medial

/ˈmiːdiəl//ˈmiːdɪəl/

معنی: متوسط، میانی، وسطی
معانی دیگر: نزدیک به محور یا میان بدن یا اندام، (زبانشناسی) وات میانی (حرفی که نه در آغاز و نه در پایان واژه یا تک واژ می آید)، حرف میانی، وابسته به یا در میان، میانین، برمیانی، میانگیر، نه خوب نه بد، میانگین، معدل، حد وسط، میانه، مابین

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: in, at, toward, or pertaining to the middle; median.
مشابه: central

(2) تعریف: of or pertaining to the axis that separates a body or part into symmetrical sections.
مشابه: central

(3) تعریف: in phonetics, being a letter, group of letters, or sound in the middle of a word.
اسم ( noun )
مشتقات: medially (adv.)
(1) تعریف: in phonetics, a sound characterized by a release of breath after a stoppage; voiced stop.

(2) تعریف: in phonetics, a letter, group of letters, or sound in the middle of a word.

جمله های نمونه

1. a medial organ
اندام میان تنی

2. the medial "d" in the word "deeded"
حرف میانی "d" در واژه ی "deeded"

3. Jurkovic suffered a torn medial collateral ligament in his left knee and missed the rest of the game.
[ترجمه حمید مستوفی] یورکوویچ که دوچار پارگی رباط صلیبی جلویی زانوی چپ شده بود، بقیه بازی را از دست داد
|
[ترجمه گوگل]یورکوویچ از پارگی رباط جانبی داخلی زانوی چپ خود رنج برد و ادامه بازی را از دست داد
[ترجمه ترگمان]Jurkovic درد شدیدی را در زانوی چپش سوراخ کرد و بقیه بازی را از دست داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He said the elbow, which has a torn medial collateral ligament, has been swollen all week.
[ترجمه حمید مستوفی] او گفت که آرنج، که دچار پارگی رباط صلیبی جلویی شده، در طی هفته دچار ورم بوده است
|
[ترجمه گوگل]او گفت آرنج که دارای رباط جانبی داخلی پاره شده است، در تمام هفته متورم بوده است
[ترجمه ترگمان]اون گفت که آرنج، که یه رباط رو پاره کرد تمام هفته ورم کرده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. In the furnace body, the medial side of the material charging and discharging opening is equipped with a spiral material guide plate.
[ترجمه گوگل]در بدنه کوره، سمت داخلی دهانه شارژ و تخلیه مواد مجهز به صفحه راهنمای مواد مارپیچی است
[ترجمه ترگمان]در بدنه کوره، قسمت میانی قسمت داخلی شارژ مواد و دهانه تخلیه به یک صفحه راهنمای مواد مارپیچی مجهز شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Across the board, areas in the medial frontal gyrus, right putamen, premotor cortex and medial insula activated.
[ترجمه گوگل]در سراسر صفحه، نواحی در شکنج فرونتال داخلی، پوتامن راست، قشر پیش حرکتی و اینسولای داخلی فعال شدند
[ترجمه ترگمان]در داخل تخته، قسمت های جلویی مغز میانی، putamen راست، پوسته premotor و insula میانی فعال می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The main position of synovial plica was medial patellar plica (7 50 % ). The main type was type B and C( 9 84% ).
[ترجمه گوگل]موقعیت اصلی پلیکا سینوویال، پلیکای کشکک داخلی (50 درصد) بود نوع اصلی نوع B و C بود (9 84 درصد)
[ترجمه ترگمان]موقعیت اصلی of plica میانی patellar plica (۷ % %)میانی بود نوع اصلی نوع B و C (۹ % %)بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Objective To explore microsurgical totalectomy experience promotion with medial sphenoid wing meningioma.
[ترجمه گوگل]ObjectiveTo بررسی ارتقاء تجربه توتالکتومی میکروسکوپی با مننژیوم بال اسفنوئید داخلی
[ترجمه ترگمان]هدف بررسی microsurgical totalectomy تجربه با شاخه مرکزی sphenoid meningioma
