modicum

/ˈmɑːdɪkəm//ˈmɒdɪkəm/

معنی: اندک، مقدار کم، مقدار یا قسمت کوچک
معانی دیگر: یک ذره، یک خرده، اندکی، کمی، یک جو

جمله های نمونه

1. with a modicum of common sense
با اندکی عقل و شعور

2. a claim without even a modicum of truth in it
ادعایی که حتی یک ذره واقعیت نداشت

3. There's not even a modicum of truth in her statement.
[ترجمه گوگل]حتی اندکی از حقیقت در اظهارات او وجود ندارد
[ترجمه ترگمان]حتی ذره ای از حقیقت در اظهاراتش وجود نداره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. If he had a modicum of sense, he wouldn't do such a foolish thing.
[ترجمه گوگل]اگر عقل کمی داشت، چنین کار احمقانه ای نمی کرد
[ترجمه ترگمان]اگر با عقل جور در می امد، این کار احمقانه را انجام نمی داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. They should win, given a modicum of luck.
[ترجمه گوگل]آنها باید با کمی شانس برنده شوند
[ترجمه ترگمان] اونا باید برنده بشن، یه مقدار شانس بیارن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Anyone with a modicum of common sense could have seen that the plan wouldn't work.
[ترجمه گوگل]هر کسی با عقل سلیم کمی می توانست ببیند که این طرح کار نمی کند
[ترجمه ترگمان]هر کسی با کمی عقل سلیم می توانست ببیند که نقشه عملی نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Anyone with even a modicum of intelligence would have realized that!
[ترجمه گوگل]هر کسی که حتی اندکی از هوش داشت این را می فهمید!
[ترجمه ترگمان]هر کسی حتی یه ذره هوش هم متوجه این موضوع می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. In time, she attained, if not virtue, a modicum of equanimity.
[ترجمه گوگل]با گذشت زمان، اگر نگوییم فضیلت، به اندکی آرامش دست یافت
[ترجمه ترگمان]به مرور زمان، اگر فضیلت نداشت، می توانست آرامش خود را حفظ کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Looking after a fire does require a modicum of attention and responsibility.
[ترجمه گوگل]مراقبت از آتش سوزی نیازمند توجه و مسئولیت اندکی است
[ترجمه ترگمان]مراقبت از آتش نیازمند کمی توجه و مسئولیت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. As a party, it really only exercised a modicum of power in relation to the Stormont administration.
[ترجمه گوگل]به‌عنوان یک حزب، واقعاً فقط اندکی از قدرت را در رابطه با دولت استورمونت اعمال کرد
[ترجمه ترگمان]به عنوان یک حزب، آن واقعا تنها اندکی قدرت را در رابطه با اداره Stormont اعمال کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Understanding of figures and a modicum of research seem called for.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد درک ارقام و اندکی تحقیق ضروری است
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که درک ارقام و کمی تحقیقات لازم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. A modicum of semi-professional training defines the role as putting into practice a set of ideals inculcated in that training.
[ترجمه گوگل]اندکی آموزش نیمه حرفه‌ای نقش را به‌عنوان عملی کردن مجموعه‌ای از ایده‌آل‌های تلقین‌شده در آن آموزش تعریف می‌کند
[ترجمه ترگمان]کمی آموزش نیمه حرفه ای، نقش را به عنوان قرار دادن مجموعه ای از ایده ها در این دوره آموزشی تعریف می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. And just a modicum of elegant shafting.
[ترجمه گوگل]و فقط اندکی از شفت های ظریف
[ترجمه ترگمان] و فقط یه ذره بهم دست میده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She had done the necromancy with a modicum of debonair detachment until the Army called out her husband for the second time.
[ترجمه گوگل]او نکرومانسی را با اندکی جدایی بی‌نظیر انجام داده بود تا اینکه ارتش برای بار دوم شوهرش را صدا زد
[ترجمه ترگمان]She the را با مقدار کمی of انجام داده بود تا اینکه ارتش برای بار دوم شوهرش را صدا زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. A modicum of order and justice was not imposed until 178 after which a more honest regime was established.
[ترجمه گوگل]اندکی نظم و عدالت تا سال 178 تحمیل نشد و پس از آن رژیم صادق تری برقرار شد
[ترجمه ترگمان]کمی نظم و قانون تا ۱۷۸ که بعد از آن یک رژیم honest برقرار شد، وضع نشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

اندک (اسم)
whit, scantling, pinch, paucity, drib, modicum, thrum, scruple

مقدار کم (اسم)
trace, relish, spatter, paucity, modicum, smidgen, soupcon

مقدار یا قسمت کوچک (اسم)
modicum

انگلیسی به انگلیسی

• bit, iota, morsel
a modicum of something is a small amount of it; a formal word.

پیشنهاد کاربران

سر سوزنی. . .
طبق این تعریف
A modicum of something, especially something that is good or desirable, is a reasonable but not large amount of it.
به نظرم به اندازه کافی، به اندازه نیاز و. . . معادل مناسبی هست.
noun
[singular] formal : a small amount — of
The group had a modicum of success in the early 1990s.
Anyone with even a modicum of intelligence would understand.
He told a story that didn't have a modicum of truth to it.
◀️ Trying to establish a modicum of trust to deal with
A Modicum of
ذره‎ ای از
ذره ، قدری

بپرس