minimum

/ˈmɪnəməm//ˈmɪnɪməm/

معنی: حد اقل، کمینه، کهین، کمترین، دست کم
معانی دیگر: کهینه، کمترین (در برابر: بیشینه یا بیشترین maximum)، (ریاضی) کمینه، مینیمم، مینیموم، حضیض

جمله های نمونه

1. minimum point
نقطه ی حضیض،نقطه ی مینیمم

2. minimum wage
حداقل دستمزد

3. the minimum temperature during the past winter
کمترین درجه ی حرارت در زمستان گذشته

4. a uniform minimum wage for the whole country
حداقل دستمزد که در تمام کشور یکسان است

5. the bare minimum
کمینه ترین،کمترین حد ممکن

6. the need for a minimum of government interference in business
نیاز به کمینه ی (حداقل) دخالت دولت در امور بازرگانی

7. the cost has been reduced to a minimum
هزینه به کمترین حد تقلیل یافته است.

8. random investment is a sure way of getting minimum results
سرمایه گذاری بدون هدف راه مطمئنی است برای کسب حداقل بازده.

9. Raising the minimum wage would ratchet up real incomes in general.
[ترجمه گوگل]افزایش حداقل دستمزد به طور کلی درآمد واقعی را افزایش می دهد
[ترجمه ترگمان]افزایش حداقل دستمزدها، درآمد واقعی را به طور کلی افزایش می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He was only five feet nine, the minimum height for a policeman.
[ترجمه گوگل]او تنها پنج فوت و نه، حداقل قد برای یک پلیس بود
[ترجمه ترگمان]او فقط پنج پا و نه قد داشت و حداقل قد یک پلیس بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The class needs a minimum of 6 pupils to continue.
[ترجمه گوگل]کلاس برای ادامه به حداقل 6 دانش آموز نیاز دارد
[ترجمه ترگمان]این کلاس به حداقل ۶ شاگرد نیاز دارد تا ادامه یابد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Wage increases are being kept to a minimum because of the recession.
[ترجمه گوگل]افزایش دستمزدها به دلیل رکود اقتصادی به حداقل می رسد
[ترجمه ترگمان]افزایش دست مزد به دلیل رکود نگه داری می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. You must get a minimum of 60 questions right to pass the examination.
[ترجمه گوگل]برای قبولی در آزمون باید حداقل 60 سوال دریافت کنید
[ترجمه ترگمان]شما باید حداقل ۶۰ سوال را برای عبور از امتحان به دست آورید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The minimum start-up capital for a Pizza franchise is estimated at $250,000 to $3000.
[ترجمه گوگل]حداقل سرمایه اولیه برای فرانچایز پیتزا 250000 تا 3000 دلار تخمین زده می شود
[ترجمه ترگمان]حداقل سرمایه شروع برای یک امتیاز پیتزا با ۲۵۰۰۰۰ دلار به ۳۰۰۰ دلار تخمین زده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The president has proposed a hike in the minimum wage.
[ترجمه گوگل]رئیس جمهور پیشنهاد افزایش حداقل دستمزد را داده است
[ترجمه ترگمان]رئیس جمهور پیشنهاد افزایش حداقل حقوق را داده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. What are your minimum requirements for the job?
[ترجمه گوگل]حداقل نیازهای شما برای کار چیست؟
[ترجمه ترگمان]حداقل الزامات شما برای این کار کدامند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. The work was done with the minimum amount of effort.
[ترجمه عباس بوعذار] کار با کمترین مقدار تلاش انجام شد
|
[ترجمه گوگل]کار با حداقل تلاش انجام شد
[ترجمه ترگمان]کار با حداقل مقدار تلاش انجام شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. This price is his minimum; he refuses to lower it any further.
[ترجمه گوگل]این قیمت حداقل اوست او حاضر نیست آن را بیشتر از این پایین بیاورد
[ترجمه ترگمان]این قیمت حداقل است؛ او از کاهش آن خودداری می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. The minimum wage was set at £ 20 an hour.
[ترجمه گوگل]حداقل دستمزد ساعتی 20 پوند تعیین شد
[ترجمه ترگمان]حداقل دست مزد ۲۰ پوند در ساعت تعیین شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

حد اقل (اسم)
minimum

کمینه (اسم)
minimum

کهین (اسم)
minority, minimum

کمترین (صفت)
minim, least, minimum

دست کم (صفت)
minimum

تخصصی

[شیمی] کمینه، کهینه، حداقل، کمترین
[عمران و معماری] کمینه - حداقل
[برق و الکترونیک] حداقل، کمینه، مینیمم
[فوتبال] حداقل
[زمین شناسی] حداقل ،کمینه
[ریاضیات] مینیمم، حداقل، کمینه، کهین
[پلیمر] کمینه
[آمار] مینیمم , کمینه
[آب و خاک] حداقل، کمینه، مینمم

انگلیسی به انگلیسی

• least possible amount, smallest possible size, lowest degree
pertaining to the smallest, indicating the least, of a minimum
the minimum amount of something is the smallest that is possible or necessary.
the minimum is the smallest amount of something that is possible.

پیشنهاد کاربران

کمترین، حداقل
خانه ٔ کم. [ ن َ / ن ِ ی ِ ک َ ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حداقل. دست کم. چون : خانه کم مخارج مسافرت شما چهل هزار تومان میشود.
به عنوان قید adv بعد از مقدار و اعداد استفاده می شود و به معنی "در کمترین حالت" هست
You'll need �200 minimum for your holiday expenses
شما در کمترین حالت به ۲۰۰ پوند برای مخارج روز تعطیل نیاز دارید
minimum ( ریاضی )
واژه مصوب: کمینه
تعریف: کوچک ترین مقدار در مجموعه‏ای از مقادیر، در صورت وجود|||متـ . مینیمم|||* مصوب فرهنگستان اول
The lowest smount
کمترین

کمترین
دستکم
مینیموم

بپرس