misdirect

/ˌmɪsdɪˈrekt//ˌmɪsdɪˈrekt/

معنی: گمراه کردن، راهنمایی غلط کردن
معانی دیگر: سومدیریت داشتن، بد رهبری کردن، (ضربه یا گلوله و غیره) عوضی هدف گیری کردن، (نامه و غیره) عوضی نشانی نوشتن، به آدرس عوضی فرستادن

جمله های نمونه

1. The letter was misdirected to our old address.
[ترجمه گوگل]نامه به آدرس قبلی ما اشتباه هدایت شد
[ترجمه ترگمان]این نامه به هیچ وجه با آدرس قدیمی ما مطابقت نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. My luggage was misdirected to a different airport.
[ترجمه گوگل]چمدان من به اشتباه به فرودگاه دیگری هدایت شد
[ترجمه ترگمان]چمدان من به طرف یک فرودگاه دیگر پرت شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Your talents are misdirected study music, not maths!
[ترجمه گوگل]استعدادهای شما برای مطالعه موسیقی اشتباه است، نه ریاضی!
[ترجمه ترگمان]استعدادهای شما به طور بی هدف موسیقی را مطالعه می کنند، نه اصول ریاضی!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Several passengers were misdirected to the wrong airport.
[ترجمه گوگل]چندین مسافر به اشتباه به فرودگاه اشتباه هدایت شدند
[ترجمه ترگمان]چند مسافر به سمت فرودگاه اشتباهی حرکت کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Vilas misdirected the shot, and the ball went over the net.
[ترجمه گوگل]ویلاس ضربه را به اشتباه هدایت کرد و توپ از بالای دروازه به بیرون رفت
[ترجمه ترگمان]گلوله بی هدف شلیک کرد و توپ روی تور افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The public's admiration is misdirected, as he has done nothing to deserve it.
[ترجمه گوگل]تحسین مردم به اشتباه هدایت می شود، زیرا او کاری انجام نداده است که شایسته آن باشد
[ترجمه ترگمان]تحسین و تمجید عمومی بی فایده است، چون کاری نکرده که استحقاق آن را داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The report accuses the charity of misdirecting large quantities of aid.
[ترجمه گوگل]این گزارش سازمان خیریه را به هدایت نادرست مقادیر زیادی کمک متهم می کند
[ترجمه ترگمان]این گزارش، موسسه خیریه of را به میزان زیادی از کمک ها متهم کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He had deliberately misdirected the reporters.
[ترجمه گوگل]او عمداً خبرنگاران را اشتباه هدایت کرده بود
[ترجمه ترگمان]او عمدا the را نادیده گرفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Our mail was misdirected to the wrong street.
[ترجمه گوگل]نامه ما به اشتباه به خیابان اشتباه هدایت شد
[ترجمه ترگمان]نامه ما بی هدف به سمت خیابان اشتباهی فرستاده شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. It is an anger they misdirect toward Los Angeles, or poor people, or immigrants.
[ترجمه گوگل]این عصبانیتی است که آنها نسبت به لس آنجلس، یا مردم فقیر یا مهاجران هدایت می کنند
[ترجمه ترگمان]این یک خشم است که آن ها نسبت به لس آنجلس، یا مردم فقیر، یا مهاجران misdirect
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Their criticism is misdirected.
[ترجمه گوگل]انتقاد آنها نادرست است
[ترجمه ترگمان]انتقاد آن ها بی هدف است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Rather than misdirecting attacks, they repel them altogether, as we shall see in the next chapter. .
[ترجمه گوگل]به جای هدایت نادرست حملات، آنها را به طور کامل دفع می کنند، همانطور که در فصل بعدی خواهیم دید
[ترجمه ترگمان]به جای حملات misdirecting، آن ها به طور کامل آن ها را دفع می کنند، همانطور که در فصل بعدی خواهیم دید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Suppose that the misdirected letter of acceptance had taken two months on its way, or had never arrived.
[ترجمه گوگل]فرض کنید که نامه پذیرش اشتباه دو ماه در راه بوده یا هرگز نرسیده است
[ترجمه ترگمان]فرض کنیم که این نامه تصادفی که دو ماه پیش پذیرفته شده است، یا هرگز نرسیده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The old woman was misdirected.
[ترجمه گوگل]پیرزن را اشتباه هدایت کردند
[ترجمه ترگمان]پیرزن بی هدف بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Their essential feature is that they misdirect the enemy's attack, so that it fails to damage any vital organs.
[ترجمه گوگل]ویژگی اساسی آنها این است که حمله دشمن را به اشتباه هدایت می کنند، به طوری که به هیچ اندام حیاتی آسیب نمی رساند
[ترجمه ترگمان]ویژگی اصلی آن ها این است که آن ها حمله دشمن را خنثی می کنند، به طوری که این حمله به هیچ یک از اندام های حیاتی صدمه نمی زند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

گمراه کردن (فعل)
jape, seduce, mislead, misguide, misdirect, misinform

راهنمایی غلط کردن (فعل)
misdirect

انگلیسی به انگلیسی

• direct incorrectly; lead astray; misinstruct; mislead; misguide
if someone's energy or qualities are misdirected, they are used wrongly or inappropriately; a formal use.
if you misdirect someone, you send them to the wrong place.

پیشنهاد کاربران

استفاده از تلاش، انرژی و یا توانایی خود برای انجام یک کار اشتباه
مثال:
Their criticism is misdirected
● اشتباه رفتن یا بردن
● چیزی را در محل اشتباه یا نامناسب به کار بردن ( صرف کردن )
جهت گیری اشتباه کردن

بپرس