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The Olecranon process, lateral(Sentence dictionary), and medial epicondyles should be palpated for tenderness.
[ترجمه گوگل]فرآیند Olecranon، لترال (فرهنگ جمله) و epicondyles داخلی باید برای حساسیت لمس شوند
[ترجمه ترگمان]فرآیند Olecranon، روش جانبی (جمله dictionary)و epicondyles میانی باید برای مهربانی مورد استفاده قرار گیرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Results: The intimal area and medial area of the coronary artery gradually increased with.
[ترجمه گوگل]یافته‌ها: ناحیه انتیمال و ناحیه داخلی شریان کرونری به تدریج افزایش یافت
[ترجمه ترگمان]نتایج: ناحیه intimal و قسمت میانی عروق کرونر به تدریج با آن افزایش می یابد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Injection in exterior OMN affected little parts of medial longitudinal fasciculus and OMN.
[ترجمه گوگل]تزریق در OMN خارجی بخش های کوچکی از فاسیکولوس طولی داخلی و OMN را تحت تاثیر قرار داد
[ترجمه ترگمان]تزریق در OMN خارجی قسمت های کوچکی از fasciculus طولی میانی و OMN را تحت تاثیر قرار می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Results:Patella medial synovial plica shows variety in position, form and texture, so its pathogenetic characteristic is different too.
[ترجمه گوگل]یافته‌ها: پلیکا سینوویال داخلی کشکک از نظر موقعیت، فرم و بافت تنوع نشان می‌دهد، بنابراین ویژگی بیماری‌زایی آن نیز متفاوت است
[ترجمه ترگمان]نتایج: Patella میانی synovial plica مختلفی را در موقعیت، شکل و بافت نشان می دهد، بنابراین مشخصه pathogenetic آن نیز متفاوت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Left medial cerebral arteria is the most embolism position.
[ترجمه گوگل]شریان مغزی میانی چپ بیشترین موقعیت آمبولی را دارد
[ترجمه ترگمان]سمت چپ مغز the انسداد رگه ای وجود داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Early operation is recommended for the term of medial collateral ligament to keep normal contact between the starting point of muscles and the broken ligament.
[ترجمه گوگل]برای حفظ تماس طبیعی بین نقطه شروع ماهیچه ها و رباط شکسته، عمل اولیه برای مدت رباط جانبی داخلی توصیه می شود
[ترجمه ترگمان]عملیات اولیه برای اصطلاح رباط طرفی میانی توصیه می شود تا ارتباط عادی بین نقطه شروع ماهیچه ها و رباط شکسته را حفظ کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Objective To explore whether medial temporal lobe (MTL) atrophy would possibly predict the cognitive decline in the progression of Alzheimer's disease(AD).
[ترجمه گوگل]هدف: بررسی اینکه آیا آتروفی لوب تمپورال داخلی (MTL) احتمالاً کاهش شناختی در پیشرفت بیماری آلزایمر (AD) را پیش‌بینی می‌کند یا خیر
[ترجمه ترگمان]هدف بررسی اینکه آیا atrophy لوب گیجگاهی میانی (mtl)ممکن است کاهش شناختی در روند پیشرفت بیماری آلزایمر را پیش بینی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

متوسط (صفت)
mean, tolerable, normal, average, medium, intermediate, middle, mediocre, medial, middling, run-of-the-mill

میانی (صفت)
mean, average, middle, central, mid, medial, median, inmost, centric, innermost

وسطی (صفت)
mean, middle, mid, medial, median, centric, mediate

تخصصی

[ریاضیات] میانی
[آمار] میانه ای

انگلیسی به انگلیسی

• letter or group of letters in the middle of a word; sound in the middle of a word; voiced stop (phonetics)
in the middle; of medium size or average dimensions; of or pertaining to the average

پیشنهاد کاربران

Medial به معنی میانی در مقابل lateral به معنی جانبی یا کناری
medial
میانی، داخلی
به سمت داخل

بپرس