mishap

/ˈmɪsˌhæp//ˈmɪshæp/

معنی: بدبختی، مصیبت، روی داد ناگوار، حادثه بد، قضا
معانی دیگر: رویداد بد، بدرخداد، تصادف بد، بدحادثه، اتفاق ناگوار

جمله های نمونه

1. the voyage ended without any mishap
سفر دریایی بدون هیچ اتفاق ناگواری به پایان رسید.

2. They met with a slight mishap on the way.
[ترجمه گوگل]آنها در راه با یک اتفاق ناگوار مواجه شدند
[ترجمه ترگمان]آن ها با یک پیشامد جزئی مواجه شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. I had a slight mishap with one of the glasses.
[ترجمه گوگل]با یکی از عینک ها کمی مشکل داشتم
[ترجمه ترگمان]من یه مشکل کوچیکی با یکی از عینک داشتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. This mishap reminded me of a traffic accident I once experienced.
[ترجمه گوگل]این اتفاق ناگوار مرا به یاد یک حادثه رانندگی انداخت که یک بار تجربه کردم
[ترجمه ترگمان]این حادثه، من را به یاد یک حادثه رانندگی انداخت که زمانی تجربه داشتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. A mishap prevented him from attending the routine meeting of the company.
[ترجمه گوگل]یک اتفاق ناگوار مانع از شرکت او در جلسه معمول شرکت شد
[ترجمه ترگمان]یک حادثه ناگوار مانع از شرکت در جلسه عادی شرکت شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He is very much grieved over this mishap.
[ترجمه گوگل]او از این حادثه بسیار ناراحت است
[ترجمه ترگمان]از این پیشامد بسیار متاثر شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I'm afraid your son had a slight mishap in the playground.
[ترجمه گوگل]من می ترسم پسر شما در زمین بازی یک اتفاق ناگوار داشته باشد
[ترجمه ترگمان]متاسفانه پسرتون یه مشکل کوچیکی در زمین بازی داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I managed to get home without mishap.
[ترجمه گوگل]بدون مشکل به خانه رسیدم
[ترجمه ترگمان]بدون این که اتفاقی بیفتد، موفق شدم به خانه برگردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Only one horse finished the course without mishap.
[ترجمه گوگل]فقط یک اسب مسیر را بدون مشکل به پایان رساند
[ترجمه ترگمان]فقط یک اسب بدون آن که اتفاقی بیفتد، کار را تمام کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. No one could hush up this mishap.
[ترجمه گوگل]هیچ کس نمی توانست این بدبختی را ساکت کند
[ترجمه ترگمان]هیچ کس نمی توانست این حادثه ناگوار را آرام کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. We reached home without mishap.
[ترجمه گوگل]بدون مشکل به خانه رسیدیم
[ترجمه ترگمان]بدون هیچ اتفاقی به خانه رسیدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. This mishap has caused Intel to reevaluate its strategy in selling so-called motherboards, analysts said.
[ترجمه گوگل]به گفته تحلیلگران، این اشتباه باعث شده است که اینتل استراتژی خود را در فروش به اصطلاح مادربردها ارزیابی کند
[ترجمه ترگمان]تحلیلگران می گویند که این حادثه ناگوار باعث شد که اینتل استراتژی خود را در فروش به اصطلاح motherboards ارزیابی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He reached it without mishap but had to wait for a while, watching the day begin, until the ferrymaster arrived.
[ترجمه گوگل]او بدون مشکل به آنجا رسید، اما مجبور شد مدتی منتظر بماند و شروع روز را تماشا کند تا زمانی که مدیر کشتی از راه برسد
[ترجمه ترگمان]به آن دست یافت، بی آن که اتفاقی برایش بیفتد، اما ناچار شد تا مدتی صبر کند و روز را تماشا کند، تا اینکه ferrymaster رسیدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She should have taken precautions against such a mishap.
[ترجمه گوگل]او باید اقدامات احتیاطی را در برابر چنین اتفاق ناگواری انجام می داد
[ترجمه ترگمان]او باید احتیاط می کرد که چنین اتفاقی رخ دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بدبختی (اسم)
calamity, adversity, misery, misfortune, disaster, mishap, reverse, misadventure, mischance, ill-being, wrack

مصیبت (اسم)
calamity, affliction, catastrophe, disaster, mishap, tragedy, suffering, sorrow, bale, depravation

رویداد ناگوار (اسم)
mishap, misadventure, contretemps

حادثه بد (اسم)
disaster, mishap

قضا (اسم)
mishap, hap

انگلیسی به انگلیسی

• unlucky accident, misfortune
a mishap is an unfortunate but not very serious event that happens to you.

پیشنهاد کاربران

ناکامی
bad luck, or an unlucky event or accident
حادثه یا رویدادی شوم یا بد یُمن، بدشانسی
The parade was very well organized and passed without mishap
A series of mishaps led to the nuclear power plant blowing up
منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/mishap
باده ٔ ناهار. [ دَ / دِ ی ِ ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از امر ناگوار، چه خوردن شراب در خلو معده مضر است . ملا شانی تکلو :
سیر آمدند مدعیان از می مراد
مسکین هنوز باده ٔ ناهار میزند.
و عجب از صاحب مصطلحات الشعرا که همین بیت را مستندمی ناهار آورده و حال آنکه موقعش نیست . ( آنندراج ) .
حادثه ناگوار - حادثه تلخ
happy شاد بودن
mishap حادثه تلخی که شادی رو در اون لحظه خراب میکنه
بدبیاری
گند زدن به چیزی، خراب شدن چیزی، رخداد بدروی دادن
بدبختی

بپرس