این حرفه، آنجا را ترک کرد
[ترجمه ترگمان]او در ماه اکتبر از خواب بیدار شد و از پتانسیل moneymaking این حرفه از خواب بیدار شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Her distance from the moneymaking machine reduced her credibility as a disciplinarian to zero.
[ترجمه گوگل]دوری او از ماشین پولسازی اعتبار او را به عنوان یک انضباطی به صفر رساند
[ترجمه ترگمان]فاصله او از دستگاه پرس تراست اعتبار خود را به عنوان یک disciplinarian تا صفر کاهش داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. There was another moneymaking scheme gone to pot.
[ترجمه گوگل]یکی دیگر از طرح های پول سازی به گلدان رفته بود
[ترجمه ترگمان]یه نقشه دیگه هم بود که به ماریجوانا کشیده می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Sensing a moneymaking mutation, the rancher promptly put the ram out for stud.
[ترجمه گوگل]با احساس یک جهش پولساز، دامدار به سرعت قوچ را برای گل میخ بیرون آورد
[ترجمه ترگمان]با احساس جهش moneymaking، the به سرعت قوچ را به طرف آن پرتاب کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Occasionally we have come up with some moneymaking ideas.
[ترجمه گوگل]گاهی اوقات به ایده های پول سازی رسیده ایم
[ترجمه ترگمان]گاهی اوقات ما با برخی از ایده های مطرحشده در ارتباط هستیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. There's nothing the matter with honest moneymaking.
[ترجمه گوگل]هیچ مشکلی با پولسازی صادقانه وجود ندارد
[ترجمه ترگمان]هیچ مشکلی با moneymaking صادق وجود نداره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. It is a moneymaking proposition he wants to see you about.
[ترجمه گوگل]این یک پیشنهاد پولساز است که او می خواهد شما را در مورد آن ببیند
[ترجمه ترگمان]این یه پیشنهاد moneymaking که میخواد در موردش باه ات حرف بزنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. That means leaving some moneymaking opportunities on the table, a most unbubble - like thing to do.
[ترجمه گوگل]این بدان معناست که فرصت‌های پول‌سازی را روی میز بگذارید، کاری که حباب‌ناپذیرترین کار است
[ترجمه ترگمان]این به آن معنی است که بعضی از موقعیت های اضطراری را روی میز تنها بگذارید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. You should focus on moneymaking and stay away from emotional disputes.
[ترجمه گوگل]باید روی پولسازی تمرکز کنید و از اختلافات عاطفی دوری کنید
[ترجمه ترگمان]باید روی moneymaking تمرکز کنید و از بحث های احساسی دور بمانید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Newcastle manager Kevin Keegan looked upon the tournament as a public relations exercise rather than a moneymaking venture.
[ترجمه گوگل]کوین کیگان، سرمربی نیوکاسل، به این مسابقات به‌عنوان یک تمرین روابط عمومی نگاه می‌کرد تا سرمایه‌گذاری
[ترجمه ترگمان]کوین Keegan، مدیر نیوکاسل، به عنوان یک ورزش همگانی به عنوان یک فعالیت روابط عمومی به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I need not have to run around to collect rents from tenants just because I like to invest in properties. I can simply invest in companies that have proven moneymaking people.
[ترجمه گوگل]من نیازی به دویدن ندارم تا از مستاجران اجاره بگیرم فقط به این دلیل که دوست دارم در املاک سرمایه گذاری کنم من به سادگی می توانم در شرکت هایی سرمایه گذاری کنم که افراد پولساز ثابتی دارند
[ترجمه ترگمان]لازم نیست فقط به این دلیل که دوست دارم در املاک سرمایه گذاری کنم، بگردم و اجاره را جمع کنم من می توانم به سادگی در شرکت هایی سرمایه گذاری کنم که افراد moneymaking را ثابت کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Kyrgyzstani officials are reluctant to surrender a share in one of the nation's few moneymaking businesses.
[ترجمه گوگل]مقامات قرقیزستان تمایلی به واگذاری سهمی در یکی از معدود مشاغل پولساز کشور ندارند
[ترجمه ترگمان]مقامات قرقیزستان تمایلی به تسلیم شدن در یکی از تجارت های چند ملیتی این کشور ندارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• act of making money, enrichment
profitable, lucrative, prosperous (business)

پیشنهاد کاربران

پول ساز ، درآمد زا .
Adjective :
درآمدزا
پول ساز

Adjective :
درآمدزا
پول ساز
سودآور
Profitable
Beneficial
پردرآمد
پول ساز

بپرس