misguide

/ˌmɪˈsɡaɪd//ˌmɪsˈɡaɪd/

معنی: گمراه کردن، بد راهنمایی کردن
معانی دیگر: کژ راه کردن

جمله های نمونه

1. He described the government's economic policy as misguided.
[ترجمه گوگل]وی سیاست اقتصادی دولت را نادرست توصیف کرد
[ترجمه ترگمان]او سیاست اقتصادی دولت را گمراه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. His untidy clothes give one a misguided impression of him.
[ترجمه گوگل]لباس های نامرتب او تصور نادرستی از او ایجاد می کند
[ترجمه ترگمان]لباس های نامرتب و نامرتب او اثری از او در او دیده نمی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He was shot as he made a misguided attempt to stop the robbers single-handed.
[ترجمه گوگل]او در حالی که تلاش نادرستی برای متوقف کردن سارقان به تنهایی انجام داد، هدف گلوله قرار گرفت
[ترجمه ترگمان]او در حالی که تلاش اشتباهی برای متوقف کردن دست راهزنان داشت، مورد اصابت گلوله قرار گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. These misguided people go around preaching up violence.
[ترجمه گوگل]این افراد گمراه برای تبلیغ خشونت می گردند
[ترجمه ترگمان]این مردم گمراه به سخنرانی در مورد خشونت ادامه می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Their approach to the problem is fundamentally misguided.
[ترجمه گوگل]رویکرد آنها به این مشکل اساساً اشتباه است
[ترجمه ترگمان]رویکرد آن ها نسبت به این مساله اساسا اشتباه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The thief made a misguided attempt to rob a policewoman.
[ترجمه گوگل]دزد تلاش نادرستی برای سرقت از یک زن پلیس داشت
[ترجمه ترگمان]دزد تلاش اشتباهی کرد که یک پلیس زن را سرقت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The article presents these proposals as misguided.
[ترجمه گوگل]مقاله این پیشنهادات را نادرست معرفی می کند
[ترجمه ترگمان]این مقاله این پیشنهادها را گمراه می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The company blamed its disappointing performance on a misguided business plan.
[ترجمه گوگل]این شرکت عملکرد ناامیدکننده خود را ناشی از یک طرح تجاری اشتباه می‌داند
[ترجمه ترگمان]این شرکت عملکرد ناامید کننده خود را در یک برنامه کاری نادرست نسبت داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. His parents still clung to the misguided belief that his common sense would keep him out of serious trouble.
[ترجمه گوگل]پدر و مادرش هنوز به این باور غلط چسبیده بودند که عقل سلیم او را از مشکلات جدی دور نگه می دارد
[ترجمه ترگمان]پدر و مادرش هنوز معتقد بودند که عقل سلیم او را از دردسر دور نگه می دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. We have been misguided at first.
[ترجمه گوگل]ما در ابتدا گمراه شده ایم
[ترجمه ترگمان] اولش گمراه کننده بودیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. In a misguided attempt to be funny, he manages only offensiveness.
[ترجمه گوگل]در تلاشی نادرست برای خنده دار بودن، او فقط تهاجمی را مدیریت می کند
[ترجمه ترگمان]او در تلاش خود برای مضحک بودن، تنها offensiveness را مدیریت می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She only did it in a misguided attempt to help.
[ترجمه گوگل]او این کار را فقط در یک تلاش نادرست برای کمک انجام داد
[ترجمه ترگمان]اون فقط یه تلاش گمراه کننده برای کمک کرده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The new proposals are, in our opinion, totally misguided.
[ترجمه گوگل]پیشنهادهای جدید، به نظر ما، کاملاً نادرست هستند
[ترجمه ترگمان]به نظر ما، پیشنهادها جدید کاملا گمراه شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Misguided opponents of the proposal complain the miles separating the resort from downtown will discourage convention business at Starr Pass.
[ترجمه گوگل]مخالفان گمراه کننده این پیشنهاد شکایت دارند که مایل ها تفرجگاه را از مرکز شهر جدا می کند، تجارت کنوانسیون در Starr Pass را منصرف می کند
[ترجمه ترگمان]مخالفان سرسخت این پیشنهاد شکایت دارند که مایل به ترک پیست از مرکز شهر، تجارت کنوانسیون را در استار پاس متوقف خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. In an act of admirable but ultimately misguided loyalty, the national coach Andy Roxburgh stood by his dispirited keeper.
[ترجمه گوگل]اندی راکسبورگ مربی ملی در اقدامی تحسین برانگیز اما در نهایت اشتباه وفاداری در کنار دروازه بان ناامید خود ایستاد
[ترجمه ترگمان]در یک حرکت شایان تحسین اما در نهایت صداقت، مربی ملی، اندی Roxburgh در کنار keeper ایستاده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

گمراه کردن (فعل)
jape, seduce, mislead, misguide, misdirect, misinform

بد راهنمایی کردن (فعل)
misguide

انگلیسی به انگلیسی

• guide incorrectly, mislead, misdirect, cause to go astray

پیشنهاد کاربران

نادرست، غلط
کم عقلی، نفهمی
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : misguide
✅️ اسم ( noun ) : misguidance
✅️ صفت ( adjective ) : misguided
✅️ قید ( adverb ) : misguidedly
گستاخی
از مسیر اصلی منحرف کردن

بپرس